نوشته اصلی توسط
gholam1234
اگه داستانتون در مورد هر فرد دیگه ای بود مطمئنا این کارو میکردم. ولی بحث مادر کاملا جداس با همه مسایل.
منم ادم بی اعصابیم. ولی در مورد مادرم خیلی خیلی وقت میکنم اعصابمو کنترل کنم، یه ذره هم صدام بالا نره، تمام سوالا و صحبتاشو تا جایی که میتونم با حوصله جواب بدم، غصه خورد، بیام و بهش بگم مادر من اینجام، خیالت راحت ....بحث مادر کلا با همه مسائل فرق میکنه. نمیدونم شاید خدا پس گردنی زده به من، اینجوری شدم. اخه من دوران نوجوانی مادرمو خیلی اذیت کردم، ناراحتش کردم، جگرشونو خون کردم. هیچوقت هم شفاهی ازش عذرخواهی نکردم. ولی سعی کردم عملی جبران کنم و همیشه هواشو داشتم. سعی کردم دلش خوش باشه.
خدایا از گناهان ما در گذر...