نه عزیزم
کاری که میخوای بکنی خیلی هم خوبه فقط مواظب باش که به خاطر کاری که نکردی عذرخواهی نکنی باهاشون هم گرم نگیر
موفق باشی
نمایش نسخه قابل چاپ
نه عزیزم
کاری که میخوای بکنی خیلی هم خوبه فقط مواظب باش که به خاطر کاری که نکردی عذرخواهی نکنی باهاشون هم گرم نگیر
موفق باشی
اصلا نازنين جان ،بيا يه كار كن ؛ تا اينجايه كار منو كه در جرياني حالا ازت خواهش ميكنم واقعا اوني رو كه ميخواي بگي رو بهم بگو ، بگو ديگه كجايه كارم اشتباس ؟؟ حتما من بازم دارم اشتباه ميكنم و متوجه نيستم ، و يا دارم با طنابه خودم تو چاه مي رم و نمي فهمم ، حالا بيا و منهايه تمام حرفايي رو كه قبلا زده بوديم كه تو هر چي سعي ميكني بهم بفهموني من نمي فهمم و باز اشتباه مي كنم ، اينبار ديگه ازت خواهش مي كنم واقعا اون چيزي رو كه مي خواي بگي رو بگي ، مي فهمي كه چي مي گم !!! بگو اينكارو بكن ، راه حل بهم نشون بده ،
بازم ميگم ، نگو ما هر چي بهت ميگيم تو باز كار خودتو ميكني ، راه حل بهم بده ، خواهشا
ماندگار جان
اگر الان گذشت نكني بعدا پشيمان مي شوي
به حرف نازنين گوش كن عزيزم.
منم با اصرار و التماس خواهر شوهرم رفتم ولی چی شد ؟؟؟ دوباره تا یک ماه یادشون رفت عروس دارن !!!!!!!!!! حتی اولین عیدم هم نه تبریک گفتن نه چیزی. تا بعدا دوزاریم افتاد چه خبره و باید چه کار کنم.
دانه جان
من ميدونم كه گذشت چيزه خوبيه ، و مواقعي كه لازم باشه ، ازش استفاده مي كنم
اما نازنين كه نگفت گذشت كن ، منم حقيقتا اون پستشو نخوندم ،اگه تاپيكشو و اون page رو بهم بگه ممنون ميشم
نازنين بيشتر توضيح بده ؛ از اون موقع كه دوزاريت افتاد و ميگم
ماندگار جان عزیزم یکم اعتماد به نفس داشته باش خانومی
هی به خودت نگو من اشتباه می کنم من راهم اشتباه متوجه نیستم و .......
چرا انقدر تردید داری گلم برو خونه مادر شوهرت نزار مسئله کش دار بشه ولی عذر خواهی نکن خودتو کوچیک نکن قیافه ی مقصر ها رو هم به خودت نگیر نه گرم باش نه سرد محترمانه برخورد کن و با وقار
همین
ببین من کلا به این نتیجه رسیدم با خانواده همسر نمی چنگید چون فقط وقت تلف کردنه ولی از اول باید حد و حدودشون رو براشون مشخص کرد. مادر شوهر من خانم در ظاهر باکلاس و با شعور و جوان و شادی !!!!!!!!!!!! فقط 48 سالشه. واقعا فاجعه بود رفتارش. هنوزم هست . ولی کمی دوزاریش افتاده چه خبره ! خیلی خودشو جمع و جور کرده.
ماندگار خوبم تو از روز اول خیلی کوتاه اومدی . خیلی . همون طور که من احمق اومدم. کدوم دختری رو دیدی که حتی ماشین عروسشم خودش گل بزنه و روز عقدش 4 صبح دم بازار گل باشه !!!!:302:
برام هیچ کاری نکردن . و هر بی احترامی هم که فکر بکنی کردن. هنوز عقد نکرده بودم - پدر همسرم بیمارستان بود و مادرشوهرم و خواهر شوهرم شمال تشریف داشتند و همسرم رو هم با خودشون برده بودند ( بماند با چه ابروریزی اول گفت مامانت اینا دعوتن بعد گفت نه جا نداریم !!!!!!!!!!!:160: و من نرفتم و با چشم خون امین رفت. همه جا می نشست می گفت پسرم رو ازم گرفتن و ... ) خلاصه پدر مادر من 3 روز بالای سر پدر همسرم بودن. حتی مامانم از خونه میوه و شیرینی می یاورد و پذیرایی از عموها و عمه های امین کرد. فکر کن مامان من از اونا !!! مادر شوهرم که بعد 3 روز اومد نگاه حقیری که ظرف میوه کرد و گفت این آشغال ها چیه آبروریزی !!!!!!!!!!!!!!!!!!:160::160::47:
به خدا اگه دروغ بگم. اون وقت از فردا یک چایی تلخ هم نبود که مهمون ها بخورن !!!
یک زنگ هم نزدن تشکر کنن. هیچی هیچی.
سر عقد من تازه به مامانم غر می زد نقل همینه ؟ چرا کمه ؟؟؟!!!!!!!!!!!! در صورتی که سفره عقد با خانواده پسره نه دختر و مادر دختر!!!! بماند که خانواده من چه پذیرایی مفصلی کردن . حتی سر عقد یک هل پوک هم بهم ندادن. بعد از عقد هم اون مسخره بازیها رو سر اولین مسافرتم در آوردن!!
حتما پست های منو بخون.
از مسافرت که اومدیم خواهرش زنگ زد بیایید دست بوسی بابام معذرت خواهی. من نرفتم.( خدایی همسرم هم پشتم بود ) دیگه نرفتم چون دیگه بیشتر از اون نتونستم رفتارهاشون رو تحمل کنم.
10 روز بعد رفتم به زور خواهر همسرم چون اونم مادرشوهرش ما رو دعوت کرده بود. انقدر از رفتار مزخرف مادرش خبر داشت التماس می کرد قبل مهمونی برید خونه مامانم تا ابروریزی نکنن یک موقع اونجا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:160:
خلاصه سرتو درد نیار ماندگار جان. منم خیلی بلاها سرم اومد و خیلی جاها کوتاه اومدم . ولی دیگه نکردم. به یک جایی رسید که دیگه نکردم. حتی چند روز هم از همسرم جدا شدم.
خلاصه انقدر به همرم فشار اومد تا با خانوادش صحبت کرد تا تونست بهشون بفهمونه اگه پسرشون رو می خوان باید احترام زن و خانوادش رو داشته باشن.خدا وکیلی همسر من درک کرد و به موقع تونست جمع کنه ( تازه فکر کن هم ته تغاری هم تک پسر! ) ولی همین ادم اگه من هلش نمی دادم هیچ تکونی نمی خورد. تا به اینجا رسیده که فردا قراره بریم شمال خانوادش دعوتمون کردن :72:
ماندگار خوبم تو بیش از حد کوتاه اومدی. رفتار مادرت هم خیلی خیلی اشتباه بوده عزیزم. اگه مادرت اشتباه کرد تو نباید می کردی. باید با مامانت صحبت می کردی. هر چی بیشتر کوتاه بیای بدتره . متاسفانه داری به خانواده همسرت یاد می دی لایق بی احترامی هستی و اونا هر کاری بخوان می تونن بکنند.
اولین کسی که باید به خودش بیاد همسرته. نباید باهاش اشتی می کردی به اون راحتی. باید مادرتو قانع می کردی. خودت ضعیف برخورد کردی.
الان باهاش صحبت کن و بگو نمی تونی این رفتارها رو تحمل کنی و باید بتونه مادرشو توجیح کنه. بعد هم باید تلفنی با مادر همسرت صحبت کنی و سنگاتو وا بکن.( صبر کن اون زنگ بزنه ) بعد برو خونشون و سعی کن دوری و دوستی حفظ کنی. حد و مرزت رو مشخص کن. اول با همسرت . اون بیشترین نقش رو داره.
گرچه من مطمئن نیستم همسرت مرد زندگی هست با نه . اون روی تو دست بلند کرد می فهمی یعنی چی ؟؟؟ خیلی ساده داری می گذری از همه چی. هدفت فقط عروسی کردنه ؟ بعدش چی ؟؟؟ چرا باید مادر شوهرت از دعوا و حتی کتک کاری تو و همسرت با خبر می شد ؟؟؟
اون چند روزی که نبود داشتی خودتو می کشتی. چرا اون همه اشفتگی عزیزم ؟؟؟ مطمئن باش همسرت ایمان داره بهتر از تو گیرش نمی یاد. پس هر جا بره بازم بر می گرده. تا تو محکم نشی و نتونی همسرت رو هم توجیح کنی آش همین آش و کاسه همین کاسه است. به نظر من اولین مشکل تو همسرته بعد خانوادش. اول سنگاتو با اون وا بکن. با هم پیش مشاور برید. مردی که دست بزن داشته باشه شوخی نیست عزیزم. واقعا شوخی نیست.
کمی بیشتر روی زندگیت و خودت و همسرت فکر کن.
الان که این طوری مامان بیچاره ات این همه بی تابه برات . فردا اگه خدای نکرده بدتر بشه اون وقت چی ؟؟؟
قبلا یک بار دیگه هم بهت گفتم. خانوادت گناه دارند اگه ازدواج تو بد باشه.
دوران عقد دوران شناخته. تا ایمان نیاوردی همسرت همراه و همدل و پشت و پناهته ازدواج نکن عزیزم. با ازدواج فقط مشکلاتت بیشتر می شه.
يه راه حل كه همه حرفهاي قبلي ام رو تكذيب مي كنه بهت بگم البته تو از نازنين نظر خواستي پس منو ببخش
يه دسته گل بگير ببر خونه مادر شوهرت بگو مامان من از روي غرض كاري رو نكردم پس اگر فكر مي كني من كوتاهي كردم به بزرگي خودت منو ببخش و كمكم كن توي زندگي از تجربياتت استفاده كنم تا اينجا شد ايجاد ارتباط اما از اون به بعد رفت و آمدت رو به حدي برسون كه هر دو راحت باشيد اگر ازت ايراد گرفتن در ظاهر ناراحت نشو اما جواب نده گلايه نكن و در كل انتظاري نداشته باش رفتاري رو بكن كه يه دختر براي مادرش مي كنه اما با اين تفاوت كه مادرها ي ما بدي هاي ما رو نمي بينن و خانواده همسر و كلا افراد ديگه بنا به دلايلي دنبال اون هستن تا سر بزندگاه بزنن توي سرمون
هرگز بد خانواده همسرت رو به همسرت نگو
دنبال اين نباش كه اگر گفتن چرا نمي يايي بگي خسته اي و نميرسي هيچي نگو فقط لبخند بزن و بگو حتما خدمت مي رسم
در كل ياد بگير سياست داشته باشي با اونها باش اما خودت تصميم بگير . كم كم نه يه شبه راهت رو جدا كن اما رفتاري خانمانه داشته باش تا تحصين برانگيز باشي و به عنوان يه فرد بالغ بهت نگاه كنن نه يه تازه عروس بچه صفت
سعي كن طوري رفتار كني كه بيشتر شنونده باشي به خودت بگو وقتي حرفي نيست يا نبايد بزنم چرا بايد اراجيف بگم
از بدي هاشون بگذر و به اين اهميت بده كه من براي خودم زندگي مي كنم اما در بين اونها هستم پس اونها هم محترمن
از نقاط ضعفمادر شوهرت استفاده كن و بهش پر و بال بده خيلي از زنها حتي خود ما در مقابل تمجيد و تعريف كم مي ياريم
شمرده حرف بزن كوتاه سخن بگو بهش كمك بده اما در حد اصولي منتي بر سرش نگذار جفتش بشين بذار باهات راحت باشه
يه وقتايي باهاش برو بيرون اما اگر از پسرش تعريف كرد تو هم از اون تعريف كن مثلا اگر گفت من براي پسرم مي خواستم بهترين دختر رو بگيرم (اين بدترين حرف مادر شوهر مي تونه باشه) بگو شما خانواده باشخصيتي هستين پس هميشه انتخاب هاتون بجاست
و در كل اينو قبول كن كه هيچكس توي زندگي ديگري نيست رفتار مادر همسر من مي تونه اصل و بناش با مادر شوهر تو فرق داشته باشه پس نمي تونيم به طور قطع بهت بگيم چه كني
يه وقتايي عروس خودش رو مي گيره و مادر شوهر بنا به ذات دل نازكش منت عروس رو مي خره و در همون زمان اگر مادر شوهر ديگه اي بود چنان زندگي عروس رو از هم مي پاشونه كه ديگه به مخيله اش هم نياد كه خودشو بگيره و دركل رفتار شوهر نازنين با شوهر شما احساس اوهن با شوهر شما كلي متفاوته
ماندگار به نظرم يه دور ديگه كل تاپيكت رو بخون از نظراتي كه به نظرت معقول مي يان و همچنين متناسب با ساختار فرهنگي خانواده همسرت نت برداري كن و تصميم بگير
و در ضمن اگر خواستي بري خونه مادرشوهرت منتش رو بر همسرت نگذار تو به خاطر اون نميري به خاطر دل خودت داري مي ري كه دوست نداري قهري وجود داشته باشه همين .
من مطمئنم مادر همسرت دوستت داره . اين رو بعدها مي فهمي اگر دوستت نداشت و براش مهم نبودي رفتارهات هم مهم نبودن و اين قهر صورت نمي گرفت .
ممن جاي تو باشم مي گم دوستان همه نظر دادن پس تاپيكم رو مي بندم و نتيجه درستي مي گيرم
ماندگار اين تاپيك كلش چند تا نظر بيشتر نداره وقتي زيادي كش پيدا كنه ديگه كسي برات وقت نميگذاره و مي شي يه سريال كه بنا به عادت مي يان و سري مي زنن . خواهر خوبم توي همين روزها اوقات خوشي بهت رو مي كنه به شرط اينكه ضعفهاي خودت رو هم بشناسي و لي اين نقاط ضعف رو جايي بروز نده عزيزم حتي اگر باهات بحث كردن تو شنونده باش و نه اشك بريز و نه حرص بخور . بذار هي حرف بزنه تا تخليه بشه اونوقت مي بيني چه راحت مي پذيره تو رو.
نازنین جان بالاخره هرچی باشن خانواده شوهرشن چه بد چه خوب
نمیتونه که اونا رو بندازه دور فقط باید با سیاست برخورد کنه
من فکر نمیکنم مشکلی داشته باشه این کار