تو چون ز روی بگیری نقاب زلف سیه را
خروس صبح بخواند که آفتاب برآمد
نمایش نسخه قابل چاپ
تو چون ز روی بگیری نقاب زلف سیه را
خروس صبح بخواند که آفتاب برآمد
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
رفتی و رفت جان و دلم در قفای تو
خالیست بر دودیده ام ای دوست جای پای تو
واعظ ما بوی خوش نشنید بشنو که این سخن
در حضورش نیز می گویم نه غیبت می کنم
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پنر گیر و خواه ملال
من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد
که کس به رند_خرابات ظن_ آن نبرد
عزیزان من تو مشاعره و شعر و شاعری دستی ندارم اما چه وضعیه؟ هر کی هرچی گیر میاره میده؟ از یه حرف شروع کنید! اگه نخواستین حرفو عوض کنید! اینجا یه مدیر مثه سد(صلوات) ممد می خواد!
مثلا ب!
موفق باشید.
یاعلی:72:
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
با الف ادامه بدید
به جرم عشق توام ميكشند وغوغائيست
تو نيز بر سر بام آي كه خوش تماشائيست
مال من نیستا منبع:
http://www.parsiblog.com/yar/Discus.aspx?GID=1159&DID=1204
عزیزان می دونم کسی اینکاره نیست ولی میگم شاید زیاد توجه نکردید:
دزدی ادبی ممنوع!
http://www.postsmile.com/img/emotions/207.gif
موفق باشید.
یاعلی:72: