نفس جان
خوب کاری کردی زنگ نزدی عزیزم
ازشون خبری نشد؟
نمایش نسخه قابل چاپ
نفس جان
خوب کاری کردی زنگ نزدی عزیزم
ازشون خبری نشد؟
سلام دوستان دیروز خواهرم شوهرمو تو خیابون میبینه 3 ساعت با هم صحبت کردن میگه خیلی اوضاش بهم ریختس خودشم نمیدونم باید چه کار کنه واسه دادگاه گفته که یادم رفت چه روزی بود گفته بابام و مامانم گفتن ما اصلا دنباله کارت نمیریم خودت هر کاری میخای بکن از خاهرم پرسیده که من رفتم دادگاه یا نه ؟ خلاصه کلی گله کرده که چرا خانمم رفته موضوع رو بزرگ کرده حالا من شوهرش بودم گفته هر چی سبک سنگین میکنم میبینم نمیشه کاری کرد گفته چرا تو فامیل یه آدم درستو حسابی نیست که بتونیم ازش کمک بگیریم گفته اومدن به من گفتن که زنتم دیگه تورو نمیخاد برو ببین چه آرایشی میکنه میره سرکار اما من باورم نشده خودم تا حالا چند بار دنبالش کردم دیدم چقدر سنگین میره و میاد . خاهرم بهش گفته چرا فقط به جدایی فکر میکنی چرا نمیای صحبت کنی گفته حالا کی گفته جدایی گفته میدونی چقدر آتیش میگیرم که سرکار از کنار داداشت رد میشمو نمیتونم بهش سلام کنم همکارام شک کردن میگن شما که خیلی هوا همو داشتین ولی نذاشتم چیزی بفهمن . خلاصه خاهرم میگفت خیلی تنها بود تا الان هیچ کس نرفته بود بشینه درست راهنماییش کنه .
نمیدونم واقعا گیج شدم شوهرمن فکر میکنه هیچ مشکلی نباید تو زندگی پیش بیاد اگرم اومد دیگه اون زندگی ارزش ادامه دادن نداره از طرفی از اینکه وجهش جلوی دیگران خراب شه متنفره . به نظرم الان بیشتر از اینکه دیگه ارزش قبلیو پیش خونوادم نداره ناراحته به خاهرم گفته اینقدر عذاب میکشم که نمیتونم بیام به بابا سر بزنم چون تو اون مدت بابام تهران بود واسه بیماریش بعدشم که اون جریانات پیش اومد .
بااین اوصاف به نظر شما من باید چه کار کنم ؟ هم دوست دارم بهش کمک کنم هم نمیخام به این زندگی تحمیل بشم . دوستای گلم مثل همیشه کمکم کنید...
فقط مشاور حضوری می تونه بهتون کمک کنه. با هم پیش مشاور برید. مخصوصا همسرت . یک گریه های روانی تو ذهنشه که فقط مشاور می تونه ریشه یابی کنه و حلش کنه.
چرا پیش مشاور نمی رید ؟؟؟
من که بهش دسترسی ندارم چه جوری ببریم پیش مشاور . باید ببینم خودش میاد سراغم اگه اومد حتما میریم پیش مشاور
بهترین کار همینه. سعی کن حتما پیش مشاور برید
آره عزیزم تو هیچ اقدامی نکن
حتی اگه اومد زود به مشاور راضی نشو تا بفهمه کارش بد بوده
سلام نفس جون. خواهرت بهش نگفته اگر حاضر به جدايي نيست پس چرا نمي ياد پيش قدم بشه؟ چرا يه گوشه وايساده داره به موضوع نگاه مي كنه؟
نفس عزيز
من هميشه داستان زندگيت رو پيگيري ميكردم اما نميدونم چرا هيچ وقت هيچي ننوشتم. برداشت من اينه كه همسرت مشكل روحي داره و خيلي هم اعتماد به نفسش پاينه!!! نه به اين كه سفت وايستاده بود براي طلاق نه به الان كه حاضر نيست حتي دادگاه بياد.متاسفانه خانواده قابل اعتمادي هم نداره.
قبل اين كه بخوايي تصميم ديگه اي بگيري حتما نامزد قبليش روپيدا كن و باهاش حرف بزن....عزيزم عجول نباش كه خدايي نكرده زماني نرسه يكي بياد و بخواد از تو بپرسه كه فلاني چطور آدميه و تو زن اون آدم باشي.نميدونم متوجه شدي يا نه؟
نفس عزیز من هم این ما جرا رو دنبال کردم. مطمئن باش که تو بهترین کارهارو انجام دادی. تو نقطه قوت و برگ برنده این بازی هستی.اما....
اما این برگه برنده رو به نفع زندگیت رو کن نه به نفع خودت به تنهایی. این طور که فهمیدم این مرد تو را می خواهد اما خود را گم کرده تو هم او را می خواهی .گاهی وقت ها انسان برای زندگی اش باید خرج کند و حتی هزینه های سنگینی بپردازد مثل آبرو و غرور. تو هم الآن در چنین وضعی هستی . بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. به خاطر زندگیتون کمی دیگر هم از آبرو و غرور خود بگذر با خاله ایشان قرار بگذار تا همدیگر را ببینید و قبل از جلسه دادگاه حتما حتما صحبت کرده و پیش مشاور بروید.
با تمام وجود ازت خواهش می کنم این لطف را در حق خودت و زندگی ات بکن. مبادا به خاطر اینکه ارزشت را به خانواده او نشان دهی مغرورانه دست روی دست بگذاری و پاشیدن یک زندگی را (آن هم زندگی خودت را) نظاره کنی در حالی که می توانستی آن را نجات دهی.
چند سال دیگه همه می فهمند چه گوهری دارند که با فداکاری خود زندگی خودش و پسرشان را نجات داد .
نرگس عزیز و دیگر دوستان واقعا ازتون ممنونم
آخه خواهر گلم وقتی اونا هیچ عکس العملی نشون نمیدن من دیگه چکار کنم شوهرم نمیخاد یه ذره از اون غروره لعنتیش کم کنه . فقط حرف میزنه ولی هیچ کاری نمیکنه به خدا من اصلا به غرورو این چیزا فکر نمیکنم من میگم هر کاری میکنم به خاطر زندگیمه حرف دیگران واسم اهمیت نداره حتی پنج شنبه به باباش مسج دادم که واسه اتفاقات این مدت معذرت میخام نوشتم تصمیم ادامه این زندگی با پسرتونه ولی اگرم نشه من محبت های شما و مامانو فراموش نمیکنم گفتم من تا حالا کسیو ناراحت نکردم لطفا حلالم کنید . ولی خوب هیچ واکنشی ازشون ندیدم تازه مامانم خالشو دیده بود گفتن که دادگاه ماهی 200 هزار تومن مشخص کرده که ماهانه بدیم به عروسمون. مامانم گفته بود اصلا اونا دادگاه نیومدن هنوزم هیچی مشخص نشده .
دیگه نمیخام کاری بکنم . نه اینکه بریده باشم نه ولی اگه شوهرم واسه این موضوع نتونه کاری بکنه پس مطمئنا بعدا تو زندگی از عهده مشکلاته بزرگتر بر نمیاد. حالا که اون به قول بچه ها نشسته تماشا میکنه من میشینم ببینم چی میشه . فقط نمیدونم با این دله لعنتی چکار کنم که آروم نمیگیره ....
به خدا دیگه نمیدونم چی خوبه چی بده فقط از خدا میخام تا نبریدم خودش راه درستو بهم نشون بده زودتر تکلیفمو روشن کنه