RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
با سلام
آنی عزیز شما خیلی نقش ها به وابسته می کنید در زندگی عملاً این طور نیست و عملاً زن و مردی که از هم جدا شدند اگر بخواهند می توانند هیچ نقشی در زندگی هم نداشته باشند. این که در آینده یکی پدر شوهر می شود یکی مادر شوهر به هم هیچ ارتباطی ندارد مگر اینکه فرآیند طلاق درست انجام نشود و طرفین حتی بعد از جدا شدن هم دست از سر هم بر ندارند. شاید شما تجربیاتی داشته باشید ولی تجربیات یک فرد را نمی توان به عموم تعمیم داد و نتیجه کلی گرفت همه این مسائل فردی هست و بستگی به خود طرفین دارد.
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
تو حتی اگر یک روزی طلاق هم بگیری همسر محترم خودت را نمی توانی نادیده بگیری و حذف کنی همانطور که او نمی تواند تو را حذف و دیلیت کند .
او امروز عنوان همسری تو را دارد اما بعد از طلاق این عنوان از او گرفته می شود اما تاقیام قیامت او پدر فرزندانت و بعد از چندین سال عنوان پدرشوهر و پدرزن داماد و عروس مشترک شما دو نفر را یدک خواهد کشید و بعد هم که می شود بابابزرگ و...
می بینی تو حالا حالا ها در نقشهای دیگر و در جاهای دیگر، آقای همسر را در روابط دیگر باید در نظر بگیری که خوشبختانه یا بدبختانه اگر عنوان همسری از وی گرفته شود کار تو برای برقراری ارتباط نیم بند با ایشان با عناوین دیگر به مراتب مشکل تر از امروز خواهد بود چرا که یک سری از ملاحظات از بین می رود و در نهایت اینجا ما با یک فرهنگ تربیتی و... طرف می شویم که بعد از ازدواج کمتر یادگرفته ایم که متمدنانه با پدر و مادر فرزندانمان برخورد کنیم و ارتباط بگیریم .
تجربه اش را نداری و نمی دانی . اما کاملا از جایگاه یک فرد با تجربه به تو می گویم که ایشان نادیده گرفتنی مادام العمر نمی تواند باشد . به هزار و یک دلیل .
چه از نوع متمدنانه و چه از نوع غیر متمدنانه شما دو نفر تا آخر عمر مثل دو شریک هستید ( شریک در مسائل بچه ها - عروس و داماد - نوه و..) پس بهتر است که راه های شراکت را یاد بگیرید که بهترین آن هم حل کردن مشکلات امروز است که بعد از طلاق به مراتب سخت تر خواهد شد چرا که همسر تو بعد از طلاق تجدید فراش خواهد کرد و تو هم همینطور و در نتیجه یک شراکت دو نفری به یک شراکت غیر مستقیم چهارنفره و بلکه بیشتر تبدیل می شود . حال حساب کن که چه داستانی به راه می افتد .
nastaran58 محترم
شما نظر خود را دارید و عملکرد و باورهای خود را که بسیار هم محترم است .
شما می توانید بدون در نظر گرفتن نیازهای عاطفی فرزندتان مثلا پدر فرزندتان و مسائل و مشکلات وی را که تاثیر مستقیم بر روی روح و روان فرزندتان دارد را نادیده بگیرید.
درست مثل خیلی از خانم ها که این کار را می کنند اما من این روش را نمی پسندم و طلاق زن و مرد از یکدیگر را دلیل طلاق یکی از طرفین یا هر دو از بچه نمی دانم . هر کس نظر و عملکرد و احساس و برداشت خود را دارد .
بر مبنای تجربه ثابت شده است که طلاق زن و مرد به بچه ها ربطی ندارد ( که کاملا می بینیم خود طلاق به بچه آسیب نمی زند ولی دعواها و رفتارها ی بعد و قبل و.... از طلاق همسران است که آسیب رسان است , و یا حفظ ارزش و احترام برای طرف مقابل از میزان آسیب دیدگی بچه جلو گیری می کند ) و باید روابط متمدنانه ای برای حفظ شرایط روحی متعادل بچه ها در نظر گرفت مگر در موارد کاملا خاص که آسیب نبود پدر و مادر بیشتر از بود آنها باشد .که این حذف کردن جزو موارد خاص است .
بد نیست این مطلب ر ا هم مطالعه بفرمائید
بازنگری تأثیرات طلاق بر فرزندان طلاق یا یك زندگی پر تنش؟
http://www.hamdardi.net/thread-7464-post-80239.html#pid80239
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آنی عزیز اینجا فرصت کافی برای بحث نیست و زمان بسیار محدود است. منظور من جدا کردن مطلق بچه از مادر یا پدر نبود. مطلب این است می توانند نقش های خود را داشته باشند به عنوان والدین ولی لزومی ندارد در زندگی هم تاثیر بگذارند. و این تصور پیش بیاید که من مطلقا نمی توانم از این زن یا مرد جدا شوم. در یک نمونه بسیار دردناکی که همین عید امسال اتفاق افتاد:
مردی با به زن خود علاقه ای نداشته حال بنابر اتفاق های که می افتد زندگی پر از تنش را در کنار هم ادامه می دهند تا اینکه پاییز سال گذشته آقا با یک خانمی صیغه می کند از آن زمان تنش و درگیر در خانه بالا می گیرد و به برخورد فیزکی بین بچه ها و مادر از یک طرف و پدر از طرف دیگر منجر می شود باز همان نگرش غلط که اگر زنی طالاق بگیرد نمی تواند زندگی خوبی داشته باشد سبب می شود علارغم اوضاع حاد و اضطراری باز از هم جدا نشوند که در روز سوم عید امسال در یک درگیری متاسفانه پدر به دست فرزندان 15 و 13 ساله و مادرشان کشته می شود.
آیا چه آینده ای برای این بچه ها قابل تصور است؟
آیا بهتر نبود این فرزندان طلاق والدین را به جای این عذاب وجدان کشتن پدر تحمل می کردند؟
باید پرسید کدام رفتار پر خطرتر است. ادامه زندگی پر از تنش و آسیب های روحی و روانی ناشی از آن؟ یا طلاق گرفتن و پذیرفتن مسولیت زندگی و مبارزه برای ساختن زندگی مستقل؟
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
خانم آنی شما از دیدگاه خودتون می فرمایید که باید یاد بگیریم بعد از طلاق رفتار متمدنانه (چه لغت صغیلی:311:) را باپدر یا مادر فرزندانمان بیاموزیم. حالا فرض بگیریم آرزو بتونه این رفتار را توی خودش ایجاد کنه اما شوهری که امروز در جایگاه شوهر آرزو حاضر نیست حتی با اون یک کلمه در مورد مشکلشون صحبت کنه شوهری که هنگام تولد فرزند دوم هیچ محبتی به آرزو نکرده و از اون زمان حتی روابط زناشویی اش را هم قطع کرده بنظر شما چیزی از رفتار متمدنانه! می فهمه؟ اون امروز بعنوان شوهرش حاضر به دوکلمه حرف حساب نیست چطور ازش توقع دارید بعد از جدایی با آرزو در مورد بچه ها همدلی کنه؟؟
رفتار خوب بعد از طلاق مربوط به اونهاییه که یه کم منطق داشته باشند نه آقایی که سر یک لباس بچه نزدیک 1.5 ماهه که حرف نمیزنه و روزبروز اخلاقش بدتر می شه
البته این نظر منه شما تجربه بیشتری دارید شاید من توی این سن و سال این نظر رو داشته باشم و بعدها موافق شما بشم
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
تصمیم ندارم تاپیک آرزو را با پاسخگویی به هر سئوالی به انحراف بکشم اما نکته ای که به آن اشاره کوتاه خواهم کرد باعث انحراف تاپیک نخواهد شد اگر در همه ی زمینه ها عادت کنیم که به آن توجه داشته باشیم و به شکل یک عادت در خود نهادینه کنیم .
ویونای نازنین من
هر ارتباط زناشویی دو سر دارد .
برای موفقیت یک زندگی زناشویی هر دو نفر تلاش می کنند و موفقیت زندگی زوجهای موفق را حاصل تلاش زن ومرد در کنار همدیگر می دانیم و هر دو نفر را تحسین می کنیم . آیا اینطور نیست ؟!
اما وقتی یک زندگی ناموفق می شود و یا به مشگل می خورد بر حسب عادت تعیین قاصر و مقصر دست به قضاوت می زنیم!!! ویکی را خوب و دیگری رابد معرفی می دانیم و......
در حالی که واقعا اینطور نیست . همانطور که موفقیت زندگی نیاز به همراهی دوسر ماجرا دارد عدم موفقیت یک زندگی هم نیاز به عدم مهارت - آگاهی دو سر ماجرا دارد حال یکی کمتر یکی بیشتر حتی اگر یکی از همسران درایت و آگاهی و مهارت لازم را داشته باشد می تواند طرف دیگر و زندگی اش را مدیریت کند . حال یا به سمت طلاق و جدایی به روش سالم و یا به سمت ادامه زندگی سالم اما پر زحمت .
مثلا
زمانی که من اجازه ی سو استفاده به شما دادم و....
و بعد صدایم درآمد: آی هوار مردم ویونا از من سواستفاده کرد و.....
آیا به نظر شما تنها مقصر ویونا است که اقدام به سواستفاده کرد ه ؟!!!!
اجازه ی سواستفاده به هر دلیلی از طرف چه کسی صادر شده ؟!!!!
سهم من از این سواستفاده چقدر است ؟!!!
می بینی عزیزم خیلی ساده است به هر ترتیب ما در هر اتفاقی که برای روی می دهد سهمی داریم که باید با گردنی افراشته سهم خود را از اشتباه بپذیریم و در صورت تمایل اقدام به مرمت و بازسازی درون خود و رابطه و ...بنمائیم . حال به هر ترتیبی که فکر می کنیم نسبت به شرایط باید اقدام کنیم .
در مسائل زناشویی هم همینگونه است عزیزم .
شما به عنوان دوست آرزو نسبت به همسر وی احساسی برخورد می کتی در حالی که او هم از این زندگی رضایت ندارد درست مثل خود آرزو که راضی نیست.
اما هر کدام از این دو نفر عدم رضایت خود را به نوعی نشان می دهند همسر آرزو با قهر و یا به گفته ی آرزو پناه بردن به دامان زن دیگر و آرزو هم با خودخوری و اعتراض به شیوه ها ی دیگر و...
دلیلی ندارد چون ما دوستان آرزو هستیم از دیدن نارضایتی و نمادهای نارضایتی همسر آرزو چشم پوشی کنیم و برچسب بد بودن به این مرد بزنیم .
شاید یک زن و مرد همسران خوبی برای هم نباشند چون انتخاب مناسبی برای هم نیستنداما انتخاب مناسب نبودن دلیل بر بدی هیچ یک از آنها نیست .اما همین افراد شاید در جای دیگر و با افراد دیگر بتوانند در زندگی زنشویی دیگر بسیار موفق ظاهر شوند و از زندگی هم بسیار لذت ببرند و موارد بسیاری هم دیده شده که این گروه اتفاقا بعد از طلاق و کم شدن فشارهای روحی و جسمی کاملا متمدن و محترم برخورد کرده و می کنند.پس هیچ چیز دلیل بر هیچ چیز نیست .
به نظر من آرزو و همسر محترم وی نیاز به کمک دارند و بهترین شکل کمک گیری هم در فضای حقیقی و بر مبنای شناخت دو طرف است بدون اینکه رابطه ی آنها احساسی مورد قضاوت و نقد قرارگیرد .
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
خدا بهت صبر بده. تنها دعایی که می تونم در حقت بکنم. بچه ها راهنمایی بسیار جامعی کردند. من دیگه چیز ندارم که بگم جز دعا کردن در حق شما و فرزندانتان. :323:امیدوارم خدا به زندگیت آرامش بدهد. الهی امین.
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام آرزوي عزيز،خواهر نازنين و صبور من
چه خبر؟ما رو بي خبر نذار؟از احوالت خبري بهمون بده....
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
دوستان عزیز سلام
حال خیلی بدی دارم.سردر گمم.در این مدت که به تاپیکم سر نزدم حوادث خیلی تلخی برام اتفاق افتاد.براتون می گم تا اگه میشه راهنماییم کنید.
اگه یادتون باشه با هم بحث کردیم که من باید حتی الامکان مسافرت خودم و شوهرم رو به شهر محل سکونت خانوادش که معشوقش هم اونجاست از هر هفته به حداقل برسونم.چون علارغم مشکل ارتباط شوهرم با زنی در اون شهر مشکلات زیادی با این مسافرتهای هر هفته داشتم.
یکی از اقوام من رییس موسسه اییه که شوهرم در اون کار می کنه.من از اون آشنا خواستم که ترتیبی بده که شوهرم 5 شنبه ها هم بره سر کارتا دیگه نتونه هر هفته از 4 شنبه تا جمعه مسافرت بره .چند هفته پیش این مورد توسط مدیر عاملش بهش ابلاغ شده که امسال باید 5 شنبه ها هم سر کار بیاد .البته مطمئنم که اون آشنا این دستور رو از طرف خودش داده و کوچکترین اسمی از من و خانواده من نبرده.ولی شوهر من بواسطه آشنایی ما با آقای رییس حدس زده بود که این کار به درخواست من و خانواده من انجام شده.
این اتفاقاتی که میگم همه از روزی که او این مساله رو فهمید افتاد.
همچنان در قهر و سکوت به سر می برد.وقتی ظهر به خونه اومد خطاب به بچه بزرگم گفت که می خوایم خونمون رو به همون شهر محل سکونت خانواده خودش ببریم.عصر به خانوادش زنگ زد و گفت که طبقه پایین خونشون رو دیگه اجاره ندن چون ما می خوایم خونمون رو اونجا ببریم!
بعد تموم شدن تلفنش به سمت آینه و شمعدون عروسیم هجوم برد و با شمعدون اونقدر به آینه کوبوند که اینه از روی کنسول پایین افتاد و شمعدونش داغون شد.نمی دونید چه صحنه وحشتناکی بود.و بعد با الفاظی خیلی زشت که نمی تونم بگم خانواده منو خطاب کرد .
من که واقعا نمی دونستم دلیل این حرکاتش چیه پرسدم مگه چی شده و او به طور وحشیانه ای گفت:یه کلمه هم حرف نزن که الان سرتو می برم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و دیگه نمی دونید چه چیزا که نگفت.از عصر تا نصف شب منو شکنجه روحی داد.از پدر و مادرم گرفته تا دامادهامون رو فحش باران کرد و نمی دونید چه تهمتهایی بهشون نزد.به خود من چقدر فحش داد و بی احترامی کرد.چه حرفایی .............................ومن در مقابل این آدم که موقع عصبانیت اصلا تعادل روانی نداره فقط سکوت کردم.زجرم می داد ولی هیچی نگفتم چون می دونستم اگه من کوچکترین حرفی بزنم او بدتر می کنه.
می گفت الان شماره پدر عروسمون رو بگیرم و بهش بدم چون می خواد باهاش حرف بزنه.باید جلسه بگذاریم و باید پدر و مادر عروسمون هم باشن.نمی دونید چه استرسی بهم وارد کرد.چقدر بی احترامی کرد.من و همه اعضای خانواده منو مسخره می کرد........
و بعد اون دیگه تا همین حالا آنچنان حرمت بینمون براش از بین رفته و بی حیا شده که توی این چند هفته مرتب بهم توهین میکنه.حتی جلوی پدر و مادرش نمی دونید چه توهین ها به من و خانوادم نکرد.ببخشید که می گم ولی من و خانوادم رو بی شرف خطاب کرد.چه حرفها که نزد.حتی روفرشی پوشیدن منو بارها مسخره کرد.می گفت بچه هاش صاحب ندارن و.............اینا حرف خوباشه!!!!!!!!!!!
دیگه سر هر چیزی بهم توهین می کنه.چی بگم........داغونم کرده.
من دیروز به قصد مسافرت به منزل پدرم که در شهر دیگه اییه اومدم. در واقع از اون جهنمی که برام ساخته فرار کردم.دیگه نمی تونم اون شرایط قهر و سکوت و...........و توهینهاش رو حتی 1 لحظه دیگه تحمل کنم.توی همه توهیناش اینه که بی عرضه ای ..........بی شعوری ...............بی شخصیتی و..... می دونید موقع اومدنمون چی میگه؟میگه وقتی برگشتی اون 2 میلیونی که من بابت شهریه دانشگاهت دادم رو باید از بابات بگیری بیاری!!!!!!!!!!!!
و حالاسر در گمم.خانوادم در جریان مسایل تا حدی بودند .ولی از دیروز کامل تر متوجه شدن و اونها هم منو به خاطر تحمل این شرایط تا همین لحظه هم سرزنش می کنند.
و حالا من 3 چیز به ذهنم میرسه :
1.اینکه یه نفر از طرف من حالا یا از فامیل من مثلا داییم(نه پدر یا مادرم)یا از خانواده ایشون مثلا خواهرش با شوهرم صحبت کنه و از طرف من بهش بگه که اگه قصدش زندگی کردنه من دیگه با این شرایط نمی تونم ادامه بدم و در غیر این صورت یا خودش بره دادگاه اقدام کنه یا من میرم.باهاش اتمام حجت کنه ببینه چی می گه......
2.همون جلسه با حضور چند نفر رو بگذاریم و با توجه به نتیجش تصمیم بگیرم.البته پدر من میگه که برای جلسه باید اینجا بیان و ما به شهر محل زندگی تو یا خانوادش نمیایم.اونا باید بیان که نمی دونم شوهرم قبول کنه یا نه...........
3.اینکه اقدام قانونی کنم.یا مهریم رو اجرا بگذارم و یا ازش شکایت کنم............
و در کنار همه این مسایل این احساسها رو بگذارید که روح و روانم شدیدا به خصوص در این چند هفته اسیب دیده.از شوهرم بدم میاد ولی زندگیم رو دوست دارم .به خاطر بچه هام و...............دوست ندارم زندگیم از هم بپاشه.ولی دیگه نمی تونم با این شرایط برگردم و به زندگی به روال قبل ادامه بدم..............به خدا اصلا نمی دونم چه کنم؟با این زندگی ؟این مرد؟2 تا بچه بی گناه و این روح و روان آسیب دیده خودم از اینهمه آزار و اذیت...............
چه کنم؟لطفا راهنماییم کنید.
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام آرزو جان
بسیار متاسفم از اتفاقاتی که افتاده و می توانم درک کنم که آسیب دیده ای و البته همینطور همسرت . بگذریم .
حال که پدر و مادرت تو را به واسطه تحمل !چنین زندگی سرزنش می کنند حتما قصد دارند از تو حمایت بکنند . آیا اینگونه است ؟
پدر و مادرت نظرشان در مورد ادامه زندگی و یا جدایی چیست ؟
در پایان مواردی را در مورد صحبتهای تو بگویم که دوست نداشتم و خوشم نیامد . البته این احساس مال من است اما دوست دارم به تو بگویم .
سه راه حل در بالا نوشته ای و متاسفانه در هر سه راه حل باز هم نشسته ای ببینی این مرد چه تصمیمی می گیرد ؟پس تو چکاره ای ؟قدرت تصمیم گیری و حوزه ی اختیارات تو چیست ؟
تو دلت اگر برای بچه هایت می سوزد برایشان کاری را بکن که بهترین است همیشه بودن و ماندن دلیل بر بهترین انتخاب نیست.
از تو تعجب می کنم
می گویی زندگی ام را دوست دارم اما از شوهرم بدم میاد !!!این مرد زیر مجموعه این زندگی نیست بلکه یکی از ارکان اصلی این زندگی است و ......تو دچار احساسات متناقض هستی .
شوهر تو هم مثل تو آسیب دیده است و نباید فکر کنی چون او هوار می کشد و تو هوار نمی زنی . تو آسیب می بینی و او آب از آب بند دلش تکان نمی خورد .
به هر ترتیب همسر تو که علم غیب نداشته و تو و خانواده ات هیزم در آتش خشم امروز ش گذاشته اید آن هم با عنوان کردن این مسئله به رئیس او که 5 شنبه برای او شیفت کاری بگذارد !!چرا تصمیم نداری مسئولیت اعمال خود را بپذیری ؟!و مدام روی واکنشهای او مانور می دهی ؟!
به هر ترتیب به اینجا رسیده ای . بگو دقیقا می خواهی چکار کنی و نظر خانواده ات در صورت هر تصمیم و رویدادی چه خواهد بود ؟ تا بعد صحبت کنیم .
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
خانم آنی بعنوان دوست صمیمی آرزو فکر می کنم این آقا در گرفتن اعتماد بنفس آرزو خیلی استاده به همین دلیلم آرزو امروز با کمبود اعتماد بنفس روبروست از طرفی ترس ، ترس ، ترس و باز هم ترس از عکس العملهای شدید همسرش مانع از تصمیم گیری خودش می شه .