ایشالا حال همه خوب باشه همیشه همیشه
نمایش نسخه قابل چاپ
ایشالا حال همه خوب باشه همیشه همیشه
اومدم یه یادی بکنم از باغبان کبیر، که توی شرایط خاص آدما حرفهای مثبت ولی در عین حال واقعیت!!! رو میگفت. ایشالا که موفق باشی هر جا هستی.
مدیران بزرگوار لطفا تاریخهای شمسی رو فعال کنین، ذهن ما با تاریخهای میلادی سازگار نیست
- - - Updated - - -
اومدم یه یادی بکنم از باغبان کبیر، که توی شرایط خاص آدما حرفهای مثبت ولی در عین حال واقعیت!!! رو میگفت. ایشالا که موفق باشی هر جا هستی.
مدیران بزرگوار لطفا تاریخهای شمسی رو فعال کنین، ذهن ما با تاریخهای میلادی سازگار نیست
سلام دوستان خوبین همه؟
الهه چقدر دلم پستای قشنگ پر انرژی طنزتو میخواد
دلم واس خیلیاتون تنگ شده میشل، گیسوکمند، پاییزه، الهه، فرشته و....
ان شاالله همتون هرجا هستید در مسیر بندگی خدا موفق باشین
از وقتی که سرکار میرم بدون اغراق شاید به تعداد انگشتای دست برای مریضی دخترم گریه کرده باشم... منیکه هرروز و روزی چندبار پر از غم میشدم و گریه میکردم
نمیدونم خوبه یا نه. راستش وقتی خیلی تلاش میکنم تا کارای کاردرمانا و گفتاردرمانگرارو انحام بدم بیشتر یاس و غم سراغم میاد
چون بیشتر در عمق ناتوانی ذهنی دخترم فرو میرم...
ولی مثل الان که میبرمش کاردرمانی اما اونطوری نیستم که خیلی باهاش تمرین کنم یا گفتار هم همینطور تقریبا هرچندروز یکبار تمرین میکنم اما روانم خیلی ارومتره
هرچی کمتر کارای درمانی میکنم کمتر اذیت میشم...
داروهاشو به موقع میدما نکه اهمال کنم اما زور اضافه نمیزنم چون تلاش زیاد واس من متوقعم میکنه چرا پس پیشرفت نمیکنه و اینجاست که باز افسرده میشم...
نمیدونم شایدم خودخواهیه ولی شرایط الانو خیلی بیشتر دوست دارم
اون دوره قبلی خودم گم بودم، همه چی به محور بچه ها بود... شایدم همون درست بوده:47:
خدا عاقبتمون بخیر کنه
- - - Updated - - -
سلام دوستان خوبین همه؟
الهه چقدر دلم پستای قشنگ پر انرژی طنزتو میخواد
دلم واس خیلیاتون تنگ شده میشل، گیسوکمند، پاییزه، الهه، فرشته و....
ان شاالله همتون هرجا هستید در مسیر بندگی خدا موفق باشین
از وقتی که سرکار میرم بدون اغراق شاید به تعداد انگشتای دست برای مریضی دخترم گریه کرده باشم... منیکه هرروز و روزی چندبار پر از غم میشدم و گریه میکردم
نمیدونم خوبه یا نه. راستش وقتی خیلی تلاش میکنم تا کارای کاردرمانا و گفتاردرمانگرارو انحام بدم بیشتر یاس و غم سراغم میاد
چون بیشتر در عمق ناتوانی ذهنی دخترم فرو میرم...
ولی مثل الان که میبرمش کاردرمانی اما اونطوری نیستم که خیلی باهاش تمرین کنم یا گفتار هم همینطور تقریبا هرچندروز یکبار تمرین میکنم اما روانم خیلی ارومتره
هرچی کمتر کارای درمانی میکنم کمتر اذیت میشم...
داروهاشو به موقع میدما نکه اهمال کنم اما زور اضافه نمیزنم چون تلاش زیاد واس من متوقعم میکنه چرا پس پیشرفت نمیکنه و اینجاست که باز افسرده میشم...
نمیدونم شایدم خودخواهیه ولی شرایط الانو خیلی بیشتر دوست دارم
اون دوره قبلی خودم گم بودم، همه چی به محور بچه ها بود... شایدم همون درست بوده:47:
خدا عاقبتمون بخیر کنه
سلام شمیم :43:
آره خب، کار آدمو می سازه، نگاهشو واقعی تر می کنه، زندگیشو مفیدتر می کنه.
وقتی می بینی اثرش مثبت بوده، چرا فکر می کنی اون همه نگرانی و فشار بی جهت به خودت که به دخترت هم آسیب می زد، ممکنه درست تر بوده باشه؟
زنده باش، زندگی رو تجربه کن، اگه می بینی یه وزنه ای از پاهات باز شده، دنبالش نگرد که دوباره ببندیش، هرچقدر بهش عادت کرده باشی.
:72:
باسلام، تاریخها هنوز میلادی هستن. دارم روی زبانم کار میکنم، ولی خیلی کار داره هنوز !
به مرد ناشنوایی خبر رسید که همسایت بیمار شده. اون هم تصمیم گرفت چون همسایه هستن بهتره به عیادتش بره.
اما به فکر فرو رفت چطور میتونه حالش بپرسه و جواب بگیره؟ :162:در حالی که ناشنوا هست!
پس در ذهن خودش پرسش و پاسخ های احتمالی رو کنار هم چید و همینطور تصمیم گرفت با استفاده از قدرت بیناییش از حرکت لب های بیمار حدس بزنه اون چی میگه و نهایتا به عیادت همسایه اش رفت.:biggrin:
پرسید: حالت چطوره؟
همسایه ی بیمارش گفت : از درد دارم میمیرم...:315:
مرد ناشنوا گفت: خب خداروشکر!:rapture:
پرسید: حالا غذا چی میخوری؟
همسایه ی بیمارش که عصبانی شده بود گفت: زهر...:mad-new:
مرد ناشنوا گفت: خیلی خوب... نوش جان!:untroubled:
پرسید: حالا چه کسی تو رو مداوا میکنه؟
همسایه بیمارش که تحملش تمام شده بود گفت: عزراییل:97:
مرد ناشنوا گفت: که اینطور، قدمش مبارک باشه برای تو! شنیدم بر بالین هر کس بره حالش رو جا میاره. :congratulatory:
_ گفت رنجور :
این عدوِ جانِ ماست ~ ما ندانستیم کو ، کانِ جفاست
.............
یه وقتایی هست برخی از ما فکر میکنیم چون یه شاغل موفق هستیم، چون یه تحصیل کرده موفقیم و کلا در چیزی خوب ظاهر شدیم پس با تکیه بر این قدرت میتونیم در حوزه های دیگر زندگی هم بدون مشورت با افراد مجرب، بدون مطالعه، بدون تحقیق و بررسی آگاه و موفق عمل کنیم.
چون ببینم کان لبش ، جُنبان شود ~ من ، قیاسی گیرم آن را هم ز خود
( تکیه مرد ناشنوا بر قدرت بینایی )
~~~~~~
یا گاهی با حدس زدن، ذهن خوانی، فرضیه سازی، کج فهمی و ... در روابطمون جلو میریم.
چون بگویم : چونی ای مِحنَت کشَم ؟ ~ او بخواهد گفت : نیکم ، یا خوشم
من بگویم : شُکر ، چه خوردی اِبا ؟ ~ او بگوید : شربتی یا ماش با
.........
پ.ن
این مطلب برگرفته از کتاب مثنوی معنوی بود.
سلام وقت همگی بخیر
چند روزی بود دلم خیلی برای باغبان تنگ شده بود، ازش که خبری نیست ، ولی باغ هایی که درست کرده که هستند!
دوستان خبری ازتون نیست، همدردی دیگه شور و شوق شما رو نداره، ولی مدیر همدردی کارش درسته، به هر ضرب و زوری هست پرچم همدردی رو بالا نگه داشته، شاید یکی مطالب قدیمی سایت رو تو گوگل جستجو کرده باشه و بدردش بخوره! بالاخره یه دایرهالمعارفی هست واسه خودش همدردی! ممنون جناب مدیر
آقا غلام عزیز خوبی؟
سرشار و فدایی یار چه طورند؟!
باغبان تو بگو چه خبرا؟!
راشمون ، ام رضا ۹۱, آقای نجار و امین و مسافر زمان کجان؟!
خانم ها مصباح الهدی، مریم ۱۲۳, الهه زیبایی ها، گیسو کمند ، فرشته اردیبهشت، پاییزه، زلال، پو، سون، طنین باران، شمیم الزهرا ، فرشته مهربان و بالهای صداقت، سحر بهاری، وفکور و میشل و همه شما اهالی همدردی ! ان شاالله هر جا هستین سالم و سر حال و در پناه خدا و قرآن باشید،
هیچ کس تا حالا، حال آقای ادمین رو نپرسیده، جناب admin خوبین شما؟! ممنون بابت تمامی زحمات
سلام دوستان عزیز، سلام آقای Mvaz
امیددارم حال بچه ها و شما هم خوب باشه. ممنونم ازتون
:72:
سلام به همه دوستان، خیلی مخلصیم. ایشالا که همه اعضا در مشکلات بتونن از تواناییها و استعدادها و قدرتشان استفاده کنن، توکل کنن به قدرت یکتا، و در کنار سایر اعضای خانواده روزهای خوبی داشته باشن.
Mvaz عزیز ممنونم از احوالپرسیت.
زندگی، چند روزی گذراست. کاش همه با هم مهربون باشن و بدونن که ارزشمندی زندگی به احترام، محبت و مهربانی و .. است