RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
داملای عزیز در پاسخ به شما : اگه همه تاپیک های بلواسکای عزیز رو بخونی متوجه می شوی قوه تصور ایشون در زمینه های منفی خیلی فعال هست ، که باعث شده همه افراد رو نسبت به خودش با سوء نیت ببینه ، لذا من توصیه اکید به بلو اسکای نازنین دارم که تصورش رو متوقف کنه و اصلا به احساس ها و حدس و گمان هایی که در ذهنش جا می گیره بها نده و سعی کنه مثبت های زندگی و افراد رو ببینه تا کم کم این تصور منفی مهار بشه
بالهای صداقت عزیز
اما واقعا در حق من بد می کنند. دلم می خواست وضعیت شغلیم رو برات بگم تا خودت قضاوت کنی که چقدر در حقم اجحاف کردن.
کارم داشت به شکایت می کشید. تازه اونجا فهمیدم که اونا حق نداشتن و از بی اطلاعی من استفاده کردند.
منتهی نمی خوام جزئیات مشکلات کاریم رو اونجا مطرح کنم که مبادا شناخته بشم.
بخدا دلم می خواد یه نفر فقط یه هفته بصورت ناشناس لحظه به لحظه کنارم باشه و خودش ببینه که چقدر بد باهام برخورد میشه. احساس می کنم زبونم قاصره از بیانش ولی بخدا رفتارها بی حرمتی و خرد کننده شخصیته.
نمی دونم چه اشکالی وجود داره، یه چیزی هست که من ازش بی خبرم.
اما خیلی احساس ضعف می کنم، دلم می خواد به یکی تکیه کنم. یکی ازم پشتیبانی کنه...
حالا بگذریم. خدا رو شکر می کنم که این شکم برطرف شد.
الان فقط به این فکر می کنم و بس.
احساس می کنم توانایی حل بقیه مشکلاتی که با شوهرم دارم رو داشته باشم ولی اینکه پای کسی دیگه وسط بیاد، دیگه من عاجزم.
بازم خدایا شکرت...
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط داملا
الان خیلی خوشحالم که مسئله بلو اسکای حل شده اما یه سوال ازبالهای صداقت وسارابانو دارم که فکر می کنم سوال خیلی ها بوده باشه:
دوستان عزیزم اظهارات شما کاملا صحیح ، اما یه موردی هست، اگه بلو اسکای ازوجود یک زن توی زندگیش مطمئن نشده بودبه نظرتون آیا می تونست با خودش،همسرش و واون بچه طفل معصوم کناربیاد؟چرا همیشه تو این جورموارد نظرتون اینه که قضیه رو کلا فراموش کنیم وبدبین نباشیم،تجسس نکنیم؟میخوام بدونم شما به چی فکر می کنید که من نمی تونم درکش کنم؟
ولی الان لااقل خیالش ازاین بابت راحت شده وفقط بامشکلات همیشگی رو بروست.
بلواسکای عزیز می بخشی که توی تایپیک شما سوال کردم.دوستان لطفا جوابمو بدید ممنون میشم.برام خیلی مهمه.
داملاي عزيز همونطور كه در پستم افزودم گفتم فعلا.. چون جسم و روح يك مامان باردار(آخ كه نميدونين من چقدر وجود يك خانم مامان احساس تقدس و شكستني بودن مي كنم!)فشار زيادي رو متحمل ميشه. من نميخواستم آسمان آبي عزيز با اين استرس تا زمان بارداري دست و پنجه نرم كنه و استرسور ها به بدن كودكش هم برسن...ما ماما ها مثلي داريم كه ميگه كودك استرسو از طريق مادرش جذب ميكنه..پزشك يكي از دوستانم بهش گفته نوزادي رو در دوران تحصيلش ديده بود كه با نوعي عارضه شبيه زخم معده بدنيا آمده بود و متخصصين گفته بود اين امر به خاطر استرس هاي فوق العاده مادر در كنار زمينه ارثي يه..درست و غلطش با نقل كننده اما تاثير استرس بر نوزاد انكار ناكردنيه..!
من مي خواستم آسمان عزيز بارشو زمين بذاره بعد يه بار ديگه رو خداي ناكرده باهاش دست و پنجه نرم كنه..به هر حال از اين كه همه چي ختم به خير شد و پيش فرضم درست از آب در اومد باز هم خداوند رو شكر ميكنم( همه تونو دوست دارم خانوما!):72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
تبریکها و اظهار لطف دوستان رو که دیدم، خجالت می کشیدم اینجا پست بزنم، اما ...
دوباره همه چیز شد مثل روز اول
دوباره یکی از خاطرات خوش زندگیم تبدبل شد به گریه و ناراحتی
خدا لعنت کنه مادر شوهر و خانواده شوهرم رو که همه روزهای خوش زندگیم رو ازم گرفتن
هنوز بیمارستان بستری بودم که اومد جلوی مادرم کلی متلک بهم انداخت
شوهرم یکی دو شب اونجا خوابیده بود، اونقدر یادش دادن که حتی مراعات حال ناخوشم رو نکرد
بهش اعتماد کرده بودم، دوباره شد روز از نو روزی از نو
مادر نادونم هم داره التماس شوهرم می کنه که نکنه بذاره بره
مادرشوهرم هرچی تو دهنش اومد بهم گفت
مادرم بهم فحش میده که طلاق نگیر
من دیگه طاقت زندگی با این مرد دهن بین رو ندارم
خدایا من خیلی بی پناهم، پناهم بده
خدایا می بینی که مادرم بخاطر اینکه تو در و همسایه و فامیل افتخار کنه، غرور و شخصیت دخترش رو حراج می کنه
خدایا من به کی دردم رو بگم که کمکم کنه
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز خیلی تلخ نوشتی.چیا گفت؟.تو رو خدا ناراحت نباش.برات ناراحت شدم.ببخش که فقط می تونم باهات همدردی کنم و فعلا راه حلی ندارم.فقط تو این شبای محرم لایق باشم دعا می کنم.:323:
کوچولو رو از طرف من ببوس:46:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام مامان خانوم. قدم پسر کوچولوتون مبارک. همین حالا خدا جوابتو داده. یه کوچولو گذاشته تو دامنت که تو همه پناهشی. آغوش تو همه زندگیشه. آرامش دل نازش بسته است به آرامش تو:310:
صورت ماهشو نگاه کن. مخصوصا وقتی خوابه. وقتی تو بهش غذا می دی و سیر میشه. :43: چشماشو بسته و میک می زنه ... آخ! چه لحظاتی رو داری از دست می دی بانو! ...
عزیزم!
همیشه برای دلخوری وقت هست...
اما برای لذت بردن از آرامشی که این کوچولو از پیش خدا برات آورده نه ....
خواهش می کنم ازت ...
یه نفس عمیق بکش
به خودت بگو: گور بابای دنیا و همه مردمش ....
این کوچولو رو عشقه! ...
بگذار کمی زمان بگذره ... آروم تر که شدی تصمیم بهتری برای زندگیت خواهی گرفت.
اما الان وقتش نیست ...
الان زمان رها شدنه.
از مادرشوهرت ... از شوهرت ... از مادرت ... از حرف مردم ... از خودت حتی! ....
میشه لپ بچتو گاز بگیرم راستی؟ :46::43:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلواسکای عزیزبهت تبریک میگم.خانمی حرص زیادنخورمخصوصاوقته شیردادن به بچه.فعلافکرت به خودتونی نی کوچولوت باشه.عزیزم این لحظات شیرینوبه تلخی حرفای مادرشوهرت خراب نکن.:43::46:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
به صورت نازنینت نگاه کن و از وجودش لذت ببر . کم کم باید یاد بگیری که خیلی جاها کر و کور بشوی چرا که امروز مادری ..............
باید قبول کنی که مسئولیتی بزرگتر از این حکایت ها و جنگ ها داری عزیزم و آن حفظ امنیت و آرامش پسر نازنینت است و این ها میسر نمی شود مگر با حفظ ارامش خودت .
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
چي شده بلو اسكاي عزيزم؟
ما خيلي نگرانتيم بيا تعريف كن.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیزم
تبریک می گم
قدم نورسیده مبارک
بی خیال باش عزیزم
هوای خواهرزاده ی ما رو خیلی داشته باش:46:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ممنون از دوستای عزیزم که بهم اظهار لطف داشتند.
اما خسته شدم، بریدم!
زندگیم حریم شخصی نداره، شوهرم با یه دلخوری کوچیک رازهای زنذگیمون رو برای همه بازگو می کنه. من دلم نمی خواد از اسرار و مشکلات زندگیم حتی مادرم باخبر بشه، اما شوهرم به راحتی حرمت خونه رو می شکنه!!
بهش اعتماد کرده بودم ولی پشتم رو خالی کرد!
مادرشوهرم نمی ذاره زندگی کنیم و همش فتنه به پا می کنه! اگه بدونین تو بیمارستان چقدر متلک بارم کرد (جلوی مادرم)
یادتون هست می گفتم تو جمعشون بهم بی احترامی می کنن و خیلی از دوستان بهم گفتن که دچار ذهنیت شدم؟
اونروز پشت تلفن مستقیم مادرشوهرم بهم گفت که فلانی هم از تو یاد گرفته از وقتی رفتی شهرستان!!!
خوب دیدید غیرمستقیم می خواستن کاری کنن که نرم اونجا!
شوهرم عینا حرفای مادرشوهرم رو تکرار می کنه!
کمتر از یه هفته مونده بود به زایمانم می گفت صبر کن بچه به دنیا بیاد حسابت رو می رسم!
یعنی واقعا این مدت همش داشت برام فیلم بازی می کرد؟!