-
RE: جنگل....!
شادی عزیز نمی دونم چرا اینقدر این پست آخرت نشست به دلم
شاید برای اینکه خیلی زیاد خودم رو با نوشته هات یکی دیدم
نوشته بودی نمی دونی اسمش تدبیر هست یا ترس
اسمش ترس آمیخته با تدبیر هست اما وقتی بایستی و مکث کنی و به هردو ندا گوش کنی اون وقته که می بینی ترسی که ازش حرف میزدی چیزی نیست جز ، زاییده ذهن تو
داشتم به این فکر می کردم که "یادت باشد خدا ما را اتفاقی به این دنیا نفرستاد" این روزی امضای تو بود !
و متن زیر هم دلیلی است برای پروانه شدن
پیله ابریشم
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای
بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد.
ناگهان تقلای پروانه متوقٿ شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد.
آن شخص خواست به پروانه کمک کندو با يك قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثهاش ضعیٿ و بالهایش چروکیده بودند.
آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و پرواز كند؛ اما نه تنها چنین نشد و برعكس ، پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند .
آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان
پرواز دهد .
گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم ؛به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هر گز نمی توانستیم پرواز کنیم.