RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
من از خودت سوال کردم عزیزم پیشنهاد ندادم
با این موافقم که عادتش دادی به اینکه خودت خرج خودت و بقیه چیزها رو بدی می دونم توی شرایط سختی هستی اما فقط سیاست لازمه عزیزم یه سری فن بیان و تکنیک هایی هست که مشاوره حضوری بهشون بگی در اختیارت می ذارن یکم جلساتت رو بیشتر کن و اگه بتونی اونم ببریش که خیلی خوب تره ، میاد؟
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام شمیم عزیزم
وقتی ناراحتی واقعا ناراحت میشم و مثل یکی از عزیزترین دوستامی که تو شرایط سخت منو تنها نذاشتی شمیم جان
ولی واقعا نمی دونم چی بگم
زندگیت اسیر لج و لجبازی شده و همسرتم داره باهات خیلی زیاد لجبازی میکنه
و متاسفانه اون نقطه ضعف تورو تو مسائی مالی می دونه و دست گذاشته روش
شمیم عزیزم سعی کن یه مدت رهاش کنی اصلا کاری به کارش نداشته باش و کارای خودتو بکن
یادته پیشنهادی که همیشه بهم می دادی
سعی کن خودتو آروم کنی
کاری هم که دوست نداری اصلا انجام نده نه لجبازی کن نه چیز دیگه.......
به قول ملاحت عزیز لازم نیست که از نظر مکانی از هم دور باشید گاهی ادم کنار همم می تونند تنها باشند
سعی کن به کارای خودت برسی و کارای خودتو بکنی انگار که تنهایی ........
مسائل مالی هم باید بین تو و شوهرت یک بار برای همیشه حل بشه
حتی اگه کارت برات مهم نیست نرو سر کار
همسرت باید متوجه بشه که وظیفه صد در صد اونه که تورو تامین کنه همون طور که خونه پدر و مادرت تامین می شدی و اگه تو داری تو این زمینه کمک می کنی این لطف توئه نه وظیفه
ولی الان وقت اینجور بحث ها و گفتگو ها نیست شمیم جان
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
مرسی فرانک جان
راستش میدونم که نمیاد ، خودمم تصمیم گرفتم برم پیش مشاور ولی نمیدونم فایده داره یا نه
خیلی دلسردم
مرسی اقلیما جان
ممنون که تنهام نمیزاری
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام دوستان خوبم
من دیشب رفتم خونه، واقعا حالم بد بود، سر درد و دندون درد و معده درد داشت دیوونم میکرد
قرص خوردم و خوابیدم
شوهرم از راه اومد، من تو اتاق بودم و یکی از دوستانم بهم زنگ زده بود داشتیم صحبت میکردیم، اومد یه چرخی زد و بعد از تلفنم دراز کشیدم چون اصلا دلم نمیخواست ببینمش، و نمیخواستم بشینم که بفهمه بخاطر اون نمیخوام بیام بیرون،
بعد که کاراشو کرد مثل اینکه هیچکس خونه نباشه همه لامپها رو خاموش کرد و رفت خونه خواهرش و حتی به من یه کلمه هم نگفت ، البته بهتر چون نمیخواستم برم و بهتر که نه صداشو شنیدم نه چهرشو دیدم
بعدش یه کم خوابیدم و بلند شدم، برای خودم شام آوردم ، فیلم دیدم، و ساعت 11:30 خوابیدم و ایشون هم ساعت 12:15 اومد یه کم چرخید و بعد گرفت خوابید
راستش من تصمیممو گرفتم، میخوام فردا صبح برم یه کم کارامو انجام بدم بعد وسایلمو بردارم برم خونه بابام
دیشب فهمیدم دوری از کسی که هیچی براش مهم نیست و خانواده ای که اونو بدون من قبول میکنن، اصلا سخت نیست
همش به این فکر میکردم که یه روز جلوی بچم اینقدر راحت بزنه همه چیو داغون کنه بعد اینطوری قیافه بگیره
اون بچه چی میخواد از این بابا یاد بگیره؟
از پریشب که بحثمون شده تا الآن همدیگه رو ندیدیم، امروزم یه جوری اومدم که نبینمش
حالا به نظرتون همین دوری تو خونه، یعنی جدا زندگی کردنمون تو خونه خودمون بهتره یا برم خونه بابام
البته اینم بگم
برخلاف دفعه های قبل الآن حس میکنم خونه بابام خیلی راحتترم
دیشب خیلی به طلاق فکر کردم
دیدم این زندگی هیچی بهم نمیده بلکه سلامتیمم داره ازم میگیره
ولی با جدایی، میرم دنبال آرزوهایی که بخاطر شوهرم گذاشتمشون کنار، بخاطر اینکه اون خواست
و بخاطر احترامی که برای زندگی قائل شدم که از نظر شوهرم هیچ احترامی نداره
شمیم، صبرش، انگیزه هاش، امیدش، واقعا تموم شده
واقعا تموم شدم
:303:
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام عزیز دلم
اگه بهت بگم همه دیشب رو تو فکرت بودم باورت میشه؟؟؟
والا نمیدونم
من الان نگران وضع جسمانی خودتم
به نظرم نه به بهانه جدا بودن به بهانه سلامت شدن برو خونه مامان اینها
حداقل بهت میرسن تا حالت خوب بشه
اینجوری با یک تیر 2تا نشون زدی نه؟؟؟؟
دیشب پیشت خوابید یا جدا؟؟ صبح تا حالا مامانش اینها بهت زنگ نزدن؟
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
تو شاهكار خالقي، تحقير را باور نكن.
بر روي بوم زندگي هر چيز مي خواهي بكش، زيبا و زشتش پاي توست، تقدير را باور نكن.
تصوير اگر زيبا نبود نقاش خوبي نيستي، از نو دوباره رسم كن، تصوير را باور نكن.
خالق تو را شاد آفريد، آزاد آزاد آفريد، پرواز كن تا آرزو، زنجير را باور نكن.
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام یکتای مهربونم
قربونت برم
نه جامون کاملا جدا شده، از دوران عقد بهش گفتم هرچیم که بشه جای خابمون یکیه، چند بار تو دعواهامون رفتم آوردمش، ولی دیگه دلم نمیخواد
یه جورایی این دوشب که تو اتاقم نیست راحتتر میخوابم
آرامشم بیشتره
و دیگه دلم نمیخواد ببینمش
نه عزیزم نه دیشب بهم زنگ زدن که ببینن چرا نیومدم، نه امروز
و اصلا برام مهم نیست
خانواده ای که پسرشونو بدون عروسشون قبول کنن ، خانواده قابل احترامی نیستن
روز تولد بابام که منو تنها گذاشت در خونه بابام و مثلا تنبیهم کرد و رفت، مامان و بابام هر دقیقه صد دفعه میپرسیدن شوهرت کو؟ منم برای اینکه ناراحت نشن گفتم کار براش پیش اومد
ولی اون انگار نه انگار
مرسی لیلا جان
خوبی ؟
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شاید همسر تو هم نیامدنو تو رو یه جوری تو جیه کرده
مثلا گفته رفته خونه باباش اینا برای فلان کار مثل رفتار تو در مقابل بابا و مامانت
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
خوبم عزيزم.
شعري را كه خوندنش در اين جور مواقع خيلي به خودم آرامش مي ده را برات نوشتم.
ببخش بيش از اين كاري از دستم بر نمي اومد.
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شمیم عزیزم سلام
داری هیجانی تصمیم میگیری این جمع کردن وسایلت و رفتن خونه پدرت وضع بهتر که نمی کنه بدتر هم میکنه و دلخوری های جدیدترم پیش میاره حتی اگه قهری دعوا داری یا هرچی خونه یه زن پایگاهش اونجارو ترک نکن اگه کسی قرار باشه بره همسرت بره که اونم صحیح نیست . شمیم جان منم فکر میکنم همسرت عادت دادی به اینکه خودت خرج کنی ببین حتی از نظر من شده لباست کهنه بشه یا لباس خیلی ارزونتر از توان خودت بخری ولی بزار همسرت حساب کنه اروم اروم به همسرت یاد بده این خرج کردن ولی حساسیت ایجاد نکن وقتی پول دادن براش سخته یهو یه پول زیاد ازش نگیر به تدریج و اروم . اگه تو خونه هیچی نیست دلت نسوزه بری بخری نه بزار همسرت یاد بگیره با وسایل موجود کارات انجام بده ولی تو خرج نکن یه جمله قشنگی چند مدت پیش اینجا خوندم : به همسرت بی رحمانه اعتماد کن .
و در شرایطی اگه واسنت امکان داره چندروزی برید مسافرت
فعلا" هم خانوادش و رها کن تا بعدا" انشا الله همه اینا حل میشه:46: