:104: فکر می کنم با حرف ها و نکته های به جایی که خانم فرشته مهربان گفت دیگه نکته ای باقی نمونه
:72:
:104:
فرشته مهربان خیلی خوب نکات رو گفتن افسون عزیز من توصیه می کنم متن ایشون رو چند بار بخونید و رفتارهای خودتونو بررسی کنید
نمایش نسخه قابل چاپ
:104: فکر می کنم با حرف ها و نکته های به جایی که خانم فرشته مهربان گفت دیگه نکته ای باقی نمونه
:72:
:104:
فرشته مهربان خیلی خوب نکات رو گفتن افسون عزیز من توصیه می کنم متن ایشون رو چند بار بخونید و رفتارهای خودتونو بررسی کنید
سلام
منم احساس می کنم ریشه ی تمام این مشکلات رو باید اول دورن خودتون جستجو کنید بعد همسرتون
فرشته ی مهربان خیلی خوب شما رو راهنمایی کردن امیدوارم بتونید استفاده کنید
فرشته مهربان ، از اينكه وقت گذاشتيد خيلي متشكرم.
1. من نه تنها امور شغليم را كم كرده ام ، بلكه در زندگي مشترك بسيار تلاش ميكنم. از نطر خانه داري ، آشپزي و ... چون خودم علاقه دارم وقت صرف ميكنم. همسرم كه از كار ميايد من مانند يك ميهمان از او پذيرايي مي كنم. در هواي سرد هميشه چاييش آماده است و در هواي گرم شربتش. هميشه مواقعي كه خانه نيستم برايش غذاي كافي آماده ميكنم. باور ميكنيد يا نه او هيچگاه حاضر نيست در صف نانوايي بايستد چون حوصله ندارد ولي من مثلا در رمضان هر روز نان گرم ميگرفتم. و خيلي خدمات ديگر كه وقتي خوب نگاه ميكنم او تا به حال براي من مايه اي نگذاشته است.
2. ممكن است از خودم ناراضي باشم ، چون آن شخصي كه ميخواستم نشدم ، اما خود كم بيني ندارم و قدر خود و تواناييهاي خود را ميدانم و هرچند تكبري در اين خصوص ندارم ، اما خود را باور دارم. من انزواطلب نيستم، برعكس هميشه ميخواهم دوستان زيادي داشته باشم و رفت و آمد داشته باشم. ضعف در مهارتهاي زندگي و خودشناسي را قبول دارم.
3. اگر پست هاي من متناقض است بابت اين موضوع است كه همسرم تغييرات زيادي كرده است و اين مربوط به من نيست.
4. مجرد نيستم.
5. اين مشكلات باعث شده است كمي نسبت به خودم شناخت بيشتري پيدا كنم . اينكه برخلاف تصورم بسيار عاطفي و احساساتي هستم و حالا ميدانم اين همسرم نبود كه مهربان و احساساتي بود. چون او فقط در ابتداي ازدواج اينگونه بود.
6. آدمي هستم كه تشنه محبت هستم و محبت همسرم را باور كرده بودم و اينك ميبينم كه خيلي ساده و زودباور بودم چون علاقه او واقعا سطحي بوده و اصلا نسبت به شخصيت من شناخت ندارد.
7. در ابتداي ازدواج چون فكرم جدايي بود بسيار بر همسرم و خانواده اش سهل و آسان گرفتم. كه البته اين موضوع سبب سرزنش اطرافيان بوده است . بعدها با اين فكر كه او لياقت اين فداكاريها را داشت خودم را توجيه كردم . اما حالا فكر ميكنم چون بسيار آسان مرا بدست آورده ارزش مرا نميداند.
سلام
دوست عزیز
با پاسخهایتان دیگه برایم محرز شد شما دقیقا مانند سایر زنانی مانند خودتان ، من و از این دست فرد مهر طلبی هستید یعنی افرادی از ایندست با یک مرد با شرایط عالی اما سخت و خشک و بی محبت و یا کم محبت نمی توانند دوام بیاورند.
ببین دوست خوبم
شما در حقیقت مانند من احساس می کردید که با تکیه به نکات مثبتتان نیازی به محبت ندارید اما در واقع برعکس شاید یک مرد جنتلمن اما کم پول که درک درستی از شریط همسرش داشته باشد و یا به احساسان و نیازهای روانی او بیش از مردان دیگر توجه نشان دهد بسیار بیشتر مورد مطلوب شما باشد پس باید یک تعادلی را در برخورد با همسر تان به نظر من ایجاد نمایید.
برخوردی که در عین حال که نشانه ضعف شما نیست اما با ظرافتهای زنانه نیاز به توجه و درکی را که قبلا همسرتان بیشتر به شما نشان میداد را پر رنگ نماید
شاید کمی فاصله عاطفی بین شما ایجاد شده است و حالا ایشان هستند که نقش قدیمی شما را بازی می کنند .
در ضمن شما اشاره کره بودید که همسرتان دنبل شغل دیگری هستند و لی دل به کار نمی دهند اما در پست جدیدتان اشاره کردید که از سر کار میایند چای و شربتشان اماده است ایا موفق به یافتن شغل جدید شدند؟؟؟:72:
بله در اسفند ماه مشغول به كار شدند .
به نظر من البته جسارتا، شما شاید از بعد مسئولیتی و خانوادگی به همسرتون رسیدگی می کنید اون هم توی این شرایط که می بینید ایشون تغییر کرده اند نه در زمان هایی که ایشون گرم و مهربان بودند، البته این خودش باعث افتادن این فکر در ذهن همسر شما میشه که با این روش موفق تر، چون به ظاهر توجه بیشتری رو داره کسب میکنه اما من احساس می کنم همه ی این کارها در جایی ارزش داره که شما واقعا از سر محبت و علاقه به همسرتون نگاه کنید، نه بخاطر اینکه بهش نیاز دارید، نه اینکه بهش عادت کردید، به خاطر خودش، لطفا فکر کنید می تونید به همسرتون افتخار کنید یا نه! شاید شرایط روحی خود شما هم مساعد نباشه اما یه کم منطقی تر فکر کنید، شما مدتی همسرتون رو ، عزت نفسش رو و وجودش رو نادیده گرفتید و زیر سوال بردید و امروز با رفتارهای زنانه، لطفا با عشق زنانه ، با محبت عاشقانه به همسرتون نگاه کنید و زندگی مشترک رو از بعد عاطفی و ارزشی نگاه کنید نه به عنوان تنها یه رابطه به عنوان یه نهاد مقدس، یه جایگاه والا و همسرتون رو به عنوان مرد زندگیتون و سایه سرتون بپذیرید!
افسون عزیز، به نظر من شما باید شیوه و روش خودتون رو تغییر بدین، هر چیزی توی زندگی مشترک حد و مرزی داره و نباید کاری کنیم که بعدها این احساس رو داشته باشیم که به خاطر هیچ و پوچ تلاش می کردیم.
درسته خیلی وقتها چه زن و چه مرد خیلی کارها رو فرای وظایفشون به خاطر عشق و علاقه به همدیگه و زندگی مشترکشون انجام میدن، اما این کار وقتی ارزشمند هست و شکل باطنی خودش رو حفظ می کنه که طرف مقابل حداقل قدرشناس باشه اما اگه طرف مقابل فردی باشه که تمام محبتها و از خودگذشتگی ها رو حق خودش بدونه، بدون شک زندگی طاقت فرسا خواهد شد.
عزیزم خیلی خوبه که خیلی کارها رو به خاطر همسرت انجام بدی اما حد تعادل رو نگه دار، این کار باعث دوام زندگی میشه. باید زن و مرد این رو بفهمن که چه نقشهایی در زندگی مشترک دارن نباید همه نقشها رو فقط یکی از زوجین بازی کنه..
اول روی درون خودت کار کن، فکر می کنم این مدت خیلی به خودت ظلم کردی، از همسرت توقع نداشته باش که ازت دلجویی کنه (میدونم خیلی سخته) اما فقط اینطوری میتونی استقلال عاطفی خودت رو به دست بیاری، بعد از اون مطمئن باش همسرت شاهد تغییرات درونی تو خواهد شد و اون هم عکس العملهای دیگه ای نشون خواهد داد.
:72:
سلام .
جمعه هفته پیش تا صبح بیدار موندم و صبح شنبه رفتم سرکار . البته قیافه ام دیدنی بود. با خودم تصمیم گرفتم که به تماسهاش دیگه جواب ندم و برم خونه مادرم. تا بعدازظهر شنبه 100 تا میس کال داشتم و کلی اس ام اس معذرت خواهی که توجهی نکردم چون بارها اینکارها تکرار شده بود. تا الان از سرکار به خونه مادرم میرم و راهم خیلی دور شده و برام سخته ولی با اینحال تحملش راه برام از تحمل بی معرفتی آسانتر است.نمیخوام دیگه برگردم و به طور جدی به جدایی فکر میکنم . من سعی و تلاشم را کردم و حتی بهش گفتم که پول میدم تا خانه بخریم . اما این حالت استیصال اذیتم میکنه.
میدونم که الان خیلی زجر میکشه اما سعی میکنم بیرحم باشم . همیشه از اینکه اینقد مهربان و بی توقع بودم از خودم بدم میومد.حالت غم، حالت خشم ، گرگرفتگی و ... عذابم میده . کلا هیچ تمرکز بر کارم ندارم و کارایی من پایین اومده. حتی اگه خیلی پشیمون هم بشه من دیگه نمیخوامش. دیگه باورش ندارم و اعتمادم رو از دست دادم . نمیتونم باهاش یکدل باشم و حالت کینه ازش دارم. این رو هم بگم که ما در مدت ازدواج فقط یک مسافرت 3 روزه رفته ای. چقدر دلم میخواست این سه روز تعطیل برویم مسافرت و بهش هم گفتم . فکر کنم ای دعوا را راه انداخت که مسافرت نرویم و برود پیش خانواده اش.میخوام حالم خوب بشه ، شاد بشم و اصلا دیگه به زندگی با اون فکر نکنم اما نمیتونم تصمیم بگیرم. زندگی با اون از اول اشتباه بود اما با بی لیاقتی اون واقعا برام زور داره که باهاش زندگی کنم .
:305:سلام خانم افسون
با سلام
چند مسئله با هم ذکر شده است:
1) شما دارای مدارک بالایی هستید.
2) شوهرتان را خودتان انتخاب کردیده اید.
3) شوهرتان در زمانی انتخاب کرده اید که ناراحت بوده اید.(زمان ازدواج دو برادر کوجکتران و پس از آن تنها شده اید)
4) در ازدواج برادرهای کوچکتان آرمانگرا بوده اید.
5) مردتان شم اقتصادی ندارد و فعال نیست.
6) به درآمد شما هم کاری ندارد.
7)از دیدن شوهرتان حرص می خورید و او را با مردان موفقی مقایسه میکنید.
8) از سر دلسوزی با او زندگی می کنید.
9) او مردی دلسوز و مهربان می باشد.
10) درآمد بالایی دارید.
خواهرم، شما به مطالب بالا که خودم خلاصه وار از صحبتهای شما نوشته ام، دقت کنید.
همه آیتمهای بالا به مدرک و درآمد بالای شما خلاصه می شود. برای اینکار هم شوهرتان را با مردهای به نظر شما موفق، مقایسه می کنید و شم اقتصادی شوهرتان را بخاطر درآمد کمش زیر سوال می برید.
به نظرم شوهر خوبی انتخاب کرده اید درآن شرایط شوهرتان قهرمان شما بوده و شما او را بخاطر این امر برگزیده اید او مهربان و دلسوز است حالا که از بحران درآمده اید و در مقطع جدید زندگی قرار گرفته اید و این مرحله را طی نموده اید حالا مرد دیگری را که شم اقتصادی خوب داشته باشد می خواهید اگر با آن هم ازدواج کردید و از این مقطع هم خارج شدید چه تصمیمی خواهید گرفت.
خواهرم. به راستی چه فکر می کنید.
این بعد مادی انسان است. ولی برخی ارزشها معنوی تمام زندگی را دربر خواهد گرفت.
از شما در شگفتم شاید بخدا ایمان داشته باشید.
مرد و زن دو حلقه آرامش برای یکدیگرند.
من خود مرد هستم و دست شوهر شما را می بوسم.
دلسوزانه در کنار تنهاییهای شما بی دریغان گذشت و بدانید هیچ مردی دوست ندارد زنش در سختی باشد.
جنبه معنوی را هم بنگرید
بدانید اگر شما جنبه های معنوی را از یاد ببرید و فقط بخاطر جنبه های مادی و تغییر وضعیت اقتصادی حرص بخورید و تصمیم ناجوانمردانه بگیرید بدانید دل منجیتان را بشکنید هیچگاه روی خوشی را نمی بینید.
شما صورت مسئله را اشتباه برداشت کردید و به این مرد نازنین و قهرمان بی مهری کردید که پاسخش نیست.
خواهرم، کار مهمی داشتم و مشکل شما را خواندم دلم شکست و زود آمدم تا این مطالب را نوشتم.:302::302:
قطعا بدانید اگر ذهنیتان ادامه یابد و کار طلاق را پیش بکشید هیچگاه به آسایش نخواهید رسید.
شوهرتان قهرمان زندگیتان است. او مرد دلسوز و مهربان است. بدانید روزی تمام زیباییها خواهد رفت. تمام ثروتها خواهند رفت و معنویت و مهربانی و مهر از بین نمی رود. تردید نکنید.
زیبایی با یک تب و ثروت با یک چشم به هم زدن
ولی مهربانی پایه امن تمام زندگی است. بدون تردید.
خواهرم خواهش می کنم در دیدگاه خود تجدید نظر نمایید. زیرا یک فکر دیدگاه است و دیدگاه رفتار را می سازد.
ولی خواهرم تمام کسانی که از آنها یاری خواستی اذعان دارند که مرد شما یک قهرمان است که توانسته با مهربانی و دلسوزیش یک زن بلند مرتبه را از یک بحران عاطفی نجات دهد. شما او را منجی خود بدانید و با مهر و مهربانی با معنویت که اجر آنرا خواهید دید زندگی کنید.
برادر کوچکتان wem
ديروز جمعه شوهرم اومد خانه مادرم دنبالم و قول داد كه ديگر منو ناراحت نكند. البته من ميدونم همه اين مشكلات براي اين بود كه سه روز تعطيلي تمام بشه و مسافرت نرويم.
ديروز كلي التماس و ابراز عشق كرد كه من باور نكردم. اما حالم خوب بود و آرام بودم. شب به اتاق ديگه اي رفتم تا بخوابم . احساس آرامش داشتم ولي شوهرم كلي التماس كرد تا در كنارش بخوابم و كلي التماس ديگر كه بغلم كند. پس از اينكار تمام آرامشم از بين رفت وكلي عصبي شدم . دچار سردرگمي وحشتناكي شدم . احساس خشم نسبت به خودم داشتم . به هر حال تنم ميلرزيد و از اينكه يك هفته عمرم را به اين مسخرگي گذرانده ام و درنهايت هيچ اتفاقي نيفتاده است ناراحت شدم. تازه ميفهمم شوهرم نه تنها ساده نيست بلكه بسيار مكار ميباشد. مثلا او در سن 21 سالگي دانشگاه رفته است و وقتي من سئوال كرده بودم به من گفته بود به دليل اينكه ميخواسته دانشگاه سراسري برود دو سال منتظر شده است ، در حالي كه بعدها از خواهرش فهميدم كه پنجم دبستان و سوم راهنمايي مردود شده است.
خواهش ميكنم منو راهنمايي كنيد. يك هفته كلي فكر كني و تصميم بگيري و دوباره برگردي سر خونه اول.