حتی اگر از غم جفا پیر شود
لعنت به دلم اگر زتو سیر شود
آنقدر برای تو غزل خواهم گفت
تا قصه عشق ما جهانگیر شود:16:
نمایش نسخه قابل چاپ
حتی اگر از غم جفا پیر شود
لعنت به دلم اگر زتو سیر شود
آنقدر برای تو غزل خواهم گفت
تا قصه عشق ما جهانگیر شود:16:
دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپید آه رهایش کن
یا خالی از هوا و هوس دارش
یا پایبند مهر و وفایش کن
نباید تو را پیش بینی کنم
تو یک اتفاق نیفتاده ای
یاران به مرافقت چو دیدار کنید. شاید زدوست یاد بسیار کنید
چون باده خوش گوار نوشید به هم .نوبت چو به ما رسد نگون سار کنید
دل ای دل دیوونه کی قدرتو می دونه
برو فکر خودت باش پر از گرگه زمونه
همه ی هستی من آیه تاریکیست
که مرا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد
هم گریه شبای من به کی داری فکر می کنی ؟
مرهم گریه های من به کی داری فکر می کنی ؟
گفته بودم پستای اول صفحه رو به من نشون نمی ده . بازم شرمنده . با همون د ادامه می دیم
===================================
دلم راضی به رفتن نیست
ولی با تو نمی مونم
به من بد کردی اما من
دلیلش رو نمی دونم
اکشال نداره خانم parmis08
با همان " د " ادامه می دهیم ای دوست :
دیدم در آن کویر درختی غریب را
محروم از نوازش یک سنگ رهگذر
تنها نشسته ای...
بی برگ و بار زیر نفس های آفتاب
در التهاب...
در انتظار قطره ی باران
در ارزوی آب.
ابری رسید...
دست من خسته شد از بس که نوشتم
پای من آبله زد بس که دویدم
تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن
چرا اونجا که تویی من نرسیدم