-
سلام.
الهه زیبایی های عزیز، ممنونم از پست پر از لطف و مهرت. شرمندم کردی عزیزم. اصلا فکر نمیکردم اثری داشته باشه حرفهام. خوشحالم اگر فایده ای داشته. خیلی از پستت هم شرمنده شدم هم خوشحال. مرسی عزیزم. امیدوارم هممون ارتباطاتمون با پدر و مادرامون متقابلا درست بشه.
....................................
ترنم عشق کجاست؟ حالش امیدوارم خوب باشه. دلم براش تنگ شده و جاش خالیه.
پارسال این موقع ها سحر66 هم بودش و نظرات خوبی میداد و واقعا دلم براش تنگ شده.
مریم 123 عزییییززز، که نمیدونم چرا نیومد دیگه و امیدوارم حالش خوب باشه و بهیود پیدا کرده باشه.
مهرااد که یه سر اومد و رفت کاش باز بیاد.
از آی تک کسی خبر داره؟
خانم پاییزه، خانم میشل حالتون خوبه؟ کم پیدایین چرا؟
خانم بی نهایت جان جانان، حالتون انشالله خوب خوب خوب باشه.
آقا امین، کلا اسم صورتی و پستهای سبزتون ادم رو یاد بشیرا و نذیرا میندازه. هم ادم خوشحال میشه یه پست سبز میبینه، هم یهو میخوره تو ذوقش وقتی قفل تاپیک میبینه. خلاصه اینکه مدیران هم دنیایی دارند و گاهی هم مظلوم در میرن.
شیدا هم خیلی کم پیدا شده. انشالله حالش خوب باشه.
بهار شادی، خوشحال شدم سر زده بوده ای. گرچه دیر دیدم.
دختر مهربون، مینوش، آقای باغبان، خاله قزی، آقای پارسا، آقای یه دوست، و تمام اعضای همدردی امیدوارم حالشون خوب باشه و همگی موفق باشند.
-
سلام دوستان خوبم خوبین همه؟
چقدر خوشحالم اینجا هست که آدم ناگفته هاش در دنیای حقیقی رو بگه...
خیلیا کم پیدان و کلا تالار به نسبت سوت و کوره الهی هرجا هستین در مسیر الهی و با سلامت باشین:72:
منم در هر حال سروکله زدن با نفس معیوب خودمم نمیدونم آخه کی دیگه میتونم این اسب چموش رام کنم... خدا هدایتم کنه:47:
پوه خیلی باحالی خیلی! یعنی تاپیک آخرت کلا حال و هوامو عوض کرد و شور جوونی در من زنده کرد:311:
یادش بخیر چه دورانی بود زمان مجردی و خواستگار داشتن یه روزی همه اینا واست میشه خاطرات شیرین و بانمک:43:
خب من برم دیگه
یاعلی:72:
-
سلام بچه ها
خوبین؟
حال و احوال این روزهام خوبه خداروشکر. دارم با شرایط جدیدم سازگار میشم و با تحول بزرگ زندگی ام یعنی مادرشدن همراه میشم.
الان از سردرگمی در اومدم و دارم یادمی گیرم چطور توی شرایط مختلف از فرزند نازنینم نگهداری کنم.یه جورایی تازه داره دستم میاد و این برای من خیلی زمان برد.اما خوشحالم که اوضاع رو به پیشرفته.
الان پسر نازم 2ماهش تموم شده و منو میشناسه و به صدای من و دیدارم واکنش میده؛الان لبخند زدن های ارادی بیشتری داره.روز به روز شاهد پیشرفتش هستم و لذت می برم. هرچند گاهی عنان زندگی روزمره از دستم خارج میشه اما در مجموع راضیم .
-
سلام ... حالتون خوبه ؟
حرف خاصی ندارم !!! فقط دلم میخواست شما رو به خواندن این شعر دعوت کنم.
الان چرا این شعر به این روز افتاد ؟!!!
گر عقل پشت حرف دل ، اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
میشد گذشت ... وسوسه اما نمیگذاشت
این قدر اگر معطل پرسش نمیشدم
شاید قطار عشق مرا جا نمیگذاشت
دنیا مرا فروخت ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمیزدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمیگذاشت
گر عقل در جدال جنون ، مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمیگذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمیگذاشت
ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمیگذاشت
فاضل نظری
محمد رضا جان ، cry جان و خانم بی نهایت لطفا از احوالتون بنویسین . منتظرم :72::72::72::72::72::72::72::72::72:
-
سلام
امروز خیلی دنبال یه همدم میگشتم تاباهاش دردددل کنم اماکسی پیدا نشد
اینجا آخرین جاست وفکر میکنم ازاول هم باید میومدم همینجا!!
شب که میشه عجیب دلم میگیره.دلم میخواد زودتر صبح بشه وروز از نو...
به قول یه نفر آدم این همه آدم اطرافش باشه وتنها باشه!
دنیای عجیبیه...
-
سلام.
امیدوارم حال همگی خوب باشه. کم پیداها با خبرای خوب و حال خوب پیداشون بشه.
پاییزه جان، منم مثل شما درددل بخوام بکنم میام اینجا. البته برای شما آخرین جاست. برای من اولین جا. :)
من، به قول مامانم که میگه اگه خدا بخواد و پیغمبر امضا کنه و چشم شیطون کور و گوشش کر، امروز بعد از کلی وقت حالم تا اون ته دلم خوبه:)
امروز استاد برای بار اول تحلیلهام رو که نوشته بودم خوند و خیلی هم خوشش اومد. تازه کلی هم مهربون بود. گرچه توی آزمایشگاه باز یه بدشانسی آوردم و یه دستگاهی که باهاش کار دارم سوخته و معطل موندم، ولی خیلی خوب بود که استاد خوشش اومد از تحلیل هام. ذوق کردم. مدتها بود از هیچی ذوق نمیکردم. واقعا امروز یه حسی که مدتها بود تجربش نکرده بودم رو حس کردم.
دیدم من زیادی اینجا براتون آه و ناله کرده ام. گفتم بیام از حال خوبمم بگم براتون.
ضمنا جدیداها خوشگل شده ام. یعنی بوده ام ولی تازه دارم باورش میکنم. اینم گفتم که به قول یه عزیز، دیگران رو از کابوسهای شبانه نجات بدم. :-))
-
سلام به همه دوستان خوبم درتالار همدردی
Eram عزیزم، مادر شدنتان را تبریک می گم :72::43:
همان روز که پست گذاشتی، پستت را خوندم و خیلی خوشحال شدم اومدم که برات پست بگذارم ولی نشد.
تو صاحب یکی از زیباترین واژه های هستی شده ای.
مادر.
از این پس بار خداوند را به دوش می کشی.
مادر بودن یک راز مطلق است و این راز همان محبت بی دریغ و عشق بی پایان مادر به فرزند است که جلوه ای از رحمت و بخشش بی انتهای
خداوند به بندگان است.
امروز یک کلاسی بود شرکت کرده بودم مادری توی جمع ما بود که نوزاد 1 ماهه اش را در بغل می خواباند، آون قدر محو آرامش کودک شده بودم که حاضر بودم همه دنیا را می دادم و یک لحظه جای آون کودک می بودم.
بغض کرده بودم.
آون آرامشی که نوزاد از صدای قلب مادرش می گرفت من رو در حسرتی فرو برد که خدایا چرا آنقدر من مشوشم.
غمی در سینه دارم که گاهی سینه ام را می فشارد، از همه دنیا شاکی می شوم، حتی از خدا.
از تو دور شده ام، ای کاش من هم در آغوش تو می آمدم و آرامش واقعی را احساس می کردم.
.
.
.
آقای سرشار به نظر می رسد که سوء تفاهم فی مابین برطرف شده و از این بابت خوشحالم.
-
برام سواله با بسته شدن تاپیک میشه مسائل حل کرد . بیشتر شبیه رفتار مسئولای کشور هست که به جای حل مسئله کلا صورت مسائل پاک میکنن .
اخه جو سایتم مثل گذشته نیست کلا روزی 5 تا کامنتم به زور گذاشته میشه نتیجه ای که احتمالا مدیران همدردی میگیرن اینه که پس خداروشکر مشکلات بسیار کمتر شده و ایرادی به خودشون نیست
-
سلام دوستان گرامی، حالتون چطوره؟ خوب بودید بهتر شدید؟
آیا شما هم مثل من در حال یک جنگ تن به تن با یاس هستید؟:boxing::301::315::228: گاهی میبرید و گاهی میبازید؟.... آیا شما هم احساس میکنید باقیمانده امید، مثل آتشی است در کف دست؟:moody: شما هم گاهی احساس میکنید سیزیفی هستید که به رنجی ابدی و بی معنا محکوم شده؟ :304: آیا چرا واقعا؟! :311:
اون اوه خیلی تلخ شد. خوبه که موسیقی خوب هست، کتاب خوب هست، همینطور فیلم خوب، منظرههای زیبا و نفسگیر، آدمهای خوب، حکمتهای آرامشبخش ...
http://i67.tinypic.com/6fazjt.jpg
مدتیه برای بهتر شدن حال خودم تصمیم گرفتم هر روز زندگی رو برای یک نفر کمی بهتر کنم. حتی اگر فقط به اندازه یک لبخند باشه.
شمایی که داری این خطوط رو میخونی، بیزحمت به لبخند بزن، امروز تنها بودم و آدمیزاد ندیدم :) :72:
-
آویژه جان،
من لبخند زدم. ممنون.
تو یه شرایطیم که اگر میخواستم مثل قبل برخورد کنم، باید خیلی افسرده و ناامید میشدم. حتی ۱۰۰۰ برابر بدتر از قبل.
اما این دفعه یه «نه» بزرگ به غم و غصه گفتم. همه وقتام رو با کارهای عقب مونده و سرگرمی های مورد علاقه ام دارم پر میکنم. عجیب فکرای منفی دیگه سراغم نمیاد و اتفاقای مثبت حالم رو خیلی خوب میکنه...
میدونستم اگر درگیر افکار منفی بشم، تو شرایط فعلیم داغون میشم، برای همین تمام وجودم تلاش میکنه که به سمت کارهای مثبت برم.
برعکس همیشه که در مواجهه با مشکلات، احساساتم درگیر میشد و به جای پیدا کردن راه حل، شکل ناامیدی به خودش می گرفت، این دفعه انگار یه لباس فولادی پوشیدم و میرم سراغ حل مشکلاتم.
البته همه چیز خوب خوب هم نمیشه. بعضی روزا، تو کارم سنگ اندازی میشه و قاطی میکنم. ولی نمیزارم این حالم خیلی طول بکشه، سریع میرم سراغ تفریحات مورد علاقه ام
برخلاف همیشه، حالا از درددل کردن بدم اومده و اینجا اولین جایی هست که احساسات این روزام رو بروز میدم.