RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
ویونا جان
به شدت با حرف تو مخالف هستم .( دوربین به سمت خود )
هر انسانی مختار است و تصمیم گیرنده .
اینکه ما فکر کنیم همسر آرزو اعتماد به نفس او را می گیرد یک اشتباه بزرگ و خطای شناختی است .
نقش آرزو به عنوان یک انسان زنده چیست ؟
او چه تصمیمی دارد ؟
به غیر از این است که خود آرزو چنین اجازه و فرصتی را به این مرد داده است تا با او چنین برخوردهایی بکند ؟
من ابدا کارهای این آقا را تائید نمی کنم ولی آرزو و رفتارها و احساساتش و افکارش دچار اشکال اساسی است .
چه کسی از سو استفاده بدش می آید ؟
فکر می کنی شوهر آرزو احساس می کند که در حال سو استفاده است ؟! مسلما نه . چرا ؟
به این علت که خود آرزو چنین روشی را در رابطه با این مرد انتخاب کرده و همین رفتارها را به شکل پنهان به او دیکته کرده و دریافت می کند . امروز هم باید مسئولیت انتخاب راه ها - احساسات - اعمال و افکار خودش را بپذیرد و تصمیم جدی بگیرد .
ترس از چه ؟ قرار است این مرد چه کاری انجام بدهد که خود آرزو قادر به انجام دادن آن نیست ؟
دختری که توانسته چهارسال در خوابگاه و به دور از خانواده زندگی دانشجویی را تجربه کند آیا به نظر تو این دختر اعتماد به نفس پائین دارد ؟ ناتوان است ؟ سست است ؟ دختر ترسویی است ؟ نه .
آرزو همان دختر دیروز است با این تفاوت که سعی کرده خودش را فراموش کند و تکیه گاه پیدا کند و آن هم چه تکیه گاهی !
آرزو یادش رفته که باید اول از همه خودش را دوست داشته باشد تا بتواند به دیگران عشق بدهد و آنها را دوست داشته باشد .
ویونا
تو که ارتباط نزدیک حقیقی داری به نظرم مسئول تر هستی تا من و سایر دوستان.
با پدر و مادر آرزو حرف بزن و به طور جدی بخواه دخترشان را حمایت کنند و به او کمک کنند تا بتواند تصمیم درستی برای این زندگی بگیرد .
روزهای سخت تر از آنچه که آرزو پشت سر گذاشته مطمئن باش در انتظار او نیست .
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آرزوی عزیز
به نظرم در آخرین تصمیم قرار بود مدتی اصلاً همسرت رو نبینی و زندگی کنی ، و به عبارتی مدتی کار به کارش نداشته باشی .
به نظر میرسه رو نظرات و راهنماییهایی که می پذیری صبر به ادامه به خرج نمی دهی . چون اگر به آخرین تصمیم پای بند بودی ، کاری به مسافرت رفتنها و کارش و اینها نباید می داشتی و مدتی فقط به دنبال کسب آرامش برای خودت می شدی و به او و معشوقه داشتن فکر نمی کردی و...... ا
طاقت نیاوردی ؟؟؟
البته این اقدامی هم که کردید که صاحب کارش 5 شنبه ها برای او ساعت کاری ردیف کنه ، بسیار نسنجیده بوده . به این دلایل:
1 - فکر احتمال لو رفتن موضوع را نکردید .
2 - فکراین را نکردید که وقتی این قضیه لو بره ، این کار شما چه پیامی برای همسرت دارد ( او بچه است باید کنترلش کرد ، باید یواشکی و با ترفند راه رو براش سد کرد تا نره شهرستان ) و خلاصه پیامش بی اعتباری بوده .
3 - همسرت را عملاً نزد صاحب کارش تحقیر کرده ای .
4 - برای او فرصتی برای ستیز فراهم کرده ای.
5 - ضعیف و مستأصل بودنت را نشان داده ای ( در حالی که مخالفتت با سفرهاش رو قاطعانه و جدی می توانستی اعلام کنی و بعد رهایش کنی )
و به نظر من واکنش منفی از سوی همسرت کاملاً قابل انتظار بوده ( به شدت و ضعف و نحوه اون کار ندارم )
آرزو در جاهایی که نباید بترسد ، می ترسد و در جایی که نباید اقدام ریسکی انجام دهد انجام می دهد .
به نظرت خود همین روحیه ( کم طاقتی روی روند درست ، و این گونه اقدامت بدون سنجش پیامدها و میزان منفعتش ) خودش یکی از عوامل زمینه ساز مشکلات بین شما و همسرت نبوده ؟؟ یعنی به نظرت با همین موردها بهتر نسیت روش و روند خودت در زندگی باهمسرت را آنالیز کنی و ببینی که موارد دیگری که روش اشتباه در زندگی داشته ای که همسرت را از تو دور و جذب دیگری کرده ، چه بوده ؟؟
اصلاً آرزو چقدر در پی این بوده که به جای تمرکز بر شوهرش روی خودش و اشکالاتی که مطمئناً نمی تواند بگوید اصلاً وجو ندارد تمرکز کرده ؟؟
نتیجه تمرکز روی شوهرت و ..... تا کنون تجربه کردی چه اشکال داشت مدتی هم بر عکس این را تجربه می کردی ؟
یادمه زمانی دوستان توصیه به محبت یک طرفه کردند و شما هم پذیرفتی ، اما باز دوام نیاوری و نذاشتی زمان لازم بگذره .
آرزو جان ، تصور می کنم حساس بودن زیادت و احساس قربانی بودن و مورد ظلم قرار گرفتن ، انگیزه واکنش تدافعی را در شما بالا می برد و همین باعث میشه بر راه کارهای پیشنهادی تأمل و تداوم نداشته باشی .
بیا و یک بار خودت را آنالیز کن و صادقانه بگو آرزو در رابطه با همسرش چه اشکالاتی داشته .
.
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
خانم آنی عزیز: از اینکه می گویم شوهرش اعتماد بنفسش را ضعیف کرده بخاطر اینه که آرزو در 4 سال لیسانسمون دختر با اراده ای بود تصمیم گیری های نسبتا درستی داشت، توی تحصیل دختری بود با پشتکار ( کارشناسی ارشد دارد)، مهربان، حتی از نظر ظاهری هم دختری زیبایی است،اما امروز تبدیل شده به یک خانم غمگین که در تصمیم گیریهایش بسیار مردد است. یکروز تصمیم به ترک خانه را می گیرد و تمام مقدماتش را فراهم می کند اما فردا تصمیم بر ماندن می کند. از نظر من همین ماندنهای زیاد در این شرایط سخت منجر به گستاخی های بیشتر شوهرش شده. خانم آنی من نمی گویم آرزو مقصر نیست . همانطوری که بارها به خودش هم گفته ام زمانیکه شوهرش، مشاور، شماها و حتی خود من چندین بار ازش خواستیم جلسه بگذارد به یکبار تصمیمش را عوض کرد و این باعث شد شوهرش گمان کند که آرزو حمایت کننده ای ندارد.آرزو عاشق بچه ها و زندگی اش است اما امروز بعد از 4-5 سال باید بفهمد ماندن در شرایط کنونی مشکلش را درمان که نمی کند هیچ حادتر هم میکند.
خانم آنی من هم در زمانهای ناخوشی آرزو پابهپای او اشک ریختم. همسرم هم چندین مرتبه از من خواسته تا با خانواده اش صحبت کنم یا خود همسرم باهاشون صحبت کنه اما فعلا خود آرزو اینو دوست نداره به همین دلیل من دخالت نکردم. البته اینم بگم خانواده آرزو خانواده با فرهنگ و تحصیل کرده ای هستند من مطمئن هستم که اونها پیگیر مشکلاتش خواهند شد همانطوری که همیشه یاورش بوده اند اما اینطور که پیداست منتظرند خود آرزو این تصمیم را بگیرد و اجازه کمک را به انها بدهد.آرزو سعی کرده برای اینکه آنها را نرنجاند تا حد ممکن مشکلات زندگی اش را یکه و تنها به دوش بگیرد اما اینگونه آسیب بیشتری متاسفانه متوجهش شده است.
در هر صورت آرزوی خوبم دوست عزیزم اگر کاری از دست من بر می آید من کنارت هستم (هر چند راهمون دوره:302:)
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام سلام سلام ...به همه بچه هاي قديم و جديد. نميدونم منو يادتون هست يا نه؟
http://www.hamdardi.net/thread-5235.html قصيه منو خونديد يانه...راهنمايي هاي شما به من در اون شرايط بحراني خيلي كمك كرد و من با كمك شما عزيزان تونستم راه درست رو انتخاب كنم. ارزو جان قصه تلختو خوندم. عزيزم همه 18 صفحشو خوندم. اينقدر خودتو عذاب نده.با مسايل راحت بر خورد كن.اشتباه ما خانوم ها اينه كه فكر ميكنيم دنياي ما به شوهرامون ختم ميشه.به خدا اين طور نيست.
شما وقتي ميبيني شوهرت خيانت كاره نبايد بچه دوم رو مي اوردي....خيلي خوي حالا كه اوردي ديگه نميشه كاري كرد.... گفتي مچ گيري.....يك دوستي تاييد كرد....ولي ميدوني اگه پليس اونها رو در يك رابطه نامشروع ميگرفت....زناي محصنه محسوب ميشه و اونو سنگ سارش ميكردن....ميدوني حس انتقام از روي غروره...غرور بدترين صفت شيطاني و هم انساني هستش....چرا شيطان از جهنم رانده شد...چرا انسان از بهشت اخراج شد...فقط غرور.....اين غروره كه ازت ميخواد انتقام بگيري تا بگه من قوي ترم....
عزيزم ميدوني بعدا بچه ها چقدر از داشتن پدر خيانت كار زجر ميكش..ميدوني وقتي نوجوان بشن بهشون بگن پدرت عوضي بوده...چقدر براشون بده!يا اينكه بشنون كه سنگ سار شده حتي شلاق خورده.....به اونها فكر كن.
عزيزم ميدونم سخته..من خودم طلاق گرفتم ...دوستان ميدونن... من بچه نداشتم...برام راحت بود...ولي الان 4 ماهه كه ازدواج كردم.خدا رو شكر زندگيم عاليه.شوهر دومم كه برادر دوستم هستش و قبلا هم خاستگارم بوده خيلي مرد خوبيه.خدا رو صد هزار مرتبه شكر....ولي ارزو خانم شما 2 تا بچه داري ...طلاق براي شما خيلي سخته..واقع بين باش...به نظر من طلاق نگير مگر اينكه خودش طلاق بده.اصلا ديگه حرف طلاق رو نزن.نه به خاطر مسايل اقتصادي يا حمايتي يا اينكه ميتوني دوباره ازدواج كني يا نه بلكه فقط و فقط به خاطر بچه ها .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lucia
سلام سلام سلام ...به همه بچه هاي قديم و جديد. نميدونم منو يادتون هست يا نه؟
http://www.hamdardi.net/thread-5235.html قصيه منو خونديد يانه...راهنمايي هاي شما به من در اون شرايط بحراني خيلي كمك كرد و من با كمك شما عزيزان تونستم راه درست رو انتخاب كنم. ارزو جان قصه تلختو خوندم. عزيزم همه 18 صفحشو خوندم. اينقدر خودتو عذاب نده.با مسايل راحت بر خورد كن.اشتباه ما خانوم ها اينه كه فكر ميكنيم دنياي ما به شوهرامون ختم ميشه.به خدا اين طور نيست.
شما وقتي ميبيني شوهرت خيانت كاره نبايد بچه دوم رو مي اوردي....خيلي خوب حالا كه اوردي ديگه نميشه كاري كرد.... گفتي مچ گيري.....يك دوستي تاييد كرد....ولي ميدوني اگه پليس اونها رو در يك رابطه نامشروع ميگرفت....زناي محصنه محسوب ميشه و اونو سنگ سارش ميكردن....ميدوني حس انتقام از روي غروره...غرور بدترين صفت شيطاني و هم انساني هستش....چرا شيطان جهنمي شد.....فقط غرور.....اين غروره كه ازت ميخواد انتقام بگيري تا بگه من قوي ترم....
عزيزم ميدوني بعدا بچه ها چقدر از داشتن پدر خيانت كار زجر ميكش..ميدوني وقتي نوجوان بشن بهشون بگن پدرت عوضي بوده...چقدر براشون بده!يا اينكه بشنون كه سنگ سار شده حتي شلاق خورده.....به اونها فكر كن.
عزيزم ميدونم سخته..من خودم طلاق گرفتم ...دوستان ميدونن... من بچه نداشتم...برام راحت بود...ولي الان 4 ماهه كه ازدواج كردم.خدا رو شكر زندگيم عاليه.شوهر دومم كه برادر دوستم هستش و قبلا هم خاستگارم بوده خيلي مرد خوبيه.خدا رو صد هزار مرتبه شكر....ولي ارزو خانم شما 2 تا بچه داري ...طلاق براي شما خيلي سخته..واقع بين باش...به نظر من طلاق نگير مگر اينكه خودش طلاق بده.اصلا ديگه حرف طلاق رو نزن.نه به خاطر مسايل اقتصادي يا حمايتي يا اينكه ميتوني دوباره ازدواج كني يا نه بلكه فقط و فقط به خاطر بچه ها .به نظر من يك مدت بزار قضيه مسكوت بمونه فقط مهربون باش ..البته نه بيش از حد ..ميدوني يك جمله خوبي هست كه ميگه: نيكي چو از حد بگذرد ...نادان گمان بد برد.
بزار به رابطه با اون زن احمق ادامه بده ميدوني عزيزم اون داره كار تو رو راحت ميكنه.به خدا توكل كن و بسپار به خدا تا هدايتشون كنه.به فكر اول خودت باش بعد بچه ها.سعي كن هر كاري كني تا بهتون خوش بگذره...من بهت اطمينان ميدم اون خودش شرمنده بر ميگرده..چون تاريخ ثابت كرده رابطه هاي اينجوري كه نه دين قبول داره نه عرف و جامعه دوامي نداره.تو خودتو تا اونجا كه ميتوني پيشش عزيز كن..حتي پيش خانواده شوهرت خودتو عزيز كن..همه رو دوست داشته باش كه از محبت خارها گل ميشود....سيستم هاي حمايتي رو زياد كن ..اگه دوست داري يك كار سبك بگير و خودتو مشغول كن و الا تو خونه بشين و استراحت كن بالاخره كه به بچه هاش ميخواد خرجي بده.يك كاري كن تا بچه ها دوسش داشته باشن...از دوست داشتن بچه و علاقشون به پدرشون پيش شوهرت بگو..بزار حس پدرانش بيشتر بشه...خانواده رو مستحكم كن..از دعواهاتون و ناراحتي هات به عنوان يك طنز ياد كن...اگه حرفش به ميون اومد بگو راستش منم از اون اينه شمدوني كه شكوندي خوشم نمي اومد.به فكرش باش براش هم مادر باش هم همسر ..ميدوني بعضي از اقايون دوست دارن كه همسرشون كمي مواظبشون باشه مثل يك مادر دلسوز باش .دلشو به دست بيار.به خاطر بچه ها. هميشه تو صورتش بخند.براش غذاهايي كه دوست داره بپز . حتي براش ميوه پوست بكن ..منظورم كارهاي جزيي و پيش پا افتاده هم هست.هميشه سعي كن شنونده خوبي باشي براش..سر تا پا گوش شنوا بشو براش بزار حرفهاشو بتو بزنه.اصلا راجب به خيانت و اون زن ديگه هيچي نگو.اصلا و ابدا...بگو من ميدونم كه من و بچه ها رو دوست داري ..شايد من حس بدي نسبت بهت پيدا كرده بودم..من بهت اعتماد دارم ميدونم كه خانوادمون برات مهمه.
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آنی عزیز
پدر و مادرم موافق ادامه این زندگی نیستند و نظرشون اینه که همچین آدمی چطور دست از این کارهاش بر می داره و درست میشه؟اما خیلی با نگهداری بچه ها توسط من موافق نیستند.
پدرم خیلی تاکید می کنه که یه مدت باید بچه بزرگترم رو پیش باباش بگذارم و خودم و نی نی اینجا بمونم که شوهرم تحت فشار قرار بگیره یا قانونی اقدام کنم.با وجودی که بچه بزرگم خیلی به پدرش وابسته است و در این چند روز خیلی بهونه باباش رو گرفته و منو اذیت کرده ولی نمی تونم این کار رو بکنم و بچه رو پیش شوهرم بگذارم.دلم نمیاد.
از طرفی حالا فهمیدم که همین وابستگیش به باباش یه مانع بزرگ برای تصمیم گیری منه .چون هم خودش اذیت میشه .هم منو و خانوادم رو اذیت می کنه..........روزی 100 بار گریه می کنه و میگه بریم پیش بابام.......توی این چند روز خیلی اذیت کرده و من نمی خوام باعث آزار پدر و مادرم بشم.
این از مشکلات بزرگ منه .که در صورت جدایی به این بچه و وابستگی خیلی شدیدش چه کنم؟مشکلات مالی و احتمال پیدا کردن شغل ؟مشکلات خودم و بچه ها با طلاق؟و.................
اینه که اصلا نمی دونم چه کنم؟اگه بچه نداشتم یه لحظه هم در جدایی تردید نمی کردم ولی با وجود 2 تا بچه اصلا نمی دونم چه کنم؟
قضیه کار ایشون رو من در ایام عید که اون آشنا رو دیده بودم مطرح کردم و ایشون همین چند هفته پیش که زمان بستن قرارداد بود این مطلب رو به ایشون ابلاغ کردند.وگرنه من تصمیمم این بود که مدتی نادیده اش بگیرم و برای خودم زندگی کنم.
از طرفی درسته که این قضیه به درخواست من بوده ولی اون آشنا کارفرمای شوهرمه و مثل هر کارفرمایی میتونه تصمیم بگیره که شیفت کاری ایشون رو تغییر بده و....شوهرم نباید تا به اطمینان نرسیده که این قضیه از طرف من بوده اینطوری اقدام می کرد.نمی دونم متوجه منظورم میشید یا نه ولی شاید یه زمانی اون آشنا بخواد مثلا حقوق شوهرم رو کم کنه یا اصلا دیگه نخواد شوهرم با اون مجموعه همکاری کنه.شوهر من بواسطه اون آشنایی باید همه این مسایل رو به من و خانواده من مربوط کنه؟
فرشته عزیز من هیچوقت اشکالات و اشتباهات خودم رو در زندگی مشترکم نادیده نمی گیرم.اعتقاد دارم که وقتی زندگی به مشکل می خوره 2 نفر مقصرند نه یه نفر.حالا درصد اشتباهشون متفاوته.شاید یکی کمترو یکی خیلی بیشتر .................
من هم اشتباه داشتم.ولی خدا میدونه اشتباهات شوهرم من که از مهمترینشون خیانتهاش و بعد اون قطع رابطه زناشویی و حالا توهین هاشه روابط ما رو نابود کرد و بنیان زندگی ما رو از بین برد.
من خیلی تلاش کردم ولی اون منو به اینجا رسونده که از خونه خودم گریزون بشم و حالا ندونم چه کنم؟از یه طرف توان بازگشت به خونم رو با این شرایط ندارم و از طرف دیگه نمیدونم تصمیم به جدایی درسته یا نه؟اگه میشه کمکم کنید.
فرشته مهربان عزیز
قضیه کار ایشون رو من در ایام عید که اون آشنا رو دیده بودم مطرح کردم و ایشون همین چند هفته پیش که زمان بستن قرارداد بود این مطلب رو به ایشون ابلاغ کردند.وگرنه من تصمیمم این بود که مدتی نادیده اش بگیرم و برای خودم زندگی کنم.
از طرفی درسته که این قضیه به درخواست من بوده ولی اون آشنا کارفرمای شوهرمه و مثل هر کارفرمایی میتونه تصمیم بگیره که شیفت کاری ایشون رو تغییر بده و....شوهرم نباید تا به اطمینان نرسیده که این قضیه از طرف من بوده اینطوری اقدام می کرد.نمی دونم متوجه منظورم میشید یا نه ولی شاید یه زمانی اون آشنا بخواد مثلا حقوق شوهرم رو کم کنه یا اصلا دیگه نخواد شوهرم با اون مجموعه همکاری کنه.شوهر من بواسطه اون آشنایی باید همه این مسایل رو به من و خانواده من مربوط کنه؟
فرشته عزیز من هیچوقت اشکالات و اشتباهات خودم رو در زندگی مشترکم نادیده نمی گیرم.اعتقاد دارم که وقتی زندگی به مشکل می خوره 2 نفر مقصرند نه یه نفر.حالا درصد اشتباهشون متفاوته.شاید یکی کمترو یکی خیلی بیشتر .................
من هم اشتباه داشتم.ولی خدا میدونه اشتباهات شوهرم من که از مهمترینشون خیانتهاش و بعد اون قطع رابطه زناشویی و حالا توهین هاشه روابط ما رو نابود کرد و بنیان زندگی ما رو از بین برد.
من خیلی تلاش کردم ولی اون منو به اینجا رسونده که از خونه خودم گریزون بشم و حالا ندونم چه کنم؟از یه طرف توان بازگشت به خونم رو با این شرایط ندارم و از طرف دیگه نمیدونم تصمیم به جدایی درسته یا نه؟اگه میشه کمکم کنید.
ویونای عزیز
از لطف و محبتت ممنونم.
لوسیای عزیز
حرفهای خیلی خوبی زدی .نظراتت خیلی به دلم نشست.ممنونم.ولی به نظرت با این وضعیت جدید توهین و تحقیر و.....این راهکارها میتونه موثر باشه؟برای کسی که رابطه زناشویی رو 1 ساله قطع کرده محبت و....راهگشاست؟
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام آرزو جون
عزیزم به چند نکته اشاره می کنم و آن این است که تو خودت را در حصار یک سری ترس محدود کرده ای و دست و پای خودت را بسته ای . در حالی که باید بدانی به هر ترتیب باید راه های مختلف را امتحان کنی تا انشالله به نتیجه برسی .
در مورد پسرت . آرزو تو کاملا در اشتباه هستی .
اولا که همسر تو پدر بچه ات است و اگر بچه را برای مدتی به او بدهی هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد .
حداقل از این اتفاقاتی که افتاده و این بچه شاهد آن بوده بدتر نخواهد بود و من مطمئن هستم .
مضاف بر اینکه پسر تو پدرش را خیلی دوست دارد و این به این معنی است که همسرت در این رابطه با ارتباط با پسرش موفق بوده و تو نباید شخصیت همسرت را تا این اندازه سیاه و تاریک ببینی .
تو از چه می ترسی ؟مثلا ممکن است همسر تو چه بلایی سر بچه ی خودش که این همه همدیگر را دوست دارند بیاورد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پس تو در گیر ترس هستی و ترسهایت هم ریشه درست ندارد تو باید به همسرت و بچه ات فقط اعتماد کنی .
فشار بچه ها را در شرایط فعلی با همسرت تقسیم کن . فکر کن پسرت با پدرش رفته مسافرت و مطمئن باش پدرش کاری خواهد کرد که به پسرت خوش بگذره . نترس . قرار ه آنها خوش بگذرانند و دقیقا همین اتفاق می افتد و در این میان به همسرت هم فرصت می دهی تا زندگی بی تو و با بچه را تجربه کند او هم قرار است یک بازنگری بر روی خود و اعمالش داشته باشد و این فرصت خوبی است .
پدر و مادرت کاملا درست می گویند قدری به حرف آنها گوش بده .
کار پیدا می شود . تو خرجی نداری . دختر تحصیلکرده ای هستی . شاید اصلا یک مدت که از همسرت دور باشی و او هم از تو دور باشد همدیگر را از اعماق وجود فریاد بزنید و به زندگی ات برگردی . معمولا نتیجه یک مدت دوری این است که زن و شوهر به یاد لحظه های خوب و قشنگ می افتند تا مرور خاطرات تلخ . نترس از اینکه مدتی تنها زندگی کنی .
شاید واقعا شما دو نفر درگیر روزمرگی شده اید و خسته اید . و دوری به شما فرصت خواهد داد تا بهتر فکر کنید و تصمیم بگیرید .
نترس از اینکه مثلا همسرت می رود و زن می گیرد و.....
تو باشی یا نباشی همسر تو کاری را می کند که دوست داشته باشد . البته شاید این کار مسئولانه نباشد ولی به هر ترتیب اگر بخواهد اتفاق بیفتد می افتد و تو هم نمی توانی با روشهای موجود جلوی او را بگیری .
آرزو خواهش می گنم دوربین به سمت خود
این حرف درستی نیست که او کاری کرد تا تو خانه و زندگی ات را ول کنی و.....
خواهش
می کنم مسئولیت اعمال و افکار و احساسات خودت را بپذیر و بار همه ی رفتارها را به گردن همسرت نینداز . این کار به خودت کمک می کند تا بهتر متوجه ی مسائل پیرامونت بشوی و بهتر عمل و احساس و فکر کنی . این لطف را در حق خودت بکن .
به هر ترتیب هر دو نفر شما در اتفاقات به وقوع پیوسته نقش دارید .
در هر حال درخواستی از این آقای رئیس شده و همسر تو هم مثل تو درفشار است . تو چه می دانی شاید او هم آنقدر حساس و در فشار است که اگر مگس به سمتش برود فکر کند کار تو و خانواده ات است . که البته در مورد اخیر حق هم دارد .
در ضمن
متوجه باش که شما قهر جنسی کرده اید و به هر ترتیب این مسئله بر روی اعصاب هر دو نفر شما تاثیر دارد .
و در میان دعوا هم حلوا خیرات نمی کنند نباید پیش بیاید و تو و همسرت هنوز متوجه نشده اید و یاد نگرفته اید که با هزار روش دیگر به غیر فحش و توهین می شود دعوا کرد که نموداری ظاهری آن متمدنانه است ولی در کل فرقی با این نوع دعوا ندارد .
ودر آن صورت هم به هر ترتیب هر دو نفر اگر بخواهند اقدام به تمبر جمع کردن می کنند اینکار را خواهند کرد و مسائل زیادی از سکوت گرفته تا فلان جمله ی مودبانه می تواند حکم همین فحش ها را داشته باشد .
پس خودت را ناراحت نکن و اهمیت زیادی برای این فحشها و توهین ها قائل نباش و سعی نکن با مرور آنها حال خودت را بدتر کنی
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آنی عزیزم
با وجودی که بچه اولم به پدرش وابسته است .به من هم خیلی وابسته است و من احساس می کنم دوری از من به او خیلی بیشتر آسیب می زنه.خود من هم طاقتش رو ندارم.
چند هفته پیش نی نی 1 هفته ای بیمارستان بستری بود و فرزند اولم پیش پدرش بود.شبها تا صبح چندین بار بیدار می شده و بهونه من رو می گرفته.حتی بعد اومدن ما از بیمارستان هم نیمه های شب بیدار شد و در حالتی مثل هزیون گفتن منو می خواست و می گفت بریم بیمارستان پیش مامان.............مامانم کو و..........
به خاطر این نمی تونم این مساله رو قبول کنم.در ثانی موندن من خونه پدرم حکم قهر رو پیدا می کنه که اکثر مشاورها باهاش مخالفند و شوهرم از چند سال پیش گفته که:زنی که قهر می کنه که نباید دیگه دنبالش رفت.....
با این حسابها نظرتون چیه؟من در قبال شوهرم خیلی اشتباه کردم به خاطر همین این تصمیم گیری خیلی مهم و حساس که توش سرنوشت 3 نفر دیگه مخصوصا 2 تا بچه کوچک هم وجود داره برام خیلی سخت شده.جدایی یا ادامه این زندگی؟اگه میتونید راهنماییم کنید.یه دنیا ممنون از همه لطف و محبتتون
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آرزو جان
کسی نمی تواند به تو بگوید طلاق بگیر یا زندگی کن .
ما بیرون گود هستیم . اما تشویق به تغییر می توانیم بکنیم . می توانیم به تو اشکالات کار خودت را یاد آوری کنیم و از تو به عنوان دوست بخواهیم که بر روی روشهای خودت تجدید نظر داشته باشی .
در این میان تصمیم گیرنده و اختیار دار خودت هستی .
اگر قرار است با همین روش و به همین منوال زندگی کنی این زندگی بیش از این که مفید باشد آسیب رسان است اما اگر حاضر هستی بر روی خودت بازنگری داشته باشی ارزش تلاش کردن خواهد یافت .
من نمی گویم یک شبه بیا و قیامت کن و در خودت تغییر ایجاد کن . نه. به هیچ عنوان . نرم و آرام باید از خودت شروع کنی و سر دوربین را هم از سمت خودت به بیرون نچرخانی .
آرزو من باور دارم تو انسان توانا و قابلی هستی . تو یک انسان و زن و مادر فوق العاده هستی . تو می توانی از هزاران روش فشارهایی که روی توست کم کنی . اما به هر حال باور دارم که خودت باید بخواهی و تلاش کنی و از همه ی توانایی های خودت استفاده کنی .
اولین چیزی که تو به شکل واضح در زندگی ات نداری و یک مشکل بززگ است این است که تو هدف نداری . شاید هدفهای کوتاه مدت داشته باشی اما از هدف دراز مدت در زندگی تو ( بنا به گفته های خودت خبری نیست ) تو حتی نمی دانی که می خواهی با این مرد زندگی کنی یا نه ؟!!!
در نتیجه هارمونی لازم میان اهداف کوتاه مدت و دراز مدت هم وجود ندارد .
تو فقط روزمرگی داری .
تو از روحیه ی خلاق خودت که زمان دانشجویی از آن بهره می بردی امروز استفاده نمی کنی . چرا ؟!به علت هدف نداشتن .
اگر تو حداقل یک هدف مشخص داشته باشی برای رسیدن به آن هدف دست به خلاقیت و امتحان روشهای مختلف می زنی و... .
تو همسرت و زندگی ات را دوست داری و این کاملا مشخص است هر چند که لایه های ترس قویی داری و همین لایه های ترس تو را وادار به اشتباهات بزرگ می کند .
امیدوارم یقین پیدا کنی که این حرفها از سر دوست داشتن و اهمیت دادن به توست و قصد بدی از این دوربین به سمت تو گرفتن ندارم . به واقع برای تو نگران هستم و دوست دارم که تو به یک نتیجه ی درست برسی . من حتی احساس می کنم که همسرت هم تو و بچه ها را دوست دارد . شما نحوه ی تعامل با همدیگر را بلد نیستید .
تو واقعا اگر تصمیم داری که زندگی کنی باید همسرت را به دلیل انگیزه ی زندگی و عشق به بچه ها ببخشی و فراموش کنی که قبلا این آقا با زنی ارتباط داشته .( می دانم این کار برای یک زن که همسرش را دوست دارد کار سختی است و خودم به شخصه چنین چیزی را نمی توانم تحمل کنم اما زنانی بوده اند که توانسته اند شاید تو یکی از آنها باشی )
آرزو زنها نیازهای جنسی شان را خیلی خوب می توانند کنترل و مهار و یا حتی سرکوب کنند با این همه تو بارها و بارها از این فشاری که بر روی تو بوده اعتراض کرده ای و به صدا در آمده ای . اگر واقعا تصمیم داری که با همسرت زندگی کنی باید بدانی که سیستم بدن مرد با زن متفاوت است . مردها به ظاهر قوی هستند اما واقعیت این است که ضعفهای بزرگ و خطرناکی در درون آنها وجود دارد . یک مرد نمی تواند نیاز جنسی اش را سرکوب کند نیاز به تخلیه این میل دارد و در زندگی تو با این شرایط به نظرت همسرت با این ضعف چه باید بکند ؟!
تائید نمی کنم اما طبیعی ترین واکنش را نشان داده . قدری همسرت را خارج از بحث یک همسر درک کن و در نهایت ببین با این حال حاضر هستی با او زندگی کنی یا نه ؟!!!! و اینجاست که باز خودت نقش موثر در انتخاب و تصمیم گیری داری
.
بنشین زندگی ات را مرور کن . لایه های پنهان مشکلات خودت را پیدا کن و همسرت را خارج از بحث همسری نگاه کن و سعی کن درکش کنی و در نهایت خودت تصمیم بگیر و برای فردی با روحیه تو مقابله با ترس و زیر پا گذاشتن آلودگی ها شرط اول است .
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
ارزو جان چرا اون جلسه را برگزار نمی کنی
فکر نمی کنی بهتر باشه به محل زندگی ات برگردی و چند روز بعد ترتیب یک جلسه را در منزلت بدهی
اینجوری راحت تر می تونی تصمیم بگیری که چه کاری صلاح و چه کاری اشتباه است
من فکر می کنم قهر در این شرایط مساله را حادتر می کند
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
ارزوي عزيز يك سوال ازم پرسيدي.....اره عزيزم همه چيز رابطه زناشويي نيست.شايد 50 درصد استحكام زندگي به رابطه زناشويي ختم بشه..از من بپرسي ميگم شايد هم كمتر....خوب گيريم با شوهرت يك سال رابطه نداشته اي...دليل نميشه كه! (مرد هاي نرمال همه فكر و ذكرشون اين مسايل نيست )مگر اينكه طرف مريض جنسي باشه و وابستگي شديد رواني به اين مسايل داشته باشه!!!دلتو صاف كن ..نيتت رو خالص كن...نذر كن...دعا و نيايش يادت نره..كه خدا به بنده مومن رحم ميكنه.
با يك تصميم بزرگ شروع كن ...و زندگيتو با شوهرت بساز.راه زياد و سختي در پيش داري ولي مطمعن باش هر لحظه با هر تحمل در واقع شما اعمال نيكو و پسنديده خودت را زياد ميكني .و خداوند شاهد و ناظر بر همه اعمال بنده هاش هست.