RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام
جناب Sedrous مرسی که برام نوشتین
من سر راه رفتم جواب آزمایششو گرفتم، دل تو دلم نبود، خدا رو شکر از قبلیه خیلی جوابش بهتره فکر کنم با یه پرهیز غذایی همه چی درست بشه
با ذوف اومدم خونه،تصمیم داشتم یه شام خوشمزه درست کنم و بهش زنگ بزنم و بگم جوابش بهتر از دفعه پیشه
تا اومدم تو، دیدم لیست موزیکا رو زده به در کمد و نوشته:
"اینو گذاشتم دم دست، من شام نمیخورم این وقتتو صرف تموم کردن این کن" مرسی
به خدا همه چیز خراب شد، من هر شب با خستگی وایمیستم غذا درست میکنم، میز میچینم، حالا ظاهرا تمام این کارهای من بیخودی هست و به کارای اصلی نمیرسم
باورتون نمیشه من هرکاری میکنم از نظر همسرم کارهای دیگه مهمتره
من چکار کنم؟
همیشه یه چیز آزاردهنده هست
چطور باید برخورد کنم؟
باید ازش تشکر کنم که خسته از راه میام اینطوری خستگی به تنم میزاره؟
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام خواهرم
پست قبلي رو مطالعه كرديد؟
هرگز مشكلات دسته اول به دسته دوم و دسته دوم به دسته اول تبديل نمي شوند... چون از دو منشا كاملا جدا مي باشند! مثلا هرگز نوشته همسر شما نشان دهنده اين نيست كه ايشون شما رو دوست ندارند يا زحمات شما رو ناديده مي گيرند! ضمن اينكه در جايي نوشته بوديد شما از اين كار لذت مي بردي و دوست داريد غذا رو تزئين كنيد و با آرامش ميل كنيد... خب بكنيد! اين كه مشكلي نيست... وقتي ايشون اومد هم ازش تشكر كنيد و بگوييد كه وقتم رو تقسيم كردم و تا زمان مشخصي ( مثلا فردا) اين ليست رو تموم مي كنم... روي چند تا از موسيقي ها هم نظرش رو جويا بشيد... نگذاريد مشكلات دسته اول اوقات شما رو خراب كنه...
گفته بوديد هميشه يك چيز آزار دهنده هست.... به شما خواهم گفت آن چيز آزار دهنده چيست!!!
ذهن سطحي همون چيزي هست مه اين روزها ارامش شما رو مختل كرده... اين ذهن مانند يك صفحه بزرگ يادآوري و پيام رساني هست و مرتبا حرف مي زند... ورراجي مي كند! چيزهايي كه آشكارا مي بينيد رو بازگو مي كنه... بر اونها تاكيد مي كنه!! شما رو مطمئن مي كنه از همه وقايع پيرامون خود مطلع هستيد و به شكلهاي مختلف به شما كنايه مي زنه!
"ديدي زحماتت رو ناديده گرفت!!!" ،"ديدي دوستت نداره!؟! خب اگر داشت به تو اول مي گفت" ، " منظورش از اين حرفها چي بود؟؟"
اين گفتگوها مزاحم آرامش شما مي شوند... و نمي گذارند شما روي زندگي و وقايع واقعي آن تمركز كنيد! تمرين تنفس به شيوه 1-4-2 كه به شما مي گويم كمك خواهد كرد تا شما از شر اين گفتگوها خلاص شويد! آنها بسيار قوي هستند... هر زماني اين تفكرات هجوم مي آورند و شما رو آشفته مي كنند به شيوه اي كه خواهم گفت تنفس كنيد و تمام فكرتان را به تنفس خود معطوف كنيد... حس كنيد هر نفس به بدنتان وارد مي شوند و ريه هاي شما رو پر مي كند... آنرا نگه داريد... فرايند تنفس رو با حس خود دنبال كنيد و بگذاريد حس كردن تنفس كل ذهنتان را پر كند...تا ده نفس بشماريد... نفسها رو شماره كنيد.... انديشه ها و فكرهاي سطحي در طول اين فرايند تنفس به شما هجوم مي آورند... آنها را مسكوت نكنيد... بگذاريد بيايند و بروند... مثل كانالهاي تلويزيون كه عوض مي كنيد.... از يك طرف وارد مي شوند و از طرف ديگر خارج... بعد از مدتي تمرين آنها ديگر نمي آيند و شما مي توانيد آرامش ذهني را تجربه كنيد! اين تمرين را هر وقت اضطراب ناشي از فكرهاي پراكنده ذهن سطحي رو داشتي دانجام دهيد...
تمرين ديگر براي تن آرامي شماست... و توصيه مي كنم روزي يك بار كافي است
-در محلی که در آنجا احساس راحتی کرده و از آرامش و موسيقي ملايمي بدون كلام و خاطره پخش مي شود دراز کشیده دستها را در طرفین بدن روی زمین قرار داده و چند نفس عمیق 1-4-2 می کشیم (با یک شماره به وسیله ی بینی هوا را به داخل ریه ها فرستاده و تقریبا 4 برابر این زمان هوا را در قسمتهای بالایی سینه نگه داشته و بعد به اندازه ی 2 شماره هوا را با دهان بیرون می دهیم) این تنفس سبب رسیدن آرامش مغز شما مي شود...
بعد از انجام این تنفسها نوبت به قدرت تجسم شما می رسد: تجسم کنید (با تمام وجود حس کنی) یک پرتو نورانی پر انرژی به رنگي كه بسيار دوست داريد از قسمت سر شما وارد بدنتان می شود و به هر نقطه از بدن که می رسد آنجا را گرم و سبک و پر انرژی و ریلکس می کند تجسم می کنید انرژی از بالای سر شروع به پایین آمدن می کند. از پیشانی،چشم ها،گوش ها،بینی و دهان گذشته و پایین تر می آید،پایین و پایین تر. انرژی وارد گردن شما می شود و پایین تر می آید و شما هر لحظه سبک و سبک تر می شوید و انرژی شما هر لحظه بیشتر و بیشتر می شود.انرژی وارد دستهای شما شده و آنها را سبک و سبک تر می کند. کتف،بازو،ساعد،مچ و انگشتان همه و همه سبک و سبکتر می شوند (به تجسمات خود ادامه می دهیم) انرژی وارد شکم و اندامهای داخلی آن شده و آنها را گرم مي كند. انرژی پایین تر می آید. از رانها،زانوها،ساقها و مچهای پاهایمان گذشته و تا سر انگشتان ادامه می یابد و از آنجا به بیرون هدایت می شود. شما سراپا انرژی هستید و احساس سبکی و نشاط می كنيد.
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام دوستان
نشد پیامهاتونو بخونم
من نمیتونم زیاد بمونم، راستش داریم عکسهامونو با هم انتخاب میکنیم
فقط میخواستم از همتون تشکر کنم، با راهنمائیهاتون تونستم درست تصمیم بگیرم و عمل کنم
و این موفقیتو مدیون همتون هستم
میام و کامل توضیح میدم
فعلا باید برم
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام دوستان
من بازم از کمکهاتون تشکر میکنم،
راستش دیروز وقتی رسیدم خونه و اون یادداشتو دیدم، اشک از چشام جاری شد، اونقدر گریه کردم که صدام در نمیومد، هرچیم اینجا صبر کردم کسی جواب بده خبری نبود
همون موقع همسرم زنگ زد ، اینقدر صدام خراب بود که جوابشو ندادم، 5دقیقه بعدش زنگ زدم ، البته تو اون 5 دقیقه به این فکر کردم که اگه بالهای صداقت بیاد منو دعوا میکنه که چرا بازم گزارش دادم، اگه سحر و جناب SCi و Sedrous و بقیه اعضا بیان حتما بهم میگن به روی خودم نیارم، تمرین تنفس کنم و یه جور دیگه برخورد کنم
سعی کردم دوباره یادداشتو بخونم ولی برداشت مثبت داشته باشم و پیام منفیشو دریافت نکنم
وقتی بهش زنگ زدم، تمام هیجان و خوشحالیم بابت جواب ازمایشش تو حرفهام موج میزد، اصلا لحنش عوض شد، بعدشم زود اومد خونه، البته منم شام درست کرده بودم،
یه کم سر ازمایشش سر به سرش گذاشتم و خندیدم و چند بار اومدم بهش بگم دیدی چه دختر خوبیم هم شام درست کردم هم آهنگها رو آماده کردم (که البته اماده بود) ولی احساس کردم ممکنه طعنه آمیز به نظر بیاد سکوت کردم و هیچی نگفتم
بعدشم بهش گفتم کاش بشینیم سر عکسا یه دفعه همه رو تحویل بگیریم ، گفت باشه
نشستیم سر عکسها و کلی جاتون خالی بهمون خوش گذشت،
جالب این بود که شام اوردم، قبل از من شروع کرد به خوردن ، تو دلم گفتم شانس آوردم شام نمیخورده
هههههههههه
من واقعا متوجه واکنشهاش شدم، خیلی برام جالب و لذت بخش بود
البته میدونم بازم باید یاد بگیرم، خیلی چیزا رو نمیدونم، بهم یاد بدین
مهمترین چیزی که دلم میخواد یاد بگیریم حفظ آرامش درونیم موقع بروز رفتارهای عجیب غریب از همسرم هست
باید چه تمرینی داشته باشم؟
جناب SCi
از تمرینهای جدیدی که دادین ممنون
از امروز اینا رو هم به تمریناتم اضافه میکنم
واقعا ممنونم
:72:
یه چیز دیگه هم که بهم یاد دادین امتحان کردم و واقعا جواب گرفتم
اینکه محبتهای زیادی که همیشه بهش داشتمو متعادل کردم، زیاد نبودن رفتارهام باعث شد گرمتر باشیم
من احساس میکنم با محبت زیادی خستش کرده بودم
واقعا فکر نمیکردم بذل احساسات اینقدر اثر منفی داشته باشه
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
دیدی همه چیز درست شد؟ آفرین به تو :104:
درسته دوستان خیلی زحمت کشیدند ولی مجری این طرح تو بودی!
تو زندگی همه چیز در تعادل باشه بهتره! اینطوری بعد یه مدت میبینی خودت هم راحتتری. از ته دل ارزو می کنم موفق باشی و اینو بدون ترک عادت سخته و اینطوری نباشه که فردا یه چیزی شد باز ناراحت بشی، باید به خودت و به تبع خودت برای همسرت زمان کافی رو بدی برای تغییر.
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سابینای عزیزم سلام
مرسی گلم
اره میدونم، راستش دلهره اتفاق بعدی رو دارم، میترسم بازم نتونم تو عصبانیت آرامشمو حفظ کنم و میترسم دوباره تکرار بشه
متأسفانه من همه چیز تو چهرم معلوم میشه، عشق، شادی، غم، دلخوری و ...
این یه چیز ذاتیه که نمیدونم چطور میتونم از بین ببرمش
برام دعا کن
الآن که همه چیز خوبه، خیلی آرومم ولی ترس از اینکه تو موقعیت خاص آیا میتونم چیزایی که یاد گرفتمو اجرا کنم یا نه منو میترسونه
برای همین دلم میخواد تنهام نزارین و بگین از الآن چکار باید بکنم که قدرت تحمل و برخورد با مشکلاتو پیدا کنم
البته دلم نمیخواد هیچوقت دیگه مشکلی تو زندگیم پیش بیاد ولی شاید این ایده آلیستی باشه
میخوام یاد بگیرم
قبل از اینکه تکرار بشه
مرسی:43:
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام خواهرم
بحث و اختلاف نظر يك موضوع طبيعيه... در همه خانواده ها وجود داره و ملاك عدم موفقيت در زندگي نيست... اما بايد تحت كنترل باشه و تا جائيكه امكان داره پيشگيري بشه! در هر صورت ما در جامعه واقعي زندگي مي كنيم و همونطور كه گفتي با يه زندگي آراماني مواجه نيستيم
از چيزي نترسيد! شما با تكنيكهاي كنترل عصبانيت و احساسات آشنا شديد... بي شك با تمرين هرگز اتفاقي نخواهد افتاد...
اميدوارم موفق باشيد
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
سابینای عزیزم سلام
مرسی گلم
اره میدونم، راستش دلهره اتفاق بعدی رو دارم، میترسم بازم نتونم تو عصبانیت آرامشمو حفظ کنم و میترسم دوباره تکرار بشه
متأسفانه من همه چیز تو چهرم معلوم میشه، عشق، شادی، غم، دلخوری و ...
این یه چیز ذاتیه که نمیدونم چطور میتونم از بین ببرمش
برام دعا کن
الآن که همه چیز خوبه، خیلی آرومم ولی ترس از اینکه تو موقعیت خاص آیا میتونم چیزایی که یاد گرفتمو اجرا کنم یا نه منو میترسونه
برای همین دلم میخواد تنهام نزارین و بگین از الآن چکار باید بکنم که قدرت تحمل و برخورد با مشکلاتو پیدا کنم
البته دلم نمیخواد هیچوقت دیگه مشکلی تو زندگیم پیش بیاد ولی شاید این ایده آلیستی باشه
میخوام یاد بگیرم
قبل از اینکه تکرار بشه
مرسی:43:
سلام دوست عزیزم من هم مثل تو ام و همه چیز در چهره ام معلوم میشه و علت مشکلات من هم با خانواده همسرم همین مسئله است
من خیلی دوست دارم این عادت بد رو از چهره ام دور کنم تا حدودی یه کارایی کردم ولی بازم خیلی خیلی این مسئله اذیتم میکنه
سعی کن این فکرو که که ممکنه دوباره مسئله ای پیش بیاد رو از خودت دور کنه چون فکر کردن به یه مسئله مارا به اون مسئله می رسونه...
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
جناب SCi سلام
ممنون
از همه زحمتهایی که کشیدید، هم شما و هم بقیه دوستان
من سعی میکنم با تلاش و تمرین این رفتارها رو در خودم نهادینه کنم
اگه مطالب و مهارتهای دیگه ای هم هست برام بگین، میخوام یاد بگیرم
راستی، یادمه تو بحثها گفتین من مهارت کلامیم ضعیفه
میشه بگین برای اون باید چکار کنم؟
اقلیمای عزیز سلام
میدونم چی میگی، یه مسئله ذاتی رو به این راحتیها نمیشه عوض کرد
ولی فکر میکنم ما که این مشکلو داریم با تمرین باید سعی کنیم مشکلاتو برای خودمون قابل تحملتر کنیم تا نتیجه سختگیری و آزار دیدنمون تو چهرمون مشخص نشه
البته به زبون سادست و در عمل نیاز به تمرین داره
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
مقالات مربوط به تفاوت های زن و مرد و مهارت های زندگی رو در همین تالار به دقت و چندین باره مطالعه کن!