RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
دوست عزیز
خدا هم تو رو میبینه هم شوهرتو و هم وضعیتتونو.
از کجا میدونی اگه تو این وضعیت نبودین وضعیت بدتری در انتظارتون نبود؟؟
درسته که سختی میکشی و ناراحتی . ما همه درکت میکنیم و باور کن که هرکدام سختیها و مشکلات خاصی داریم که با مشکل تو فرق داره اما وجود دارند.
عزیزم صبر کلید حل مشکلاته که تو الان به خاطر وضعیتت کمتر بهش توجه داری و میخوای هرچه زودتر از این وضع بیرون بیای .
شوهرت خودش بهت گفت پول ندارم و حتی واسه یه میلیون تومنی هم که باید به وکیل بده مشکل داره پس چطور اصرار میکنه که حتما باید مهریه تو رو بده ؟؟؟
ببین عزیزم اینکه ما میگیم صبر کن ، نگو مهریه نمیخوام ، نرو دنبال عقد نامه ، نگو موافقم و ... به خاطر این نیست که شوهرت به روز مجبور بشه باهات زندگی کنه .به خاطر اینه که فرصت بیشتری داشته باشه فکر کنه و اونم مثل تو احساسی تصمیم نگیره.
اون پول وکیلو نداره اونوقت مهریه تو و هزینه ای که برای خارج رفتن میخواد از کمجا میخواد جور کنه ؟
بذار تو حداکثر تلاشتو برای حفظ زندگیتون کرده باشی تا اگه جدا شدید بعدا غصه نخوری و عذاب وجدان نگیرتت که "ای کاش سعی خودمو مکیردم "
بذار تو 50 % حقی که تو این زندگی داری رو ازش محافظت کرده باشی..
تو تلاشتو بکن (منظومر التماس برای برگشت شوهرت نیست) نتیجه رو هم بسپار به خدا
برای طلاق دیر نیست عزیزم ، طاقت بیار
اصلا فرض کن طلاق گرفتی و تمام شده....
سعی کن اروم باشی :72:
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
پول 5-6 ميليون يه جا نداره بده ولي بارها گفته قسط بندي مي كنه و تا قرون آخر مهريمو هم مي ده . اينكه مي گه ميخواد بره خارج . فكر هميشش بود همش مي گه نمي شه ديگه تو ايران زندگي كرد .هميشه هم با اينكه خودمونم دوتايي با هم به زور پولمون به خرج خونه ميرسيد اين حرفو مي زد مي گفت مي ريم عملگي مي كنيم ولي حداقل مي دونيم چند سال ديگه آدمي مي شيم واسه خودمون مگه همه اونا كه رفتن پول داشتن . آخه يه سري از فاميلامون كه واقعا وضع ماليشون از ما بدتر بود چند ساله رفتن خارج و همش اونا رو مثال مي زد و مي گفت من نمي تونم بمونم . حالا هم كه اين ماجرا پيش اومده مطمئنم بيشتر براي فرار از اين ماجرا و اينكه فكرش آزداتر شه مي خواد بره .
نزديك يه ماه مي گذره اگه روز اول يه كم ترديد داشت و دلش فقط مي سوخت الان نمي دونين چطور رفتار مي كرد اصلا تا حالا اينطوري نديده بودمش انگار داره با دشمن خونيش يا قاتل پدرش صحبت مي كنه . همه اميدامو يه دفعه نااميد كرد . اصلا نمي تونم يا دونه دونه كلماتشو يادم نمي ياد كه الان بهتون بگم ولي انقدر باهام بد برخورد كرد انگار نه انگار ما 8 ساله همديگرو مي شناسيم . انگار من هميشه يه چاقو زير گلوش گذاشته بودم كه طاقت بياره و با من زندگي كنه و حالا تونشته از دست من فرار كنه و نجات پيدا كنه .
مي دونم خيليا مشكشون از من بدتره و مجبورن تحمل كنم . مي دونم دارم ناشكري مي كنم . خيلي زنها هستن كه هر روز و هر شب از دست شوهراشون كتك مي خورن و مجبورن طاقت بيارن . من خيلي ناشكرم كه تازه شوهرمم مي خواد به همين راحتي طلاقمو بده و حق و حقوقمم همه رو بده دارم خودم و اونو اذيت مي كنم . خودم از خودم حالم بهم مي خوره . كه انقدر التماس يكي رو مي كنم كه تو رو خدا يه ذره منو دوست داشته باش ديگه . تو رو خدا .
ولي چيكار كنم هميشه ظرفيتم كوچيك بوده . يه روز مي شينم خودمو آروم مي كنم و قران مي خونم و تصميم مي گيرم كه برم سراغ زندگي خودم حتي اونم مي بخشم . مي گم بهتر من مي تونم به همه آرزوهايي كه اون يه عمر مانعشون بود برسم . شايد اصلا شوهر بدي كه گيرم مي ياد خيلي بهتر از اون بود تازه اندفعه من خيلي تجربم بيشتر شده ديگه اشتباهاي گذشتمو انجام نمي دم . همش با خودم مي گم تو اگه هم برگردي خيلي چيزا ديگه به وضعيت سابق برنمي گرده . ما هر دومون قلب همديگرو باره و بارها شكستيم . خيلي حرمت ها شكسته شده و ديگه مثل اولش نمي شه . اما دوباره فرداش روز از نو روزي از نو . مي شينم گريه و نذر و نياز و مسخره بازي و التماس و افتادن به پاي شوهرم كه منو ببخش .
هميشه خودمم مي گم حتما خدا به خاطر اين نذر و نيازمو قبول نمي كنه كه از اونطرف دلش به حال شوهر منم مي سوزه و مي خواد اونم نجات پيدا كنه . همش مي گم حتما قلب اون خيلي پاك تر از منه كه خدا دعاي اونو برآرده مي كنه و مال منو نه .
دقيقا زندگيم شده فيلم هندي . فقط ازم بر مي ياد كه آه و نفرين كنم .
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
چرا یه دکتر روانپزشک نمیری؟ این جور مواقع خیلی میتونه بهت کمک کنه. تورو خدا برو. باشه؟
مهریتون چقدره؟
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
367 سكه . حدودا به پول امروز 130 ميليون . وقت گرفته بودم كه دوشنبه برم نشد . از دوشنبه تا حالا هر كاري مي كنم حداقل از مشاوراي 148 كمك بگيرم نمي شه. همشون مشغولن . خواستم يه وقت فوري يه جاي ديگه بگيرم به هر جا زنگ مي زنم مي گن حتمان بايد از يك هفته قبل وقت بگيرين . ولي امروز حتما يه وقت مي گيريم اولين وقتي كه بهم مي دن نمي دونم ولي احتمال زياد ميفته هفته بعد . ولي ديگه بايد منتظر بمونم . كاري نمي تونم بكنم . باز امروز سعيمو مي كنم با 148 تماس بگيرم . سركار نمي تونم حرف بزنم . ميرم خونه تماس مي گيرم . اونم كه هميشه مامانمينا گير مي دن تنها نمون و بيا اينجا . جلوي اونا هم نمي تونم حرف بزنم . البته ديگه فعلا تا يه مدت حق ندارم دور و بر خونه مامانمينا هم افتابي شم . امروز خونه خواهرم دعوت داريم ختم قران گرفته واسه مادرشوهرش كه مرده جديدا . مطمئنم همه فاميلا دواره مي خوان بپرسن چي شد شوهرت از مسافرت اومد ديگه نمي خوام دروغ بگم به همه مي خوام بگم در گير و دار طلاقيم . اعصابم خورد مي شه همش دروغ مي گم . بعدم اونا كه بالاخره مي فهمن چرا همش دروغ بگم .
ديروز پايان ناممو برده بودم خونمون كه انجامش بدم ديگه هيچ زماني ندارم اگه تا آخر اين ماه تحويل ندم يه جورايي مشروطم . ولي نمي دونين ديروز چه حالي بودم . كاش عين احمقا اصلا نمي رفتم ببينمش . آخه چه كاري بود هم خودمو خورد كردم هم از تصميمم منصرف شدم . هم باديدن قيافه اون تو اون حالت مثل روانيا شدم .
يه كلمه هم نتونستم رو پايان نامم كار كنم . هر چي مي خوام ذهنمو مشول كنم اصلا راه نداره .
الان يكي دو ساعت ديگه زنگ مي زنه مي گه بيا بريم پيش وكيل درخواست عقدنامه جديد بديم .
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
انقد نگران نباش همه چی میتونه تغییر کنه اگه خدا بخواد.
به خدا توکل کن. به معنی واقعی.
یه جورایی اینطوری شاید بهتر شد. حداقل با تهمتایی که خودت میگی بهت زده شاید یه کم دلت کمتر واسش بسوزه و یه کم بدیهاش بیاد جلو چشت.
تو قران داریم و انسان چقدر عجول است چیزی را خیر مطلق خود میداند که شر است .
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
نمي دونم چرا تا حالا زنگ نزده . شايد فكر مي كنه اينبارم يه بازي جديد مي خوام سرش در بيارم . بدبخت اونم از دست من و اين بچه بازيام خسته شده . دلم براش مي سوزه بيشتر از اون براي خودم .
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
سبک تکین عزیز، نمی دونم واقعا چی بگم، برایت بهترینها رو آرزو می کنم.
نگران آینده نباش،
وقتی دیدم نوشتی موبایلت رو به خاطر شماره ای که اصلا وجود نداشته گشته و بعد هم به تو تهمت زده، خیلی خیلی ناراحت شدم. شوهر شما تحت هیچ شرایطی حق نداره بی دلیل تهمت بزنه و مواخذه کنه. اصلا موبایل شما به نوعی حریم شخصیه و کسی حق نداره بی اجازه وارد حریم شخصی شما بشه، حتی همسرتون.
در هر صورت چون راضی نیستی اقدامی برای طلاق نکن و بذار خودش اقدام کنه! تو هم به خودت بیشتر رسیدگی کن و از فکر و خیال بیا بیرون....
دل سوزی رو هم بذار کنار و سعی کن یکمی قوی باشی. شاید ایشون اصلا نیمه گمشده تو نبوده!
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
سبکتگین جان،
حرفهای شوهرت اصلا با هم جور درنمی آد، از یه طرف می گه یه میلیون می خوام بدم به وکیل ندارم، از اونطرف می گه مهریه 130 میلیونیت را تمام و کمال می دم. کسی که 30 سالشه یک میلیون نداره، کی ایشالله می خواد 130 میلیون دربیاره بده به شما؟؟ برای همین قسطیش هم اگه بخواد 130 میلیون شما را بده یعنی اگه 10-12 سال ماهی یک میلیون بده شاید تموم بشه !! تازه بدون حساب بهره و ... کسی که تو سی سال زندگیش یک میلیون پس انداز نداره، از این به بعد قراره ماهی یک میلیون اضافه درآمد داشته باشه بده مهریه شما؟؟
می گه ندارم 5-6 میلیون خرج طلاق بدم، بعد می گه می خوام برم خارج. کجا به سلامتی؟ اقلا یه بلیط رفت و برگشت باید بخره؟ هر جا بره یه خونه باید اجاره کنه؟؟؟
عزیز دلم گولش را نخور. به شما چه که غذای گرم نخورده. مگه وقتی واسش غذای گرم درست می کردی قدرت را دونست؟ قدر زندگیش را دونست؟ خودش گذاشته از خونش رفته. مشکلش چیه که نمی ره خونه مادرش اینا؟ اونها هم شماره مشکوک رو تلفنشون بوده؟؟ اونها هم با مرد غریبه خندیدن؟
دلت نسوزه. خیلی دلش غذای گرم بخواد زنگ می زنه از رستوران واسش بیارن. الان زندگی شما مهم تره یا یه وعده غذای گرم؟؟ بجای اینکه دلت به حال زندگیت بسوزه به اون فکر می کنی؟
یادته توی پست 50 چی بهت گفتم؟ مشکل اصلی شوهرت همینه. نتونستی اینو از ذهنش و دلش دربیاری.
خودت بهتر از ما می دونی درد زندگیت چیه. تو باهاش زندگی کردی. تو می شناسیش. تو زیر و بم زندگیتون را می دونی. من اگه ده تا پست از شما خوندم گفتم مشکل اصلی همسرت اینه، تو که باهاش زندگی کردی محاله بگی نمی دونستم و فکر نمی کردم.
1- یا اشتباه کردی که نتونستی از دلش دربیاری و نتونستی مطمئنش کنی.
2- یا خیلی شکاک و مریضه که به زمین و زمان شک داره.
در ضمن من فکر نکنم طلاق 5-6 میلیون خرج داشته باشه. می ری دادگاه درخواست طلاق می دی. پول نمی خواد که. می خواد مجبورت کنه که درخواست توافقی بدین که سریع تموم شه. بعد هم داره قدم به قدم می ره جلو. وقتی راضیت کرد، قدم بعدیش اینه که بگه مهریه ات را ببخش. حالا ببین.
اگه می تونستی یه مدت اصلا جوابش را ندی و بهش بگی که هر کاری دوست داره و می تونه بره انجام بده خیلی خوب بود. اما شما متاسفانه خیلی احساساتی هستی.
برات دعا می کنم که انشالله هرچی خیره پیش بیاد. :72:
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
دوست عزیزم حقیقت اینه که هر اتفاقی تو زندگی برای ما پیش میاد یا نتیجه اعمال خودمونه و یا ما توی اون اتفاق نقشی نداریم،اگه مورد اول باشه که ابتدا باید متوجه اشتباه خودمون بشیم و در صدد رفعش بر بیایم و در این راه از مشورت با اهل علم استفاده کنیم حالا بعد از تلاش کافی دو حالت داره یا وضعیت مثل گذشته میشه و یه فرصت دوباره پیدا میشه و یانه،اگر وضعیت مثل گذشته بشه که فبها ولی اگر نشد بازم فبها! میدونی چرا؟ چون خدایی که اون بالا سر نشسته داره تلاش بندش رو برای جبران گذشته میبینه پس بدون اجر نمیذاره،مگه نهایت خوشبختی من این نیست که خدا ازم راضی باشه؟ خوب من که توبه کردم خدا هم که من و بخشید حالا چه فرقی میکنه باقی امتحان های زندگیم رو با شوهرم باشم یا نباشم؟ خوب حالت دوم و هم بررسی کنیم،اگه من هیچ نقشی تو اتفاقی که افتاده نداشتم فقط به وظایفم عمل میکنم و منتظر نتیجه نمیمونم هرچه خدا خواست برای من بهترینه، حالا کلاه خودت و قاضی کن،چند لحظه شوهرت و فراموش کن،اصلا همه رو فراموش کن،فقط تویی و خدا، وضو بگیر بشین تو سجادت چند لحظه آروم به خدا توجه کن، با تمام وجودت احساسش کن،بگو خدا ! مگه تو صاحب دلها نیستی؟ مگه تو مقلب القلوب نیستی؟ خدا جونم مگه تو من و نمیبینی؟ مگه دوسم نداری؟ مگه از همه قدرتت بیشتر نیست؟ مگه نگفتی تو یه لحظه کن فیکون میکنی؟ مگه به جز تو کسی میدونه صلاح من چیه؟ خدایا! میدونم اشتباه کردم میخوام جبران کنم،اگه صلاحم اینه که شوهرم برگرده و با اون جبران کنم و به تو نزدیک شم خودت صاحب دلی رو دلش کار کن،اگرم باید مسیر زندگیمون از هم جدا بشه طوری به من قدرت بده که زیر این بار کم نیارم و ایمانم ضعیف نشه،خدایا کاری کن یهو از دهنم در نره به دوستای همدردی بگم دیگه خدا هم دوسم نداره!! تو از صد تا مادر به من مهربونتری کاری کن دست محبتت رو روی سرم احساس کنم ببینم کسی که بهش تکیه کردم از صد تا شوهر و پدر و مادر به من مهربون تره، آخرشم یه معامله بکن با خدا! خدایا اگه تو این ماجرا طرف من باشی و رهام نکنی منم قول میدم یه عمر بنده خوبی برات باشم، بعد هم برای این که حسابی خود شیرینی کنی و دل خدا رو به دست بیاری!!! به اونایی که خیلی دوسشون داره قسمش بده، به حسین، به امیرالمومنین،...
دوست گلم خداییش چند بار تا حالا این جوری نشستی با خدا اتمام حجت کردی؟ میدونی چرا؟ چون ماها خدا رو قبول دارم ولی بهش ایمان واقعی نداریم اگر داشتیم انقدر چه کنم چه کنم نمیکردیم، بابا جان خداست هرکاری میتونه بکنه! نخواستم نصیحتت بکنم چون خودم هم خیلی مشکلات دارم ولی این متن خودم و هم تکون داد و دیدم چقدر از خدا غافلم:302:
RE: خونه نمیاد و مي گه بايد از هم جدا شيم (لطفا راهنماييم كن
سلام دوستان
ديروز يه اتفاقي افتاد برام . تو چند تا پست قبليم گفتم يه روز كه خونه تنها بودم متوجه شدم دو تا در اونورتر خونمون يه زني رو كه تنها بوده كشته بودنش و بعد از چند روز جنازشو پيدا كردن اونشب خيلي ترسيدم و رفتم خونه مادرمينا . ولي هنوز مي ترسم . جالبه كه كوچه ما دقيقا روبروي كلانتري نمي دونم چجوري اين جراتو كرده بودن .
ديشب خوابيده بودم ساعت نزديكاي 10-11 شب تلفن زنگ زد گوشي رو برداشتم يه پسره بود و مي گفت من مي دونم كه تو تنهايي و مي خوام باهات حرف بزنم . منم ترسيدم و گوشي رو قطع كردم . داشتم سكته مي زدم . تقريبا اكثر فاميل الان مي دونن كه شوهرم نيست الكي بهشون گفتم رفته مسافرت ولي هيچكس شماره خونه ما رو نداره گفتم كه شوهرم اصلا اهل رفت و آمد نبود حتي خاله يا عمم هم مي خواستن يه جايي دعوتمون كنن به مادرمينا خبر مي دادن . كسي از همكارامم شماره خونمونو نداشت . گفتم نكنه از طرف شوهرمه و مي خواد منو امتحان كنه . زنگ زدم بهش گفت نه من اينكارو نكردم . يدفعه زدم زير گريه خيلي ترسيده بودم . گفتم حتما يكي از همسايه ها ديده كه چند روزيه تنها مي رم و مي يام . ترسيدم گفتم حتما امشب ميان سراغم و منم مي كشن . شوهرم گفت خوب برو خونه مادرتينا اگه مي ترسي گفتم بهت كه گفتم به خاطر عقدنامه باهاشون دعوام شده يادت رفت گفت خب برو خونه خواهرت گفتم اونا هم مهمون دارن امشب . ول كن زنگ مي زنم كلانتري ممنون . گفت شمارشو بده من زنگ بزنم از اينجا . شماره اي رو كه افتاده بود دادم بهش . اس ام اس داده بود بهش ولي مي گفت اس ام اسش برگشته گفت حتما موبايلشو خاموش كرده . گفتم نمي دونم باشه مرسي . بعد قطع كردم دوباره چند دقيقه بعد زنگ زد گفت بهم از اون شماره پسره زنگ زد ولي صدامو شنيد جواب نداد گفت هيچي نيست حتما مزاحمه . درو قفل كن كليدم بزار روش بمونه بگير بخواب . گفتم باشه زنگ زدم كلانتري بهم گفت خانم نترس اولا ما به خاطر مزاحمت تلفني نمي تونيم كاري كنيم تهديدتون كرده گفتم نه فقط چون چند روز پيشم اين اتفاق افتاده بود يه خورده ترسيدم گفت نه اتفاقي نمي افته خونتونم كه خوشبختانه روبروي كلانتريه اگه صدايي شنيديد يا كسي زنگ درتونو زد كه مشكوك بود سريع خبر بدين ما حتمن مي يايم . گفتم مرسي . ديگه داشتم سكته مي زدم . نمي دونين چقدر ترسيده بودم . درو قفل كردم ولي از ترس خوابم نمي برد . اين همسايه پايينيمون يه مرد خانواده داره ولي وقتي خانوادش نيستن خونش پاتوق پسراي جوونه همشونم مشكوكن آدم ازشون مي ترسه ديروزم باز خونشون شلوغ بود همش مي ترسيدم .
راستي اينم بگم وقتي داشتم با شوهرم حرف مي زدم انقدر عصبي بودم و ترسيده بودم كه خدا مي دونه وقتي گفتم با مامانمينا به خاطر اون دعوام شده چون همش اصرار مي كرده عقدنامه رو بده گفت من كه گفتم باهاشون دعوا نكن خودمون فوقش مي رفتيم درخواست يه عقدنامه جديد مي داديم . بهش گفتم راستي چي شد مگه قرار نبود خبر بدي بريم دنبال عقدنامه گفت حالا اصلا پول ندارم كم كم يه ميليون خرج داره . حالا بزار تا شنبه يكشنبه مي رم دنبالش . گفتم فقط مي خواستي منو با خانوادم دعوا بندازي .
بهم گفت گوشيمو روشن مي ذارم تا صبح اگه اتفاقي افتاد يا دوباره مزاحم شد زنگ بزن . صبحم دوباره داشتم مييومدم سركار زنگ زد گفت خبري نشد گفتم نه . گفت خيلي خب پس كاري نداري ديگه گفتم نه و قطع كرد .
از ديروز دست و پام داره مي لرزه . حتما يكي تو همسايه هامون فهميده من تنها هستم . تا كي برم خونه مامانم و خواهرم بالاخره بايد تنها زندگي كنم .
حالا من دوباره بايد منتظر بشينم تا ببينم كي آقا پول دستش مي ياد تا منو از سرش باز كنه . خيلي نامرديه به خدا .