سلام الهه خانم
باید اعتراف کنم شما سخت ترین سوالی رو پرسیدین از من که نه فقط اینجا که فکر کنم در تمام عمرم کسی ازم نپرسیده بود!
از دیروز فکر منو مشغول کردین و البته نه فقط برای جواب که درگیر یک عصبانیت شدید هم شده بودم. صبر کردم یکم آروم بشم بتونم با کلمات بهتری در این مورد جواب بنویسم.
میدونم احتمالا کسی به معنای واقعی متوجه این پست من نمیشه و ممکنه تو دلتونم نکوهش کنید بهرحال اینم جواب آخرین سوال صندلی داغ بنده
و امیدوارم من رو هم ببخشید اگر غیرارادی حرفی میزنم که به نظرتون قشنگ نیست برای آروم شدنم هم صبر کردم هم همه تلاشم رو کردم که الان بتونم بدون عصبانیت بنویسم.
به فرض محالی که پدری که رو تن بچه چهار پنج ساله ش سیگار خاموش میکنه اصلا بتونه احساس دوست داشتن داشته باشه یا الان ذره ای پشیمون شده باشه
میتونم به پسر پیشنهاد بدم که با یک محاکمه و مجازات عادلانه معادل با درد و عذابی که تحمل کرده موافقت کنه نه برای بخشش اونم فقط برای التیام و آرامش.
منظورم از معادل، درد و شکنجه ای متناسب با سن و موقعیت و زمانه نه فقط قاعده چشم در برابر چشم!
شاید اگه یه آدم بزرگ رو شب تا صبح تو کمد حبس کنید زیاد نترسه ولی یه بچه قوه تخیل خیلی قوی ای داره که هر ثانیه اون تو موندن براش مساویه با دیدن یه موجود ترسناک دم دار خبیث که میخواد بهش ضربه بزنه یا بکشتش و هیچ جایی هم برای فرار نیست و باید زل زدنا و دور و نزدیک شدنای اون موجودو تحمل کنه و فقط بترسه.
هر پلک زدنش معادله با این فکر که این آخرین هواییه که داره میخوره و فکر میکنه تو فیلم دیده یکی تو یه جای بسته هوا تموم میکنه و میمیره یعنی این ثانیه هوا داشته و زنده بوده ثانیه بعد هوا تموم شده و دیگه مرده و هربار پلک میزنه که ببینه زنده ست هنوز اون موجود ترسناک جلوشه یا قراره بمیره خفه شدن براش یه اتفاق به سرعت یک پلک زدنه! و شما این حالت رو نه یک ساعت نه دو ساعت از زمانی که هوا تاریک میشه تا زمانی که فرداش خورشید درمیاد برای یه بچه پنج شیش ساله تجسم کنید.
من میتونم به عنوان این وکیل تخیلی به این پسر و این موجود به اصطلاح دیگران پدر که حتی هیچ وقت اجازه نداده پدر صداش کنی یا کوچکترین نزدیکی و حسی با پسرهاش نداره این پیشنهاد رو بدم که تک تک اون شکنجه ها چه روحی چه جسمی چه داغ زدن چه کتک چه حبس چه بیرون انداختن تو سرما چه ضرب و شتم و شکنجه کسی که خیلی دوستش داری جلوی روت و... به شکلی معادل و متناسب با یک مرد گنده اجرا بشن.
در این صورت هم باز از پسر نمیتونم بخوام که ببخشه و بگذره چون میدونم حتی معادلشم نمیتونه همون حسی که پسر سال ها تجربه کرده رو بهش بده فقط میتونم برای دفاع از اون پدر به پسرش بگم که اون یه لاابالی بی مسئولیت معتاد پسته حال بهم زنه که هیچ متوجه کاراش نبوده و حتی الانم براش مهم نیست خرج زندگیشو زنش بده و اصلا لیاقت اینو نداره که دستتو به خون آلوده کنی و نباید برای زنده گذاشتنش خودتو سرزنش کنی. اون لیاقت مرگ راحت رو نداشته و باید با زجر بمیره و تو هرکاری میکردی نمیتونستی زجری که لایقشه بهش بدی و بازم راضی نمیشدی.
نباید زندگیتو با نفرت بهش خرابتر کنی چون لیاقت هیچ احساسی حتی حس نفرتت رو نداره
با نفرت و حتی فکر کردن بهش داری اجازه میدی بازم بهت ضربه بزنه و باید جلوی تاثیرشو بالاخره یه روزی بگیری من فقط در این حالت یعنی با یک محاکمه و مجازات متناسب میتونم پسر رو متقاعد کنم که اونم نه برای بخشش که فقط برای یکم التیام و شاید آرامشه
و از اونجایی که اون پدر مسلما با همچین مجازاتی موافقت نمیکنه این پرونده هم همیشه باز میمونه
من وکیل خوبی نمیشدم و اصلا استعداد وکالت ندارم
اگه رو نظر پسر اثر گذاشته باشید کارتون خوب بود