تا که بودیم نبودیم کسی ****** کشت ما را غم بی هم نفسی
حال رفتیم و همه یار شدند ****** خفته ایم و همه بیدار شدند....
نمایش نسخه قابل چاپ
تا که بودیم نبودیم کسی ****** کشت ما را غم بی هم نفسی
حال رفتیم و همه یار شدند ****** خفته ایم و همه بیدار شدند....
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
دشمن دانا ببرد بر عرشت ،؛، بر زمینت بزند نادان دوست
کار مده نفس تبه کار را
در صف گل جا مده این خار را
یا رب از دل مشرف نور هدایت کن مرا
از فروغ عشق خورشید قیامت کن مرا
ای در میان جانی و جان از تو بی خبر
*******
از تو جهان تراست و جهان از تو بی خبر
ز سیه کارش امانی داشت
رهزن نفس را شناخته بود
به نام خدایی که جان افرید
سخن گفتن اندر زبان افرید
دوش مرغی به صبح می نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر اواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی کند چنین مدهوش