RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام شاد عزیز
موضوعی که باهاش مواجه شدی خیلی تلخه.می دونم حتما خیلی داغونی.ولی فکر کنم یه خورده که زمان بگذره احساساتت یه ذره درباره ش تغییر می کنه.یه فرصتی به خودت بده تا با این اتفاق کنار بیای اونوقت می دونم مهارت لازم رو برای تصمیم درست داری و می تونی از پسش بر بیای.
امیدوارم همه چیز خیلی خوب پیش بره و اوضاع خوب بشه :)
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
سلام خانومي
آفرین
به نظرم بهترین کارو کردی هم مستقیم بهش نگفتی هم این که یه جوری خودتو خال کردی و حرف دلتو غیر مستقیم زدی اینجوری هم احترامتون از بین نمی ره هم اینکه اون حواسشو جم می کنه
ولی یه نصیحت خواهرانه شاید من از شما کوچیک تر باشم ولی اگه تونستی با خودت کنار بیایی عروسیتو عقب ننداز البته نظر شخصی منه چون زمان دادن گاهی زندگی آدم رو داغون می کنه من چوب همین زمان دادن ها رو خوردم ولی بازم اگه فکر می کنی بعد از عید آمادگیت بیشتر همون موقع بنداز ولی طولانی ترش نکن.
خوشبخت باشی عزیز
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
دوستان عزیزم ممنون....
:72:
این دو روزه اصفهان بودم با همسرم و پدر و مادرش، الان یه کمی بهترم! این دو روزه واقعا به جریانی که اتفاق افتاده بود فکر نکردم، سعی کردم تا اونجایی که میشه کاری کنم که سفر خاطره انگیزی بشه، خدا رو شکرهمه چیز خوب بود، امیدوارم هر چه زودتر و البته با عقل و منطق، بتونم با این قضیه به طور کامل کنار بیام :72:
نرگس عزیز از همدردی صمیمانه ات ممنونم :46:
somi گلم شما درست می گی، من این کار رو قبلا کرده بودم، اما باید دوباره بنویسم، فکر کنم چند خطی از صفحه نکات مثبت کم بشه :72:
no1 عزیز، حق با شماست، الان راحت تر می تونم فکر کنم و تصمیم بگیرم، ممنون عزیزم:72:
bloom عزیز، درسته از اون لحظه احساس سبکی بیشتری می کنم، به هر حال اون شب هم تا اون حد حرف زد که می تونست بگه و فکر می کرد گفت تمام حقایق باعث بدتر شدن اوضاع بشه. شاید اون هم بهترین کار رو کرد، چون اگه همه چیز رو می گفت، دیگه غروری برای ادامه دادن نداشت، من دوست دارم همونطور که خودم غرورم رو حفظ می کنم، همسرم هم غرورش حفظ بشه. در مورد عقب انداختن عروسی هم سعی می کنم بیشتر فکر کنم، ببینم کی واقعا وقت مناسبیه..:72:
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد گرامی
من با اجازه شما یک مقدار نظر شخصی خودم رو به عنوان یک مرد میارم. با مسئله سختی روبرو شدید که بادرایتی که در شما وجود داره قابل حله.
پاک زندگی کردن و پاک بودن یک هنر فردیه قبل از ازدواج- واقعیت هم اینه که زن و مرد نداره.اما به هر حال بسیارند دوستان من که قبل از ازدواج روابط جنسی رو تجربه کردند و بعد از ازدواج متعهد شدند.البته معمولا روابط اونها لجام گسیخته و متعدد نبوده. شاید به همین دلیل برای عمده زنان نوع روابط همسر بعد از ازدواج مهمتر از قبل از ازدواجه. من البته تا قبل از ازدواج رابطه ای(حتی عاطفی) هم تجربه نکرده بودم که بابت این قضیه یخورده خودم هم به مشکل برخوردم"شاید عدم شناخت از روحیات خانومها".
من تصور می کنم که بهتره خودتون هم خیلی وارداین قضیه نشید.این آرامش از شما می گیره و شما رو در ذهن خودتون تا حد یک قربانی پایین میاره.از طرفی شان شما و اون ممنکه با حساسیت خدشه دار بشه.
به چشماش یک بار نگاه کنید. مهربون وعمیق! با صمیمیت کامل از جزئیات فراوونی که می دونید برای اون هم مهمه صحبت کنید.
بهش برسونید که می دونید زندگی زیباترین حسش همین وفاداریه و قول بدید که به اون وفادار بمونید. منتظر بشید چند لحظه و نگاه اونو بخونید.
شما در این حالت برنده اید و می تونید در صورت دیدن شرم نگاهش تا حد بسیار زیادی مطمئن بشید که خودش شرمگینه و دیگه ادامه ندید به افکار منفی که در ذهنتون بوجود اومده)
به هر حال اگر اون رو تا الان فرد مناسبی برای زندگی دیدید گذشته اون رو بزرگوارانه می تونید چشم پوشی کنید.امیدوارانه تر نگاه کنید. اما با چشمانی باز در موردحال و آیندش تامل کنید و اطلاعات جمع کنید.واکنش سریعی رو نشون ندید تا اون رو حساس نکنید. همون طور که از اون می خواید یک مقدار از زندگی مجردیش فاصله بگیره شما هم ارتباطاتتون رو با دوستان زمان مجردی محدودتر کنید. شاید تاثیر گذار باشه.
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
آقای santatian عزیز ممنون:72:
من سعی کردم این چند روز خیلی طبیعی برخورد کنم، فقط در همون حدی که گفتم در مورد این قضیه باهاش صحبت کردم، البته سعی می کنم طبق گفته شما حساسیتم رو کمتر کنم تا این قضیه نتایج بدتری به بار نیاره.
در مورد اینکه الان به من وفاداره مطمئن هستم، احساس شرمنده بودنش رو همون شب که باهاش صحبت کردم از توی چشماش دیدم، دقیقا همون وقتی که داشت در مورد احساسش به من می گفت.
بله ایشون رو فرد مناسبی می دیدم، اما واقعیت اینه که می خوام همون احساس قبل رو نسبت بهش پیدا کنم بعد وارد زندگی بشم، می خوام همسرم رو واقعا دوست داشته باشم و بهش اطمینان کنم، برای این قضیه نیاز به زمان دارم..
در مورد این قضیه دیگه هیچ عکس العملی نشون نمی دم، در واقع دلیلی برای اینکه این موضوع رو بهش بگم نمی بینم، چون احساس میکنم اگه بفهمه که من می دونم، دیگه غروری واسش باقی نمونه.
santatian عزیز، من با دوستام رفت و آمد نمی کنم، یعنی هیچ وقت نشده که با دوستام بخوام برم بیرون، روابطم هر چند صمیمی درحد مدرسه و دانشگاه باقی مونده، این نیازم از طریق خواهرام برآورده میشد و الان هم بیشتر ترجیح می دم با همسرم برم بیرون تا با شخص دیگه ای.
حالا به نظر شما، به چه صورت می تونم شخصیت همسرم رو بازسازی کنم؟؟؟؟؟
:72:
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط anigma
در مورد اون سوالتون ( یه سوال هم کرده بودم که واقعا این دلیل می تونه باعث همچین برخوردهایی بشه؟؟؟ )
به نظر من اين قضيه به هيچ وجه نميتونه دليل قانع كننده اي براي رفتارش باشه " اون با شما ازدواج كرده نه با شعرتون "
____________
تا حدودی حرف شما درسته. ولی خوب شاید همسر ایشون تبلور احساسات شاد رودر اشعار ایشون می دونسته و الان این رو که شعری از ایشون "شاد" نمی شنوه نشونه کم علاقگی ایشون.این حساسیت باید کم بشه. چه اشکالی داره به انواع روشها ابراز علاقه کردن.
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
بسیار خرسندم از این تغییر در باور منفی شما نسبت به اون رفتارهای قبل از ازدواج ایشون. شاد گرامی شما ابراز علاقه کنید. به اون نشون بدید این موج علاقه خودتون رو تا ایمان بیاره بهترین لحظه هاش در کنار حضور گرم شماست.یک مرد "اگر عیاش نباشه که یقینا همسر گرامی شما فرسنگها با این واژه فاصله داره" معمولا ترجیحش به محیطیه که از اون لذت بیشتری می بره(شاید تا حدودی متفاوت از یک زن که نگاهش بیشتر معطوف به بودن کنار همسرشه). این محیط رو براش ایجاد کنید . اگر ایجاد کرده اید و اون هنوز هم اون شرایط مجردیشو نمی تونه کنار بذاره یا کم کنه دلیلش معمولا تاثیر پذیری از دوستان (شاید نه چندان مناسب)و مجردشه.
اینجا هم می تونید کمک کنید. shad گرامی امیدوارم این سخن بنده حقیر شما رو رنج نده و یا باهاش برخورد بدی نشه. اما حرفها رو برای یک مرد بهتره طوری بیارید که احساس نکنه شیر بیشه نیست. نمی گم از حقوقتون بگذرید. نه دقیقا برعکس. حقوقتون رو به روشی متفاوت بگیرید.سرش داد نزنید. داد زدن یک مرد بر سر یک زن ممکنه اون رو متنفر کنه (مدت دار یا دائمی) اما داد کشیدن یک زن سر یک مرد اون رو به شدت تحقیر می کنه. بهش بگید که می ترسید . می ترسید که عزیزترینتون رو "همسرتون رو" تو مسیر بودن با دوستاش از دست بدید . بهش نشون بدید که اعتماد دارید به اون اما می ترسید از بابت حضور دوستاش و از اون بخواید که متقاعدتون کنه"این کلمه تاثیر گذاره و برعکس باعث متقاعد شدن اون می شه"
موقعیتهای دوست داشتنی شو براش simulate کنید. چرا با هم نرید شمال؟ چرا بیشتر غذای مورد علاقشو نپزید؟ برای اون شعر بگید. به محیط اول آشناییتون برید و اون روزها رو از زیباترین روزها بدونید. بهش بگید افتخار می کنید به اون. اینا راهکارهاییه که قلب اونو به دست شما میاره. این یقین داشته باشید براتون کاقیه.
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
ممنون santatian عزیز
خوشبختانه همسرم با دوستان دوران مجردیش هیچ ارتباطی نداره، الان بیشتر دوستاش کارمنداش هستن و همشون هم متأهل هستن و بسیار متدین، همسرم از وقتی که عقد کردیم، اعتقاداتش قوی تر شده و مشخصه که به فکر ساختن زندگیه.
شما درست می گید، من یه مدت دچار افراط و تفریط شدم، اوایل به هیچ وجه از خودم عکس العملی نشون نمی دادم، در مقابل اشتباهاتی که می کرد همیشه عقب نشینی می کردم واون همیشه خودش رو حق به جانب می دونست و ارتباطمون بدتر و بدتر می شد، دعواهای عجیب و غریبی می کردیم که همیشه اون مشغول فریاد کشیدن بود و من مشغول گریه کردن! بعد از یه مدتی از اون طرف بام افتادم، بیشتر از اون عصبانی میشدم، مثل خودش عمل می کردم، اون داد می زد منم داد می زدم و.. خلاصه این هم منجر به جو بسیار نا آرامی بینمون شده بود، اونقدر که ناخودآگاه هر وقت می دیدمش لباس رزمی می پوشیدم! اما الان چند وقتیه که آرامش رو جایگزین تمام این عکس العمل ها کردم، مواقعی که از دستش ناراحت میشم ازش فرصت می خوام تا بعدا باهاش صحبت کنم اون هم بهم فرصت می ده، بعد خودش تماس میگیره و من تا اون موقع حالم خوب شده و چیزی به روش نمیارم. همین قضیه باعث شده که بدون اینکه چیزی ازش بخوام تمام خواسته هام رو برآورده می کنه، و من هم صبر نمی کنم تا اون از من تقاضایی داشته باشه، سعی می کنم بفهمم که در هر شرایطی چه چیزی براش بهتره و به چه چیزی نیاز داره تا براش فراهم کنم..
این رفتاری که پیش گرفته بودم باعث شد که در مقابل این قضیه هم با آرامش بیشتری عمل کنم، شاید اگه ماه ها پیش به این قضیه پی برده بودم عکس العمل خیلی وحشتناکی داشتم، اما این رفتار برام عادت شده..
فعلا به خاطر مشغله های زیادی که دارم زیاد نمی تونم شعر بگم اما هر از چند گاهی همسرم ازم می خواد که شعرهای قدیمی مو براش بخونم من هم با کمال میل این کار رو انجام میدم، در مورد احساسم باهاش حرف می زنم و اینکه از قبل خیلی بیشتر شده و خوشحالم از اینکه در کنارم هست.
تمام مسائلی که گفتم همونهایی هستن که باعث شده من مطمئن باشم که اون قضایا مربوط به قبل از عقد بوده و الان درگیر چنین مسائلی نیست. فقط باید سعی کنم که ... نمی دونم چطور بگم، .. دوست نداشتم و ندارم که نسبت به همسرم به هیچ وجه احساس منفی داشته باشم، دوست ندارم وقتی همسرم دستم رو می گیره به این فکر کنم که قبلا دست چند نفر دیگه توی دستش بوده.... دوست ندارم وقتی یه حرف عاشقانه بهم میزنه یاد حرفایی که به دیگران هم زده بیفتم ....
RE: لطفا منو راهنمایی کنید
شاد عزیزم.خیلی خوشحالم که بهتری و خوشحال ترم که میبینم هنوز دختران جوانی وجود دارند که منطقی فکر می کنند و در زندگی تابع احساسات زودگذر نیستند.عزیزم چرا به جای این فکرهای آزار دهنده به این روی قضیه فکر نمی کنی که تو توی اون دخترها برنده بودی و شوهرت تو رو انتخاب کرده!!خودت می دونی که تصمیم گرفتن برای ازدواج با مشکلات کنونی اجتماع ما نیاز به شهامت زیاد و علاقه ای داره که از دید اون مرد قابل چشمپوشی نبوده و نیست .پس سعی کن دیدتو عوض کنی.نگران آینده نباش ما در زمان حال زندگی می کنیم و نباید حالمونو با اافکار منفی آینده خراب کنیم.زندگی واقعی سرشار از جنبه ها و موضوعاتیه که مسایل مربوط به دوران مجردی واقعا توشون گمه.اینو چند سال دیگه خودت از من بهتر میفهمی.پس سعی کن توی هر دوره ای که زندگی میکنی ازش نهایت لذتو ببری بدون اینکه آسیب ببینی.بدون که پسری که در شرایط سخت کنونی جامعه ما تصمیم به ازدواج میگیره میخواد سالم زتدگی کنه ودیگه بقیه اش اصلا مهم نیست!!امیدوارم همیشه شاد باشی
RE: لطفا منو راهنمایی کنید