من نمي دانم
كه چرا مي گويند: اسب حيوان نجيبي است ، كبوتر زيباست.
و چرا در قفس هيچكسي كركس نيست.
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.
واژه ها را بايد شست .
واژه بايد خود باد، واژه بايد خود باران باشد.
نمایش نسخه قابل چاپ
من نمي دانم
كه چرا مي گويند: اسب حيوان نجيبي است ، كبوتر زيباست.
و چرا در قفس هيچكسي كركس نيست.
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.
واژه ها را بايد شست .
واژه بايد خود باد، واژه بايد خود باران باشد.
ديدي كه خون ناحق پروانه ، شمع را
چندان امان نداد كه شب را سحر كند
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
در این حریم شبانه ستم گرفته,
در این شب خاک و خاکستر که غم گرفته,
رفیق روزهای روشن رهایی من ستاره ها را صدا بزن دلم گرفته
هستم اگر مي روم
خوشتر ازين پند نيست !!!
بسته به زنجير را ليك خوش آيند نيست
تا به کی باید رفت
از دیاری به دیاری دیگر
نتوانم نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر میکردیم
از بهاری به بهاری دیگر
آه اکنون دیریست
که فرو ریخته در من گویی
تیره آواری از ابر گران:72:
نكته روح فزا از دهن دوست بگو
نامه خوش خبر از عالم اسرار بيار
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
:72:دامن فکر بلند آسان نمی آید به کف
زرد شد تا مطلعی را کرد رنگین, آفتاب
تا مگر روی ترا ز آیینه بیند, بیشتر
می جهد هر صبحدم از خواب شیرین, آفتاب:72:
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد