RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام مامان گلی.این همه بچه ها امروز ترکوندن و تبریک و......
که تقریبا هممون (احتمالا) حسودیمون شد.
بی خیال حرفای مادر شوهر،حیفت نمیاد خوشحال نباشی؟:46:
خودتون خوبید؟ شوهرتون خوبن؟ و از همه مهمتر نی نی تون خوبن؟ اسم نازش چیه؟
همین که شوهرتون خونتون باشه،مطمئنا فضای خونه و وجود این بچه ناز همه چی رو عوض میکنه.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دیروز مادرم زنگ زد بهش و گفت که چرا دیدن بچه ات نمی آیی و زردیش دوباره بالا رفته و باید ببریمش دکتر و ...
دوباره شروع کرد غیبت از من و دقیقا حرفهای خاله زنکی مادرش رو تحویل می داد!
چقدر با مادرم صحبت کرده بودم تا فقط راضی شد یه جمله بهش بگه که اگه دخترم رو نمی خوای و قصد داری طلاقش بدی، خوب بده!
اما در کل خانواده ام خیلی بهش محبت و احترام می گذارند. می دونم جنبه اش رو نداره و اینطور تفسیر می کنه که دارن منتش رو می کشن که مبادا دخترشون رو طلاق نده!
تقریبا تصمیمم رو گرفتم که ازش جدا بشم، چون واقعا تحمل ندارم یک عمر با کسی زندگی کنم که شخصیت و وجودم رو مورد حمله قرار داده و می خواد از من چیز دیگه ای بسازه!
دروغ و راست فقط داره از من بدگویی می کنه! اسرار کاریم رو که بهش گفته بودم و می دونست نمی خوام حتی خانواده ام بدونن، هم جلوی مادرم و هم مادرشوهرم گفت.
می دونم حالا که زایمان کردم، دوباره دست بزنش رو هم رو خواهد کرد.
خلاصه که الان نمی دونم چه موضعی بگیرم و چه برخوردی کنم که بفهمه تصمیم من قطعیه و از طرفی خانواده ام هم هستن. مادرم انگار تازه خوشش اومده که من بشم هیچ کاره و شوهرم برنامه زندگی رو با اون هماهنگ کنه!
از طرفی هم عین چی خانواده ام از طلاق می ترسن!
حالا با تمام این تفاسیر من نمی دونم باید چطور باهاش برخورد کنم و به خانواده ام بگم که باهاش برخورد کنن که بفهمه من خواهان ادامه زندگی باهاش نیستم!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
اگه نسبت به محبتای پدر و مادرت این طور فکر می کنه چرا جلوشونو نمی گیری.یه مدت کاری باهاش نداشته باشین.انگار که وجود خارجی نداره.اون حتی متوجه شده که پدر و مادرت چقدر از طلاق می ترسن.و خیالش راحته که اونا اجازه نمی دن جدا شی و قدر گلی مثل تو رو نمی دونه چون تو در دسترس و دستیافتنی هستی ما آدما هم که ...
شما باید مدتی از هم دور باشین .تو فقط به فکر بچت باش.نه به جدائی فکر کن نه به ادامه زندگی.فقط دور باشین سراغی ازش نگیر.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
مامان بلو اسکای چی شد یه دفعه؟؟؟چرا این قدر تند میری؟
یادته چقدر گفتیم واسه اسم این قدر به خوذت استرس وارد نکن؟ به اون شماره زنگ نزن.... اما شما که بالاخره کار خودتو کردی! اما نتیجه چی شد؟ راجع به اسمو نمیدونم اما راجع به خیانت یادته؟ یه سو تفاهم بزرگ بود!
حالا بازم داری به همون سرعت میتازونی اونم واسه جدایی؟ اونم حالا؟ با یه نی نی خوشگل؟
عزیزم یه کم صبر پیشه کن...فقط یه کم...سعی کن این همه تنش که مطمئنا عامل خیلیهاشونم حساسیت زیاد شماست بخوابه!
میخای جدا شی؟ دیر نمیشه که! نه همسرت فرار میکنه نه شما... اما اجازه بده حداقل وضعیت جسمیت یه کم رو به راه شه.بزار این همه هیجان که به جسم و روحت وارد شده تعدیل شه بعد تصمیم بگیر...
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
تقریبا تصمیمم رو گرفتم که ازش جدا بشم، چون واقعا تحمل ندارم یک عمر با کسی زندگی کنم که شخصیت و وجودم رو مورد حمله قرار داده و می خواد از من چیز دیگه ای بسازه!
بلواسکای عزیز،دوست خوبم ازخوندن این جمله بسیار متأثرشدم،البته زیادش نه برای شما، چون با اینکه از زندگیت ناراضی بودی ومشکلات زیادی داشتی اما نخواستی وهیچ اقدامی برای بهبودشون نکردی!!! من بیشتر ناراحتیم برای اون بچه طفل معصوم هست نمیدونم به چه حقی وارد این دنیاش کردید وقتی نمی تونستید همدیگه رو تحمل کنید!!!
از ادم تحصیل کرده ای مثل شما واقعا بعیده!!!
اینجابرات چکیده ای از پستهای مهم ونکته ای رو جمع آوری کردم.یک باردیگه بخونشون ویکباردیگه به خودت وزندگیت به دور از هرگونه کینه ودلتنگی نگاه کن.سعی کن اشتباهات خودت رو هم ببینی.یادمه تایپیکی داشتی به نام "لطفا مرانقدکنید" الان میخوام یکبار دیگه نقدت کنم: بلو اسکای شما پشتکار خوبی در علم آموزی ویادگیری داری،اما روابط اجتماعی ضعیفی داری و راه ارتباط گیری با اطرافیان روبلد نیستی (همسر،خانواده همسر،خانواده خودت،همکاران) ومتاسفانه انقدر مغروری که به هیچ وجه نمی خوای عامل فرونشاندن آتشی باشی که یکی از مشتقاتش خودت بودی!
یه توصیه خواهرانه: اعتمادبه نفس خوبه ولی افراط دراون باعث خودخواهی میشه! جاهایی لازمه خودتو هم سطح دیگران ببینی نه بالاتر(همسروخانواده اش).
پایین برات ارسالهای نکته ای رو بعد 174 پست که طی 8ماه گذشته ادامه داربوده جمع آوری کردم.بدنیست یکباردیگه مروری برای انچه گذشته داشته باشی.
================================================== ======
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
1-عدم گله و شکایت از رفتار و حرف های نادرست خانواده همسرت نزد شوهرت (پست سابینا)
2-تاثیرگذاری آرام بر روی همسرت با توجه و محبت کردن به شوهرت و تمرکز زدایی نسبت به حساسیت بر روی رفتارها و سخنان خانواده شوهرت (پست سیسیلی)
3-محدود کردن رابطه ی خودتون با خانوده همسرت و فرم رسمی بخشیدن به این رابطه ، سریع گرم نگرفتن و عدم زود صمیمی شدن ...(پست سیما3030)
4- صبر و حوصله به خرج دادن برای بهبود روابط و اینکه محبتتون به شوهرت قلبی باشه (پست شب بارونی)
شما باید از خودتون شروع کنید.
باید ارتباط عاطفی و احساسی شما با همسرتان آنقدر قوی باشد که همسرت ، آشکارا ببیند که تو با او در یک تیم و در یک جبهه هستی، آنوقت دیگر به خودتون گل نمی زنه، و با تیم رقیب همانندسازی نمی کند.
اگر ارتباط شما و همسرت آسیب دیده باشد، مخصوصا اگر مهارتهای ارتباطی شما ضعیف باشد و از نظر احساسی نتوانسته باشید او را جذب کنید، پس این کار را مادرش انجام می دهد و چون اطلاعات خصوصی خانواده شما به بیرون درز پیدا می کند، مادرهمسرت نیز از روی دلسوزی توصیه هایی به فرزندش می کند که به زندگی شما آسیب می رساند.
هنگامی که از خانواده اش رنجیده ای
درصدد دفاع از خودت و محکوم کردن اونها برنیا
نباید واکنش نشان دهی یا از خودت دفاع کنی، بلکه با هم احساسی باید سعی کنی نشان دهی که احساسات همسرت را می فهمی( نه اینکه بخواهی خودت را مقصر نشان دهی)
بلکه به همسرت می گویی عزیزم درکم کن که ناراحت شدم،
یا اینکه به او می گویی که همیشه دوستش داری و ازش حمایت می کنی. و می خواهی اون نیز از تو حمایت کنه
بهتر است از توصیه ، راهنمایی و نصیحت مستقیم یا انتقاد به همسرت پرهیز کنی، این منجر به آسیب دیدن رابطه شما می شود.
شما لازم است به طور غیر مستقیم در همسرت تغییر ایجاد کنی و این فقط با ارتباط قوی احساسی ممکن است. وقتهای بیشتری را در کنار همسرت سپری کن، تفریح ،پارک ، سینما و احترام به عقاید و احساس همسرت به این کار کمک می کند.
همچنین با تعریف از نقاط مثبت او ، سعی کن در او کرامتی ایجاد شود که نقاط ضعفش کاهش یابد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
درک می کنم و می فهمم که خونواده اش دارن شیره اش رو می کشن به خاطر اینکه همسرت تو و خودش را در یک جناح نمی بینه به همین خاطر درآمدش رو داره خرج اونها می کنه
گاهی اوقات برای اینکه به خواسته هامون برسیم مجبوریم از راه هایی بریم که توش پره خار و تیغ هست ولی چون مقصد برامون مهم هست مجبوریم اون راه رو بپیماییم ولو اینکه چندجای پامون هم زخم بشه این زخم ها خوب می شن شاید جاشون بمونه ولی آدم رو نمی کشه که.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
بلو اسکای عزیز گذشته ها رو به گذشته ها بسپار
به فکر آینده باش
بیا تصمیم بگیر گذشته هر چی بوده خوب و یا بد همه رو فراموش کنی
فراموش کردن به معنای دور ریختن نیست بلکه اجازه نده از این به بعد یادآوری خاطرات گذشته باعث رنج و عذابت بشه بلکه به عنوان یه تجربه هرچند تلخ فقط ازشون رد شو
بلو اسکای عزیز سعی کن با شوهرت توی یک تیم باشی
عزیزم سعی کن :72::72:
برای اینکه یه دانه رشد کنه و بزرگه بشه و میوه بده ، کشاورز خیلی سعی می کنه و زحمت می کشه و از گذشت زمان و سختی ها دست از تلاش نمی کشه
تو الان در ابتدای راه زندگی هستی
یه جاهایی تو مسیر رو اشتباه رفتی
یه جاهایی همسرت راه رو اشتباه رفته
الان این امکان و فرصت برای تو ایجاد شده که با بالا بردن آگاهی هایت مسیر درست رو در پیش بگیری
ولی انتظار نداشته باش که همین الان به مقصد برسی
باید تلاش کرد ، تلاش کرد و باز هم تلاش کرد
تو توی مسیر صحیح قرار بگیر و تلاش کن مابقی رو بسپر دست خدا و ایمان بیار وقتی بنده ای راه درست رو در پیش بگیره خداوند نیز بهش نعمت میده و کمکش می کنه
====================
درسته که می گن وقتی در اوج روابط عالی با همسرتون هستید
حرف هاتون رو بزنید
اما در این لحظات هم
اگر می خواهی به نتیجه دلخواه برسی باید یکسری اصول رو بکار بگیری !
که شما فکر کنم غافل بودی :43:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
بلو اسكاي محترم
چند بار متنهاي خودت را از نگاه شخص سوم بخون و به جاي اينكه روي همسرت متمركز باشي روي خودت متمركز باش كه كم اشتباه نيستي .
اولين اشتباه : چرا خودت را وارد حريم خانواده اش مي كني و ....او كه از خانواده اش جدا نيست ، هست ؟! مردي كه بتواند از خانواده اش ساده بگذرد از تو ساده تر مي گذرد .
اگر مشكلت حل نشده به اين معني است كه روشت درست نيست آن را تغيير بده . از ديد من و كاملا به نظر من شما خودت بيشتر از همسرت نگاه م.تعصب داري عزيزم و ....
تو و همسرت مشكلتان اين است كه تمبرهاي طلايي باحالي از همديگر جمع كرده ايد كه خوب هم به سر همديگر مي كوبيد و خرج مي كنيد . تو كوتاه بيا. جور ديگر ديدن را تجربه كن . زندگي ميدان رزم نيست . لازم نيست همه چيز را معني و هجي كني . از اين كار دست بردار
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بیا بشین یکاری کن اون لیستی که گفتم رو از آقات بگیر ... در مورد انتظاراتش از تو ....
اینو با دقت بخون جمله زن امیدوار هستش ....(اتفاقات نمیتواند شما را بدبخت کند اما افکار شما به راحتی از پس این کار بر می آید!) ... به نظرم جالب اومد
بلو اسکای تا تو نخوای زندگیت همینجوری پیش میره از جوانیو مادری و بچه داری هم هیچی نمیفهمی و یروزی میبینی که وای همه چی بر باد رفت بعد میشینی حسرتشو میخوری
پس بیا روش رو عوض کن ... کل رفتارت با شوهرت رو عوض کن بخدا معجزه میشه ... ای خدا همه دارن بهت میگن تو چرا اینجوری میکنی دختر جان:54:
زبان همسرت ژاپنیه زبان تو عربی ... البته این یه فرض هستشا... خب همسرت که متوجه نمیشه چی میگی هی داد میزنه هی میره به اونایی که زبانش رو میفهمن(مادر و خواهرش ) صحبت میکنه تو هم فکر میکنی زندگیت داغونه....پس بجای اینکاهرا بنظرت بهتر نیست زبانش رو یاد بگیری... کار راحتیه از دوستان کمک بخواه ولی تورو خدا به حرفهای پربار بچه ها توجه کن
اسم طلاق عرش خدارو به لرزه در میاره ... دیگه اینو نگو ... همسرت اگه دوستت نداشت سرش واسه دعوا که نمیخاره خب طلاقت میداد...خداروشکر حق طلاق هم که با آقایونه ... پس تورو میخواد دوستت داره تو هم دوستش داری فقط زبان هم رو بلد نیستین
امیدوارم دفعه بعدی که اینجارو میخونم بگی داری زندگی رو خوشبختانه ادامه میدی:43:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم الان داری شرایط خاصی را می گذرونی و این خیلی آزار دهنده هست که توی این دوران که آدم بیشتر از هر کس به محبت همسرش احتیاج داره از جانب اون درک نشه واین همه متشنج بشه.
این را گفتم به این دلیل که خوب همه می دانیم در چه شرایط سختی به سر می بری .
اما الان برای هر نوع تصمیم گیری زمان خوبی نیست . تصمیم گیری را بذارید برای وقتی که از لحاظ جسمی روبه راه شدید.
دوم اینکه توانایی های یک زن را فراموش نکن این زنان هستند که با صبر ، گذشت و محبتشان می تونند بزرگ ترین بحران ها را در زندگی مدیریت کنند.
با عذر خواهی از آقایون تالار ، اما جاش هست که بگم در این نمونه بحران ها مرد ها خیلی ناتوانند و مثل یه بچه کوچیک رفتار می کنند (شاید مردانی هم باشند که به واقع مردانگی کنند اما با توجه به واقعیت معدودند).
عزیزم این شمایی که باید مدیریت این بحران را به دست بگیری و به بهترین شکل پیش ببری . گاهی اوقات یک جمله محبت آمیز که از عمق وجود ادم بر می خیزه ، گرچه برای ما زنان هزینه خاصی نداره (اما آقایون براشون این نمونه هزینه ها خیلی سنگین هست) آنچنان معجزه می کنه که یادمون می ره مشکلمون چقدر بزرگ بود.
این را هم بگم با دوستان خیلی موافقم در کنار این که ما باید گود زندگی را خالی نکنیمومقتدرانه برای حفظ اون بجنگیم باید روی خودمون هم کار کنیم و اشتباهاتمون را برطرف کنیم.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام خانومی بچه حسابی سرت رو گرم کرده ها :43: خدا کنه خوشحال باشین
راستی اصلا به تاپیک من رفتی ؟؟ خب لازم نیست زحمت بکشی خودم برات میگم ... من 5 آذر تاپیکم رو زدم ... 7آذر مشکلم با نامزدم حل شد و الان امشب هم میخوام برم پیشش ... بقدری زندگیم عوض شد که دیگه نمیتونه یه لحظه بدون من باشه ... شوهری که هم دهن بین بود ... هم خانوادش دخالت میکردن... هم دوست دختر داشت ...هم طرف مواد رفت و...
منتها همه مشکلات حل شد بجز این دوست دختراش که البته با کمک دوستان در عرض 2 روز مشکلم حل شد
خانم شما نزدیک یک ساله:300: آخه تا کی؟؟؟ عزیزم بنظرم بیشتر دنبال دردو دل کردن هستی تا راه حل چاره
ببخش انقد بی پرده حرف میزنم ولی برام سخته توم دختری احساساتت مثل همه ما دخترا ... اصلا جای خواهر منی ... دوست دارم از این همه حرفهای بچه ها بخدا یجوری راه خودت رو پیدا کنی ایهمه مشاور اینورو اونور ...
یادته گفتم زبان شوهرت رو یاد بگیری ...
برای شوهرت لازم نیست حتما نقش همسری رو بازی کنی ... گاهی لازمه واسشون نقش مادر یا خواهرشون رو داشته باشیم .. این یعنی فرع به جای اصل
منی که فکر میکردم همه مشکل از همسرمه تازه بعد از حرفهای دوستان فهمیدم مشکل خود من بودم ... رفتارم رو عوض کردم شوهرم شده مطیع من ... باز هم میگم بشین حرف همه دوستان رو از اول بخون با دقت ازش یادداشت بردار بعد توی زندگیت پیاده کن
منتظر موفقیتت هستم ... تو میتونی
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
اینقدر انگشت اتهام به سمت من دراز نکنید، چون باعث میشه دلسردتر شم و رو تصمیمم مصمم تر.
می گید کاری نکردم! ولی احساس فردی رو دارم که یه سنگ بزرگ رو به تنهایی هل داده و از کوه بالا برده، کمی مونده به قله برسه، سنگه رها شده و غلطیده پایین سر جای اولش! تمام تلاشم بی نتیجه بود و من دیگه انرژی و انگیزه برای شروع دوباره ندارم.
اینهمه روش کار کرده بودم، دو شب رفت خونه مادرش خوابید، شد همین آدم قبلی که بخاطر دیگران زنش رو کتک می زنه!
تو بین فامیلشون با من با توهین و تحقیر رفتار می کنن، خدای نکرده انگار زن بد هستم. چرا باید تحمل کنم؟!
شوهرم بخاطر دیگران و بر اساس حرف اونها، زنش رو می زنه! چرا باید تحمل کنم؟!
تمام اسرار زندگیم رو برای همه تعریف می کنه. زندگی من حریم شخصی نداره. چرا باید تحمل کنم؟!
مادر شوهرم توی بیمارستان، داشت می دید دارم درد می کشم، می گه بلو اسکای تو دوران حاملگیش اونقدر آه و ناله کرد ما فکر کردیم می خواد چی بزاد. همین یه ذره رو زاییدی! (حالا پسر من وزن و قد طبیعی و رو به بالا داشت)
یه دست لباس خریده بود اندازه بچه 6-7 ساله می گفت من اینرو تو سفر کربلا و سوریه به تمام ضریحها تبرک کردم. لباس علی اصغره و باید اولین لباس باشه که می پوشونیش. آخه من لباس به این سایز رو چجوری تن نوزاد یه روزه کنم. تو بیمارستان می گفت چرا اونو تنش نکردی!
جلوی مادرم می گفت که عروس کوچک من خیلی خوبه و پسرم شانس اورده ولی بلواسکای از شوهر شانس اورده!
می گه بعضی مردا هستن زن و بچه شون رو تو بیمارستان ول می کنن و تا مدتها بهشون سر نمی زنن، خدا رو شکر کن که شوهرت اینطور نیست! تازه شوهر نفهم من هم بهم میگه که میخوای تو بیمارستان ولتون کنم و برم!
می گفت؛ می گفت؛ می گفت...
می گه؛ می گه؛ می گه...
شوهرم هم مثل یه طوطی حرفای مادرش رو تکرار می کنه!
من دیگه تحمل توهین و تحقیر رو ندارم!
تحمل کتک رو ندارم! روحم و جسمم درد میاد!
داملا جان مگه بچه باید حتما با پدر و مادر و تو یه محیط آشفته بزرگ بشه؟!
من بچه می خواستم، ولی نمی خوام بچه ام هم یاد بگیره و بهم توهین کنه!
یا پدرش بزرگش کنه و من اونقدر که قانون تعیین کنه، به تربیتش نظارت می کنم. یا خودم مخلصشم و بزرگش می کنم.
من خستم!
بهش گفته بودم بعد زایمان خیلی زنها افسردگی می گیرن، خیلی مراقبم باش، احساس می کنم منم دچار شم!
این مراقبتش بود!!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
از دست دوستان ناراحت نشو.اگه شوهرت اینجا بود بهش می گفتیم چه طور دلت می یاد با همسرت تو سخت ترین شرایط زندگی این برخوردا رو داری.فقط در صورتی می تونی درک کنی حمل و زایمان چه قدر سخته که زن باشی.نامرد حتی اونائی که تو زندگی با شوهراشون مشکل داشتن موقع وضع حمل همسرشون یه خاطره خوب واسش ساخته.اما تو اونقدر کوچیک بودی که نتونستی برای لحظاتی هر چند کوتاه دلخوریهاتو کنار بذاری.
و اگه مادر شوهرت اینجا بود می گفتیم واقعا اسمتو گذاشتی مادر؟.واقعا موقع زایمان دوست داشتی همچین رفتاری باهات داشته باشن؟مطمئنا با این کارات ارزش خودتو که یه روزی این دوران گذروندی اوردی پائین.ارزش زن رو.
حالا بلو اسکای چی میشد اون لباسا رو می پوشوندی؟.تا آخر که تنش نبود.بعد اینکه از بیمارستان می یومدی لباسشو عوض می کردی.اون زن با هزار ذوق لباس بچه تو رو همه مکان های مقدس تبرک کرده ولی تو با یه توجیه ارزش نذاشتی و ازش گذشتی.
بلو اسکای من فقط از بالا به زندگیت نگاه کردم.و احتمال 90 در صد از روی جوونی لباس متبرک شده گشاد رو که مادرشوهرم داده به فرزندم نمی پوشونم.اما چون خودم ممکنه ازین اشتباها کنم دلیل نمی شه به دوست گلم گوش زد نکنم:46: