RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
سابینای عزیزم سلام
مرسی گلم
اره میدونم، راستش دلهره اتفاق بعدی رو دارم، میترسم بازم نتونم تو عصبانیت آرامشمو حفظ کنم و میترسم دوباره تکرار بشه
متأسفانه من همه چیز تو چهرم معلوم میشه، عشق، شادی، غم، دلخوری و ...
این یه چیز ذاتیه که نمیدونم چطور میتونم از بین ببرمش
برام دعا کن
الآن که همه چیز خوبه، خیلی آرومم ولی ترس از اینکه تو موقعیت خاص آیا میتونم چیزایی که یاد گرفتمو اجرا کنم یا نه منو میترسونه
برای همین دلم میخواد تنهام نزارین و بگین از الآن چکار باید بکنم که قدرت تحمل و برخورد با مشکلاتو پیدا کنم
البته دلم نمیخواد هیچوقت دیگه مشکلی تو زندگیم پیش بیاد ولی شاید این ایده آلیستی باشه
میخوام یاد بگیرم
قبل از اینکه تکرار بشه
مرسی:43:
سلام دوست عزیزم من هم مثل تو ام و همه چیز در چهره ام معلوم میشه و علت مشکلات من هم با خانواده همسرم همین مسئله است
من خیلی دوست دارم این عادت بد رو از چهره ام دور کنم تا حدودی یه کارایی کردم ولی بازم خیلی خیلی این مسئله اذیتم میکنه
سعی کن این فکرو که که ممکنه دوباره مسئله ای پیش بیاد رو از خودت دور کنه چون فکر کردن به یه مسئله مارا به اون مسئله می رسونه...
خواهر عزيزم
نكته اي كه فرموديد يعني خشم و عصبانيت كه در چهره شما كاملا نشان داده مي شه كاملا طبيعي بوده و يكي از اثرات فيزيولوژيك خشم است... در هنگام خشم چه اتفاقاتي مي افتد فشار خون افزايش مي يابد/ تعداد تنفسها زياد مي شود/ تنفسها سطحي مي شوند و اكسيژن به بدن ما نمي رسد بويژه مغز/ فعاليت دستگاه عصبي خودكار افزايش مي يابد/ و به همين دلائل ما در اين مواقع به سردرد/ شكم درد/ گرفتگي عضلات/ لرزيدن دستها مبتلا مي شويم/ و البته چهره بر افروخته مي شود/ ابروها براي محافظت از چشمها به چشمها نزديك مي شود/ عضات صورت منقبض مي شود و صورت بطور غير ارادي براي دفاع اماده مي گردد/
تمرين تنفس كه قبلا شيوه دقيق آنرا گفتم در اين مواقع به شما كمك خواهد كرد كه اكسيژن كافي به شما برسد و به آرامش برسيد و اثرات فيزيولوژيك خشم كاملا محو شوند....بي شك آنها مادر زادي يا ذاتي نيستند! آنها قابل كنترل هستند و با تمرين محو خواهند شد...
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام دوستان
چشم سابینای عزیز، حتما مطالعه میکنم
جناب SCi
ممنون بابت توضیحاتتون ، واقعا از اینکه قابل کنترل هستند خوشحالم چون زندگیمو دارن از هم میپاشونن
من همش در حال تمرین تنفس هستم
راستش دوروزه یکی از همکارا واقعا داره رو اعصاب من پیاده روی میکنه، باور میکنین من با همین تمرین تنفس تونستم در کمال آرامش باهاش برخورد کنم و حرصشو در بیارم :311: خیلی باحاله
همیشه حسرت داشتم بتونم روی خشمم کنترل داشته باشم
ولی موضوع اینه که کارهای یکی مثل یه همکار بی ملاحظه برای آدم چندان مهم نیست و از کنارش میشه گذشت
ولی در مورد نزدیکان خشم شدیدتر و دلشکستگی بیشتره و باید مهارت بیشتری برای کنترل داشت
دعا کنین بتونم این مهارتو کامل کسب کنم
اقلیمای عزیز دیدی جناب SCi میگن قابل کنترله
من که تمریناتمو شروع کردم
تو چکار کردی ؟ چقدر پیشرفت کردی؟
دوستان
من خیلی خوشحالم که همچنان باهام همراهین
باور کنین قدر این محبتهاتون و وقتی که میزارینو میدونم
شاید باور نکنین ولی تو شرایطی که داشتم بابت رفتارم در کنار حس مسئولیت بابت زندگیم ،خودم و همسرم، احساس میکردم یه دین دیگه بابت شماها و وقتی که میزارین گردنمه و بیشتر مراقب درست یا غلط بودن برخوردهام بودم
آرزو میکنم به هرچی که میخواین و صلاحتونه برسین و خوشبخت در کنار شریک زندگیتون به آینده درخشانی دست پیدا کنین:43:
:323:
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام دوستان خوبم
این چند روز نتونستم بیام براتون بنویسم
خدا رو شکر همه چیز خوب بود، البته مسئله برای ناراحتی پیش میومد ولی با آموزشهای شما همه چیز بخیر گذشت
من برای همسرم مثل همیشه سورپرایز داشتم و همونطور که جناب SCi گفته بودن به روی خودم نیاوردم که روز زن چه اتفاقی افتاده
هی میگفت از سال دیگه این کارا رو نکن، اینا مناسبتهای عربیه، به ما ربطی نداره
منم دلخور شدم ولی زدم به خنده و شوخی و به روی خودم نیاوردم
5شنبه که رفتیم بیرون برای خرید واسه پدرها، بعضی چیزا رو که میدیدم میگفتم چه خوشگله، میگفت بخر، ولی هدیه روز زن حساب میشه ها
حس کردم خودش از این اتفاق ناراحت شده که اون هیچی نخرید ولی بازم من کار خودمو کردم
از همتون ممنونم، از جناب SCi که بهم گفتن تلافی نکنم
ممنون که این مهارتها رو بهم یاد دادین
:72:
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
راستی یه مطلب دیگه که دلم میخواست حتما براتون بنویسم
تو این تعطیلات که رفته بودیم بیرون، اولش تو وارد شدن به مغازه ها چند بار جلوتر از همسرم وارد شدم و درو براش نگه داشتم تا بیاد تو
و تمام مدت همسرم برای ورود به مغازه ها درو باز میکرد تا اول من برم داخل
شب ازش تشکر کردم، گفت برای چی تشکر میکنی؟ گفتم چون حواست بهم بود، همه جا مخصوصا تو وارد شدن به مغازه ها
کلی بهم خندید، هههههههههههه، حس کردم چه لوس ازش تشکر کردم
ولی خدائیش همین چیزای کوچیک باعث دلگرمیهای بزرگی میشه
شایدم من اشتباه میکنم
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام دوستان
خدا رو شکر دیشبم همه چیز خوب بود
ابراز علاقش نسبت به من بیشتر شده و من هم سعی میکنم مثل سابق دور و برش نباشم، یه کم به کارهای خودم میرسم، یه کم وقت برای آشپزخونه میزارم، سعی میکنم زیاد کنارش نشینم
ولی ابراز علاقم بهش کم نشده
از همتون بازم ممنون
جناب SCi من بازم نگران مسائل حادی هستم که ممکنه پیش بیاد، دو تا کتاب یکی در مورد رسیدن به آرامش یکی هم در مورد کنترل عصبانیت تهیه کردم، میخوام بیشتر بدونم و تمرین کنم برای مقابله با مسائل بزرگی که سختیش نمیزاره آدم آرامش خودشو تو عصبانیت حفظ کنه
میشه اگه تمرینی هست بهم بگین؟
تو مسائلی هم که پیش اومد دیدین که مشکلات کوچیکی نبود که بخوام ازشون بگذرم، هرچند مهارتی که میگین درسته و نباید اون موقع مطرح میشد ولی سنگینیش به حدی بود که همه چیز زندگیم زیر سوال رفت و نتونستم خودمو کنترل کنم
میشه غیر از تمریناتی که دائم در حال انجامشون هستم ، مهارتهای جدید و تمرینات جدید بهم بدین؟
مرسی
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
خواهرم
براي آرامش بهتون گفتم چه كار كنيد... نيازي نيست كه خودت رو ميان انبوه مطالب گم كني...
يكي از مواردي كه بايد بهت بگم اينه كه در گذشته و آينده زندگي نكن! آينده همين زمان حال هست كه امروز تجربه كرديم و ناشي از تلاش ما در زمان حال ديگري است كه ديروز بود(بهش مي تونيم بگيم گذشته)! پس در زمان حال زندگي كن...
يكي از كارهايي كه بايد انجام بدهي شناخت عواطف و احساسات خودت هست... خشم! عصبانيت! عشق! محبت... دوست داشتن... دوست داشته شدن و خيلي از عواطف اساسي و حتي جزئي! براي اينكه اين عواطف رو بتوني شناسايي كني بايد ببيني كه اين عواطف ناشي از چه افكاري هستند؟ چه فكري كرديد كه خشمگين شديد! و اون افكار شما تفسير از چه موقعيتي مي باشند؟ در چه موقعيتي قرار گرفتي كه تفسير اون موقعيت شما رو به فكر فرو برد و نتيجه اون افكار،احساس خشم بود!
بنابراين وقتي احساس خاصي به شما دست مي ده سعي كن اون احساس رو شناسايي كني... برگرد به چند لحظه قبلش و ببين چه فكري بوده... و اون فكر متعاقب چه موقعيتي بوده! در اين صورت مي توني مديريت كني بر عواطف و احساسات خودت... اين يك نكته و البته مهارتي كه با تمرين بدست مي آد
موردي كه گفتي پيرامون ترس از اينكه مشكل حادي بوجود بياد تا حدودي با كسب خودآگاهي و شناخت احساس و عواطف خودت حل مي شه...
پس به هيچ وجه نترس! مشكلت شانسي حل نشده... مشكلت اين بار بصورت سيستماتيك حل شده و مسلم بدون روز به روز بهتر مي شه و جاي هيچ گونه نگراني نيست!
يك تكليف كه بايد انجام بدي... هر شب براي روز بعد برنامه ريزي زماني داشته باش.. صبح روز بعد با آرامش از خواب بيدار مي شي.. احساسات و عواطف خودت رو شناسايي كن و ببين چه مسائلي موجب افزايش تنش در تو خواهند شد! مثلا با ورود به محل كار برخورد فلاني موجب استرس شما مي شه! خب در اين تمرين اين استرس رو رها نمي كنيم و سعي مي كنيم با مهارتهايي كه بدست آورديم همون موقع اثرش رو كم و محو كنيم...
با تمرين تنفس
زدن كليد مكث به افكار سطحي و گفتن عبارت: كافيه! من به شما گوش نخواهم كرد!
استفاده از فكر جايگزين بدين صورت كه وقتي فكر بد و ناراحت كننده اي روحيه شما رو اذيت مي كنه و تكرار مي شه: به اون فكر بگيد استپ!! STOP بعد با يك فكر و تصور بسيار ملايم و زيبا آنرا جايگزين كنيد... عبور از رودخانه اي خنك با پاي برهنه... در حاليكه صداي آبشار رو مي شنويد... صداي پرندگان... و يا هر فكر ملايم و مطابق روحيه شما!
بنابراين از تجمع افكار استرس زا جلوگيري مي كنيم...
در مجموع تفكر به آينده منفي (ايجاد يك مشكل و از دست دادن آرامش/ فكر كردن به اينكه اين وضعيت موقتيه! و يا امثال اين صحبتها) ناشي از خاموش نشدن ذهن سطحي شماست... هنگاميكه تمرين تنفس رو انجام مي دهيد فقط به فرايند تنفس فكر كنيد... اين گفتگو ها رو شايد در تمرينهاي اوليه نتوانيد جلوشون رو بگيريد... بگذاريد بيايند و بروند...مثل كاغذهاي روي ميز كه جمعشون مي كنيد... يك نيم نگاهي كنيد و مچاله شده به سطل بريزيد!
با تمرين تنفس سعي كنيد ذهن سطحي رو حداقل يك بار در روز خاموش كنيد!
بدين ترتيب كه در يك اتاق تميز و دور از صدا و وسائلي مثل تلويزيون، راديو و تلفن و موبايل روي زمين بنشينيد يا بخوابيد
یک عطر خوشبو به خود بزنید (خیلی کم در ناحیه گردن) ... چشمان را ببندید و آرام تنفس کنید... فقط به فرایند تنفس فکر کنید و بگذارید نفس مانند نوری به رنگي كه بسيار علاقه داريد وارد وجود شما شود... با بینی با یک شماره هوا را به ریه ها وارد کنید... 4 شماره نگاه دارید و با دو شماره خارج کنید! هوا را وقتی نگه می دارید تصور کنید که نور رنگي که وارد ریه ها کردید به تمام بدن شما رخنه می کند و در سر شما جمع می شود... و با بازدم تمام تصورات منفی مانند دودی سیاه خارج مي شوند... به هيچ چيزي فكر نكنيد! افكار منفي هجوم مي آورند! بعدها كم خواهند شد...
اگر مشكلي بود حتما بنويسيد!
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام
:104::104:
عالی بود من که خیلی استفاده کردم شمیم عزیز رو نمی دونم
مشکلی که من خیلی باهاش در گیرم الان اینجا هستم ولی فکرم پیش اتفاقی که فردا قراره بیافته و همش هم منفی .....
تمرین تنفس خیلی به آدم کمک میکنه و عالیه و من اسمش رو گذاشتم معجزه درون
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
جناب SCi
خدا رو شکر همه چیز خوبه
البته من با تمرین تنفس و رها کردن همسرم خیلی دارم به مرتب بودن اوضاع کمک میکنم
تو تمرین تنفس خبره شدم، هر لحظه که دچار استرس، نگرانی یا بحثهای بی مورد میشم این تمرین کمک میکنه که آروم بشم و کار به تشنج نکشه
ممنون
:72:
بقیه مسائل رو هم رعایت میکنم
از توجهتون واقعا ممنون
اقلیمای عزیز
به منم خیلی کمک کرده، واقعا با واژه معجزه موافقم
خیلی دلم میخواست باز به روزهای شاد و بی استرس دوران مجردیم برگردم، ولی این آرامشو در کنار همسرم میخواستم
واقعا الآن دارم تجربش میکنم
از بعد عروسی دائم دچار استرس و نگرانی بودم ، طپش قلب گرفته بودم
ولی الآن قلبم هم آرومتر شده
امیدوارم تو هم بتونی مشکلاتتو حل کنی دوست عزیزم:43:
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام دوستان خوبم
من بازم تونستم با استفاده از مهارتها از شروع یه دلخوری که قبلا هم پیش اومده بود جلوگیری کنم
چند روز پیش که زنگ زدم به همسرم تا ببینم کی میاد خونه، یه تیکه انداخت که میخوان تنهایی بفرستنم آنتالیا منم بهشون میگم خانومم اجازه نمیده، من یه لحظه جا خوردم ولی بحثو عوض کردم و ادامه ندادم
وقتی تلفنو قطع کردم اعصابم ریخت به هم، چون ما همون هفته اول بعد عقدمون سر این مسئله که ایشون میگفتن شاید دلم بخواد با دوستام برم سفر مجردی ، بحثمون شد و منم بهش گفتم دوست ندارم شوهرم پاشه با دوستای مجردش بره سفر، بعدشم منو میخوای تو خونه تنها بزاری با دوستات بری؟ مگه نمیشه با هم بریم؟ میخواستی با دوستات باشی چرا ازدواج کردی؟
خلاصه این داستان خیلی حاد شد ولی من واقعا از مردهایی که زن و بچه رو میزارن و با دوستاشون میرن اینور اونور متنفرم
این برام شده بود یه تهدید، همیشه استرسشو داشتم ولی با همراهی و تنها نزاشتنش به بودن خودم کنارش عادتش دادم
اینبار حس کردم دوباره همه چیز داره شروع میشه
دیشب گفت، بابا زورکی دارن میفرستنم ترکیه، بهشون گفتم یه نفر که جایزمه، یه نفرم حساب میکنم با خانومم میام، بهم گفتن تور مردانست و خانومت اذیت میشه با 50 تا مرد تو یه مسافرت باشه و از این صحبتها
آخرش طبق مهارتهایی که شما گفتین، با آرامش بهش گفتم واقعا دلت میخواد بری؟ آخه من 4روز چطوری دوریتو تحمل کنم(که این واقعیت بود نه از روی سیاست و یا زبون بازی، واقعا حرف دلم بود) ، که گفت همه سفر به همسفرشه، میخوام چکار با اونا برم، اگه جور شد با هم میریم اگرم نه بعدا خودمون یه جایی میریم
به خدا اینقدر احساس خوشبختی و راحتی کردم که دلم میخواست تا صبح سر سجاده بشینم و نماز شکر بخونم، خیلی خوب بود، احساس کردم یه تهدید بزرگ از زندگیم حذف شده
قبلا تا صحبتش میشد، من با یه برخورد تند، که البته از روی ترس بود، باعث میشدم از کاه کوه ساخته بشه، ولی الآن دیگه این اتفاق نمیفته
خیلی خوشحالم
و این خوشحالی رو مدیون شما دوستان خوبم هستم
ممنون
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام دوستان خوبم
امیدوارم روز اول تابستان 90 رو به خوبی و شادی پشت سر گذاشته باشید
دیشب رفتیم برای سفارش فیلم و عکسمون، همه چیز عالیه
البته نه اینکه مشکلی نباشه ولی با برخورد من ، مسائلی که قبلا منجر به جر و بحث میشد ، دیگه به اونجاها نمیکشه و از همه مهمتر چون برخوردم تغییر کرده احترام و محبت همسرم چند برابر شده
کارهایی انجام میده که همیشه دلم میخواست ازش سربزنه ولی هرچی میگفتم فایده نداشت
اما الآن به شکل جالبی دارم غافلگیر میشم
اقلیمای عزیز ،
تو رو خدا تو هم تمریناتتو شروع کن، خیلی نتایج جالبی میگیری عزیزم:43: