شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش
نمایش نسخه قابل چاپ
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش
شب مردان خدا روز جها افروز است
روشنان را بحقیقت شب ظلمانی نیست
تو همیشه در یاد منی
آسمان به آسمان. کوچه به کوچه
رویا به رویا.
هر جایی می نگرم با منی.
اما...
دلم برایت تنگ می شود!!!
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون که او بالاتر است
گر کسی بر نا کسی بالا نشیند فخر نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است
تو هر غروب نظر میکنی به خانه من
دریغ!پنجره خاموش وخانه تاریک است
هنوز یاد مرا پشت شیشه میبینی
که از تو دور ,ولی با دل تو نزدیک است
تا كي غم آن خورم كه دارم يا نه
وين عمر به دلخوشي گذارم يا نه
پر كن قدح باده كه معلومم نيست
اين دم كه فرو برم برآرم يا نه
ه دو چشم التفات شود
تا كي به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
ایضا ه دو چشم التفات شود
هر دم از این باغ بری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد
داروی تربیت از پیر طریقت بستان
کادمی را بتر از علت نادانی نیست
تو مصیبت کشی ای دل میدونم
میون آتشی ای دل میدونم
داری پر پر میزنی جون میکنی
این رو ا اشکهای چشمات میخونم