حال و احوال یاران همدردی (7)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط sci

نمی گم از کجا فهمیدم

---

آقای sci شیطون شدین ها ......یعنی چی نمی گم ا ز کجا فهمیدم.چرا بهار رو میزارید تو خماری :311::311::311:

-----------

سلام دوستان عزیزم این روزا خیلی خیلی درگیر ی اتفاق خوبم
خیلی دلم میخواد الان بگم ولی چون از نتیجه مطمئن نیستم فعلا نمیگم ی وقت شاید نشد می خوام حرف پیشکی نزنم.
برای همون اتفاق خوب خیلی وقتم کمه و همه وقتم رو اون متمکز هست متاسفانه

شب نیلوفری عزیز فکر نکنی به یادت نیستم عزیزم خیلی سرم شلوغ شده فرصت نکردم حرفامو برات تو تاپیکت بنویسم

بهارشادی عزیزم خیلی کم تر میاد تازگی ........:46:
ترانه هم چند وقته نیست
کجایی ترانه ؟؟؟ پس؟؟:72:

[color=#FF0000]

عصبانيم

سلام.

حال و احوال یاران همدردی چطوره؟

حال و احوال من هم همچنان اینجوریه:

http://www.hamdardi.net/imgup/19039/...8a9ceac01b.png

اونقدر پشت هم سرفه میکنم کبود شدم! مگه بند میاد؟!!!

یه نذری دعایی چیزی بکنین بلکم گره از گلوی ما باز شه! :323:

امروز 15 روز شد که من همچنان سرماخورده ام. جای سالم تو بدنم نمونده انقدر که پنی سیلین زده ام
:316:

سلام به همه دوستان

حالا که بی دل مریض هست امیدوارم حداقل بقیه سالم و خوشحال باشن

بی دل جان من هم تا حدی حال عمومیم خوب نیست ولی حال من کمی خوب و کمی بد هست و دلایل دیگه ای هم داره (البته تازه از بستر سرماخوردگی شدید و فجیع برخاسته و درگیر یه چیز دیگه شدم)

علاوه بر غیرعادی بودن حال عمومیم بعضی نگرانیها رو هم از نظر سلامتی دارم که تا دو سه هفته دیگه معلوم میشه که مشکلی وجود داره یا نه. توکل به خدا

فعلا بی دل جان از من وضعیت بهتری داری پس شاکر خدا باش:323:

من هم دعا میکنم که زودتر به اون خورشت قیمه هه دوستان برسند:323:

از دیشب تا حالا هر چی بدشانسی است سرم اومده:
1- دیشب یه کاسه از دستم افتاد و شکست
2-خواستم شیشه خورده ها رو با جارو برقی جمع کنم. فکر کنم به موتورش فشار اومد و یهو صداهای عجیب غریب داد.منم سریع خاموشش کردم. از دیشب جرات نکردم برم سراغش ببینم سوخته یا نه
3- خلاصه جاروبرقی رو که پکوندم، مجبور شدم تمام خورده شیشه ها رو با دست جمع کنم.آخر سر هم دیدم نمی شه و شوهر سرماخورده ام و مجبور کردم تا بره فرش و تو بالکن بتکونه
4- امروز صبح هارد اکسترنال به طرز عجیب غریبی سوخت. اونم توسط شخص بنده. یه عالمه فیلم و ... توش داشتیم.تقصیر من نبود به خدا.ولی شوهرم خیلی ناراحت شد.ولی هیچی نگفت بهم
5- عصری اومدم غذا درست کنم دیدم پیاز داغ آماده نداریم(شدیدا به پیاز حساسیت دارم و وقتی یک پیاز رنده می کنم، چشمم و بینی ام و سرم و گلوم تا یک روز کامل می سوزه) اومدم با غذاساز پیاز رنده کنم(این غذاساز خیلی چیز مزخرفیه. دخترای دم بخت اصلا نخریدش) زدم به برق و تا دکمه اش و فشار دادم یه جرقه شدید زد و فیوز پرید.خلاصه اینم پکید
6- شوهرم که از دیشب از دست کارهام کلافه شده بود و از یه طرف هم سرماخورده بود و حال نداشت، داد زد سرم که باز چکار کردی. منم یهو بهم بر خورد و زدم زیر گریه(آخه با اون جرقه به اون شدیدی اصلا نگران نشد که نکنه منو برق گرفته باشه)
7- خلاصه الان باهاش سرسنگینم و محلش نمی دهم

به خدا من دست و پا چلفتی نیستم و همه این اتفاقای که در کمتر از 24 ساعت برام افتاد تا حالا تو این 3 سال یکیش هم اتفاق نیفتاده بود:302::302::302::302:

سلام
من حالم خوبه
خیلی هم خداروشکر اوضاع بر وفق مراده

کلیپ های جدید عید کریسمس و همچنین تحویل سال 2013 پسرم رو از یوتویوب دانلود کردم
خداروشکر خیلی شاد و خوشحاله و میرقصه و حسابی بهش خوش میگذره

خیلی وقته از آقا امید خبری نیست
امید جان بیا یه سک سکی بکن و برو
مثل خودم

البته من بیشتر از یه سک سک میام
حتی یهو میام تالارو میریزم بهم و میرم :D

بری بری بری
بری بری بری
:227::227::227:
:227::227::227:

سلام
مدیر تورو خدا ازین شوخیا با من نکن قلبم ضعیفهhttp://www.postsmile.net/img/19/1974.gif
این 4-5 ساعت که سایت باز نمی شد نفسم گرفته شد
مدیر ممنون که نفس مارو برگردوندی:72::72::72:http://www.postsmile.net/img/19/1999.gif

سلاااااام:43:
من كه خوب خوبم
ديگه خودمو نميشناسم!
صبح زود بيدار ميشم !!!! ميرم كتابخونه !!!! درس هم ميخونم!!!!!
خداييش شما دوست عزيز كه داري اين پست رو ميخوني ، يه و ان يكاد بخون فوت كن به آواتارم ، چشمه ديگه دست خود آدم نيست،چشم نخورم يه وقت!تازه سر عقل اومدم:311::311::311::311::311::311:
كجاييد بچه ها؟ فقط تهران تعطيله اما مثل اينكه همه خودشون رفتن تعطيلات:300:
گول نخوريد بيخيال كيك تولد شونصد سالگي بابابزرگ شيدا!
بابابزرگ دست راستت رو سر ما؟زير سر ما؟ربطي نداشت؟

سلام به دوستان

آسمان روح جسم من از صبح رعد برقی بوده نه بارش بارانی نه طوفانی به همراه

داشت.

اما الان کمی آسمان بهتر شده ابرها کنار رفته و ماه وستارها داره دیده میشه .

نمیدونم از چی هست که گاهی این آسمان به این شدت در خودش غوقای میکند .

شانه هایم سنگینی میکند از مشکلات زندگی کمرم خمیده . یکی نیست کمی از این بار را

از رو شانه هام برداره کمی سبک تر بشم.

چه سخت میگذرد این الباقی عمرم .