RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
یك دوست (دختر / پسر) مثل یك آدامس است...
جویدن طولانی هر آدامسی بهجز بیمزه شدنش حاصلی ندارد.
هیچ وقت آدامس نیمخوردهی كسی را به دهان نگذارید.
داشتن آدامسی كه نتونی بازش كنی با نداشتنش هیچ فرقی ندارد.
آدامس زیاد مانده ارزش جویدن ندارد.
هر از چندی به دندانهایتان هم فرصت استراحت بدهید. به هرحال آدامستان را میتوانید عوض كنید ولی دندانهایتان را نه.
به چشیدن طعم تنها «یك» آدامس اكتفا نكنید. آدامسها در شكلها، قیمتها و مزههای مختلف ساخته میشوند.
فراموش نكنید كه پایان كار هر آدامسی سطل آشغال است. پس برای هیچ آدامسی قیمت زیادی نپردازید.
داشتن یك بسته آدامس همیشه بهتر از داشتن فقط یك آدامس است.
حسرت آدامسی كه دور انداختهاید نخورید. آدامسهای خوشمزهتر همیشه پیدا میشوند.
و ازدواج مثل قورت دادن آن است. هیچ احمقی آدامسش را قورت نمیدهد.
روزی، وقتی هیزم شكنی مشغول قطع كردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه كردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می كنی؟ هیزم شكن گفت كه تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.
"آیا این تبر توست؟" هیزم شكن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید كه آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شكن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شكن خوشحال روانه خونه شد. یه روز وقتی داشت با زنش كنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب. هیزم شكن داشت گریه می كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسید كه چرا گریه می كنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. "
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ هیزم شكن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب كردی، این نامردیه "
هیزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با كاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به كاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود كه این بار گفتم آره.
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
والله ما که ربطشو به چند همسری نفهمیدیم! عاقلان دانند!:162:
انتظارم بیشتر از اینا بود!
....
هرکه یکبار شود خر کافیست
بیش از آن احمقی و علافیست
مغز خر خورده هر آنکس که دوبار
با خری باز نهد قول وقرار:163:
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
baby نازنین
بله. اگر این 4 مصرع را در خلا بیاورید کمی ربط پیدا میکند اما این 4 مصرع بعد از ابیات زیر آمده اند: ( تازه در مورد خر ماده صحبت میکند در حالیکه در قضیه چند همسری، خر نر میرود و همزمان چند خر ماده به همسری بر میگزیند:311: بابا! کلا بی خیال شو چون ...
گشت بیچاره چو اینکاره نبود
جز طلاق از خر نر چاره نبود
کرد افسار و طنابش پاره
شد جدا ماچه خر بیچاره
تازه فهمید که آزادی چیست
در جهان خرمی و شادی چیست
دیگر او خر نشود بیهوده
تازه او گشته کمی آسوده
هرکه یکبار شود خر کافیست
بیش از آن احمقی و علافیست
مغز خر خورده هر آنکس که دوبار
با خری باز نهد قول وقرار
کلا به انجمن متارکه و طلاق و ازدواج مجدد بعد از طلاق ربط میکند. نه قضیه چند همسری! هل هذا مفهوم؟
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
آره بنظرم اینجوری بهتره ، بی خیال:104: المفهوم بیجیده!!:227:
چهار چيز که حوا نمي تونست به آدم بگه:
1- آدمت مي کنم
2- از شوهر مردم ياد بگير
3- من قبل از تو 100 تا خواستگار داشتم
4- ميرم خونه مامانم
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
مكر زنان
آورده اند که مردی بود که پیوسته تحقیق مکرهای زنان میکرد و از غایت غیرت هیچ زنی را محل اعتماد خود نساخت و کتاب "حیل النساء"(مکرهای زنان) را پیوسته مطالعه می کرد.
روزی در هنگام سفربه قبیله ای رسید وبه خانه ایی مهمان شد مرد خانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفات آغاز نمود مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود وعصا بنهاد به مطالعه کتاب مشغول شد.
زن میزبان گفت: خواجه ! این چه کتاب است که مطالعه میکنی؟ گفت:حکایات مکرهای زنان است. زن بخندید وگفت : آب دریا به غربیل نتوان پیمود وحساب ریگ بیابان به تخته خاک برون نتوان آوردو مکرهای زنان در حد حصر نیاید پس تیر غمزه در کمان ابرو نهاد و بر هدف دل او راست کرد واز در مغازلت و معاشقت در آمد چنانکه دلبسته او شد در اثنای آن حال شوهر او در رسید.
زن گفت : شویم آمد وهمین آن هر دو کشته خواهیم شد مهمان گفت:تدبیر چیست؟ گفت :برخیز و در آن صندوق رو.
مرد در صندوق رفت! زن سر صندوق قفل کرد . چون شوهر در آمد پیش دوید و ملاطفت ومجاملت آغاز نهاد و به سخنان دلفریب شوهر را ساکن کرد چون زمانی گذشت گفت: تو را از واقعه امروز خود خبر هست؟
گفت نه بگوی.. گفت: مرا امروز مهمانی آمد جوانمردی لطیف ظرایف و خوش سخن و کتابی داشت در مکر زنان و آن را مطالعه میکرد من چون آن را بدیدم خواستم که او را بازی دهم به غمزه بد اشارت کردم مرد غافل بود:چینه دید و دام ندید به حسن واشارت من مغرور شد و در دام افتاد .و بساط عشق بازی بسط کرد وکار معاشقت به معانقه (دست در گردن هم)رسید ساعتی در هم آمیختیم! هنوز به مقام آن حکایت نرسیده بودیم که تو برسیدی وعیش ما منغض کردی! زن این میگفت و شوهر او میجوشید ومیخروشید وآن بیچاره در صندوق از خوف میگداخت و روح را وداع میکرد.
پس شوهر از غایت غضب گفت: اکنون آن مرد کجاست؟ گفت:اینک او را در صندوق کردم و در قفل کردم کلید بستان و قفل بگشای تا ببینی!!
مرد کلید را بستاند و همانا مرد با زن گرو بسته بودند(جناق شکسته بودند) و مدت مدیدی بود هیچیک نمیباخت مرد چون در خشم بود بیاد نیاورد که بگوید *یادم * و زن در دم فریاد کشید *یادم تو را فراموش *
مرد چون این سخن بشنید کلید بینداخت وگفت :"لعنت بر تو باد که این ساعت مرا به آتش نشانده بودی و قوی طلسمی ساخته بودی تا جناق ببردی.
پس با شوهر به بازی در آمد و او را خوشدل کرد چندانکه شوهرش برون رفت .در صندوق بگشاد و گفت: ای خواجه چون دیدی هرگز تحقیق احوال زنان نکنی؟
گفت:توبه کردم و این کتاب را بشویم که مکر و حیل شما زیادت از آن است که در حد تحریر در آید !
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
چه وقت زنان خدا را شکر می کنند؟
زن رو به خدا کرد و گفت: چرا باید دیه ما نصف مردها باشد؟ خداوند مهربانانه فرمود: عزیز من ! اگر با کشتن، تو را از شوهرت بستانند، به او هشت میلیون می رسد، ولی اگر او را بکشند تو صاحب شانزده میلیون می شوی !!! زن خندید و گفت: خدایا حکمتت را شکر ...
یکی با زنش دعواشون شده بوده، با هم حرف نمیزدند. زنش وقتی شب میره بخوابه، یک یادداشت برایش میگذاره که: منو فردا ساعت 6 بیدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا میشه، میبینه شوهرش براش یک یادداشت گذاشته که: پاشو زن! ساعت شیشه!
اگر طاووس براي ناز كردن و روباه براي فريب دادن وتمساح براي اشك ريختن وكلاغ براي قارقار كردن داشته باشي ديگر نيازي به زن گرفتن نداري
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
شعرخوانی طنز "سعید سلیمانپور" در محضر رهبر انقلاب
با مطلع :
الهی به مردان در خانهات
به آن زن ذلیلان فرزانهات"
<object style="border: 3px solid " height="40" width="450" classid="clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6"> <param name="volume" value="100"><param name="Url" value="http://snd.tebyan.net/1388/12/zan%20zalilan.mp364879.mp3"> <param name="enableContextMenu" value="-1"> <param name="rate" value="1"> <param name="balance" value="0"> <param name="currentPosition" value="0"> <param name="defaultFrame" value> <param name="playCount" value="1"> <param name="autoStart" value="0"> <param name="currentMarker" value="0"> <param name="invokeURLs" value="-1"> <param name="baseURL" value> <param name="mute" value="0"> <param name="uiMode" value="full"> <param name="stretchToFit" value="0"> <param name="windowlessVideo" value="0"> <param name="enabled" value="-1"> <param name="fullScreen" value="0"> <param name="SAMIStyle" value> <param name="SAMILang" value> <param name="SAMIFilename" value> <param name="captioningID" value> <param name="enableErrorDialogs" value="0"> <embed src="http://snd.tebyan.net/1388/12/zan%20zalilan.mp364879.mp3" stretchtofit="true" loop="true" enablecontextmenu="false" showcontrols="true" height="15" width="450" name="WMP1"> </embed></object>
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
مرد ها همسران خود را بسیار دوست میدارند و قدر لحظه ها را خوب میدانند
این هم فرصتی دیگر....
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:
- اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی.
مرد ایستاد و در همان لجظه آجری از بالا افتاد جلوی پاش.مرد نفس راحتی کشید
و با تعجب دوروبرشو نگاه کرد اما کسی رو ندید.بهر حال نجات پیدا کرده بود.
به راهش ادامه داد.به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا گفت:
- ایست!
مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد.
بازم نجات پیدا کرد.مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد :
من فرشته نگهبان توهستم. مرد فکری کرد و گفت:
-پس اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم تو کدوم گوری بودی؟
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
این مساله از انسان ها شروع شد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به پرندگان هم کشیده شد
.
.
.
.
.
.
.
.
بعضی عشق ها هم تا آخر ماندگارند