RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
از طرفی این رو هم بدان هیچ پدر و مادری حاضر نمی شوند به بد بودن فرزندی که خودشون تربیت کردند اعتراف کنند پس بدون که مادرشوهر تو هم در هر صورت طرف شوهرت رو می گیره هر چند توی باطن بدونه که اون مقصره.
ویونا با کلمه هیچ در قسمت بالا اعتراض دارم . واکنش انسانها در درک و پذیرش و ارائه راه حل با هم متفاوت است و انسانها در نحوه ی برخورد و بازخورد و درک و احساس و افکار از قوانین کلی پیروی نمیکنند . پس جمع بستن به این شیوه ذهن ما را در گیر شناخت اشتباه کلی و آلودگی از سر تعصب می کند .
به نظر تو اعتراض وارد است یا نه؟!
و بعد
بدی و...برچسب هایی است که ما با کمک گرفتن از ذهن به دیگران میزنیم.
همسر آرزو - آرزو - من - تو -مادر شوهر آرزو- پدرشوهر تو و....همه و همه انسانهای خوبی هستیم نابلدی و نااگاهی وبی مهارتی وپیش نویس ها و .....دلیل بر بدی انسانها نیست ....
یادمان باشدما تصمیم گیرنده و اختیار دار زندگی خود هستیم از شرایط یا فردی خوشمان نمی آید این احساسات مال مااست به جا ی اینکه طرف را تخریب کنیم می توانیم از اختیارات خود نهایت استفاده را برای تغییر روش - بینش - احساس- عملکرد استفاده کنیم و تصمیمات بکر و خوب بگیریم .
پس باز هم یادمان باشد " من خوب هستم - تو خوب هستی " تنها چیزی که من و تو را متمایز می کند نحوه ی عملکرد- احساس - فکر مااست و این تفاوتها و تمایزها دلیل بر بد بودن کسی نیست حتی اگر اشتباه در هر یک از آنها به چشم بخورد که اشتباه و درست بودن را هم ذهن من و تو است که تعیین می کند بدون در نظر گرفتن شرایط طرف مقابل .
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آنی عزیز سلام
باز هم از راهنماییهای خیلی خوبت ممنونم.از اینکه اینهمه برام وقت می گذاری خیلی خیلی ممنونم و امیدوارم بتونم لطفت رو جبران کنم.از صمیم قلب دوستتون دارم
در مورد بچه ها باید بگم دارم سعی می کنم که ساعت خواب بچه ها رو تنظیم کنم.اما هنوز موفقیت خاصی نداشتم.می دونم که زمانبره.البته همین مسافرتهای هر هفته ای کلی برنامه های من و بچه ها رو به هم میریزه.
آنی عزیز بین من و خانواده شوهرم اختلاف فرهنگی زیاده که توی این چند سال هم منو خیلی اذیت کرده.ولی من دیگه با شناختشون کمی با این مسایل کنار اومدم و خیلی سعی کردم از حساسیتهام کم کنم.
من نسبت به توهین و بی احترامی خیلی حساسم.به هیچ کس بی احترامی نمی کنم و این مساله خیلی برام مهمه.حالا می بینید از بی احترامی های شوهرم نسبت به خانواده ام چقدر رنجیده شدم.
تا قبل از این هم به دلیل مسایل مختلف از دست خانواده شوهرم به خصوص مادرش اصلا دل خوشی نداشتم.به دلیل همون اختلاف فرهنگی اصلا نوع برخوردشون با بچه ها رو قبول ندارم.نمی دونید چه برخوردهای اشتباهی دارند....................و این برخوردها چه اثرات تربیتی بدی در بچه ها داره.......
اونوقت مادر شوهر محترم روز جمعه در جمع به من میگه بچه ای به بی تربیتی بچه بزرگ من ندیده...............
خنده داره و بعدش هم توضیحات کارشناسانه ای اضافه می کنه که بچه من وقتی وارد اجتماع بشه بد جوری ضربه می خوره و....................
واقعا خنده داره.چه کسی این حرفها رو می زنه؟!!!!!!!!
و این بخشی از حرفاش بود و این توهین به بچه من توهین به خود منه.هیچ جوری حرفاش برام قابل هضم نیست.ببخشید که این رو می گم ولی دلم می خواست جواب دندان شکنی بهش بدم ولی سکوت کردم.......
خدا می دونه اینقدر حرکات زشت از دستش دیدم که فقط دلم می خواد دیگه پام رو توی خونشون نگذارم و از این در عذابم که 2 روز دیگه منو بر میداره و میبره اونجا................خیلی سخته..............تحمل بی فرهنگی خیلی سخته.................
فقط دلم می خواست حتی سالی یک بار هم نبینمشون و اونوقت باید هر هفته 3 روز رو باهاشون سر کنم........
آنی عزیزنمی تونم نسبت به توهین و بی احترامی بی توجه باشم.......اون هم توی جمع...............
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام :72:
من داستان زندگی شما رو خوندم و متاثر شدم
آرزو جان فکر می کنی چه اتفاقی می افته اگه یه هفته همراه همسرت به مسافرت نری ؟
مگه رفتن یا نرفتن شما تاثیری در این داره که همسرت خیانت کنه یا نه ؟
من شدیدا پیشنهاد می دم رفتن هایت را محدود کنی و بیشتر روی خودت و بچه هایت متمرکز شوی
موفق باشی :323:
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
[/quote]
ویونا با کلمه هیچ در قسمت بالا اعتراض دارم . واکنش انسانها در درک و پذیرش و ارائه راه حل با هم متفاوت است و انسانها در نحوه ی برخورد و بازخورد و درک و احساس و افکار از قوانین کلی پیروی نمیکنند . پس جمع بستن به این شیوه ذهن ما را در گیر شناخت اشتباه کلی و آلودگی از سر تعصب می کند .
به نظر تو اعتراض وارد است یا نه؟!
مگه می شه خانم آنی حرفی بزنند و ما مخالفتی کنیم؟ اما با توجه به توضیحاتی که قبلا رد مورد مادرشوهرش از خود آرزو شنیده بودم احتمال دادم اونهم از آندسته خانمهایی باشد که همواره چشم بسته از پسرش حمایت می کند!
یادمان باشدما تصمیم گیرنده و اختیار دار زندگی خود هستیم از شرایط یا فردی خوشمان نمی آید این احساسات مال مااست به جا ی اینکه طرف را تخریب کنیم می توانیم از اختیارات خود نهایت استفاده را برای تغییر روش - بینش - احساس- عملکرد استفاده کنیم و تصمیمات بکر و خوب بگیریم .
با این هم موافقم من توی زندگی خودم و بنظر خودم و شوهرم بهترین راه رو در عدم رابطه برای مدتی انتخاب کردیم و ناراضی هم نیستیم :310:
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آرزوجان سلام
سر فرصت پاسخ تو را خواهم داد :72:
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام آرزو جون
ببخشید از دیروز چهار بار اقدام به پاسخگویی به پست تو کردم ولی هر بار مسئله ای باعث شد که مجبور شوم از پای دستگاه به مدت طولانی بلند شوم و ...
به هر حال از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است.
من فکر می کنم اگر من قادر به عوض کردن و تغییر احساسات و راهکارها و افکار و اعمال افراد پیرامون خودم نیستم و قرار است از نحوه ی احساسات و افکار و اعمال آنها ناراحت شوم ( که البته همیشه هم ناراحت شدن من منطقی نیست ) پس من روش فکری و احساسی و عملکردخود م را برای مقابله با چنین افرادی تغییر خواهم داد تا با کمترین میزان از آسیب بتوانم مانع از ناراحتی خودم بشوم .
این روش برای من نتیجه بخش بوده به تو هم توصیه می کنم امتحان کنی .
یعنی به نوعی بحث تغییر عادات فکری - احساسی - عملکرد .
چه کسی گفته که توهین به پسر تو به معنای توهین به توست ؟! پسر تو یک بچه ی نازنین و پاک و معصوم است که زمان زیادی برای تربیت شدن و آموختن دارد به همین سادگی حال اگر کسی با 50-60 سال سن بچه ی 4 ساله ای را متهم به بی بی ادبی و بی تربیتی می کند این به نحوه ی تفکرات و احساسات و قضاوتها و برچسب زدن ها و ...وی دارد و تو خودت مطمئنی که کوتاهی در رابطه با فرزندت نکرده ای شاید اشتباه داشته باشی که قطعا داری مثل هر پدر و مادر دیگری اما این اشتباهات فقط اشتباه هستند و مسئله اشتباه عمدی نیست و سهوی است .
و اما شاید از بعد دیگر
تو به واسطه حساس بودن براثر مسائل پیرامونت بیش از اندازه حساس شده ای و مسائل را برای خودت به نوعی تفسیر می کنی که منجر به تمبر کردن بیشتر شود و مثلا یک حرف ساده که شاید از سر دلسوزی هم عنوان شده و برای همه ی آن جمع پیام مهر و توجه و حتی کلافکی و بی حوصلگی مادربزرگ به جهت سن بالا را به همراه داشته ، برای تو به واسطه همین دلخوری ها + عادات فکری و احساسی چنین معنایی داشته است و تو چنین برداشتی کرده ای .
ببین آرزو
تو تحت فشار جنسی و کلافگی و خستگی از رابطه ی ناسالم با همسرت و فشارنگهداری از دو کودک هستی و اینها همه و همه می تواند روی برداشتهای تو تاثیربگذارد اما چه زمان تو می توانی به برداشتهای درست خودت اعتماد کنی ؟! زمانیکه فکر بکری برای هر قسمت از زندگی ات بکنی که از فشارهای تو کم کند و به نظر من بیش از آنکه در این زندگی به مدیریت افراد مشغول باشی تمرین رهبری کن و هر فرد را مسئول یک سری امور بکن از انسانها ی اطرافت کمک بگیر .
اگر قرار است در هفته سه روز پیش مادر شوهرت باشی از او کمک بگیر تا بتوانی به کمبود خواب و کمیود وقت برای کتاب خواندن و ...برسی . تو می توانی با ایجاد رابطه ی درست با اطرافیانت فشارهایی که روی روح و جسم تو هست را کم کنی . این حالت تقابل چیز خوبی نیست .
می دانی آرزو
تو اگر در اطراف خودت با بیش از دو تا سه نفر مشگل داشته باشی باید یک فکر اساسی برای شخص خودت بکنی و این کاملا طبیعی است که ما در میان اطرافیان حداکثر با یکی دو نفر به هر دلیلی آبمان به یک جوی نرود اما بیش از آن یعنی به واقع شخص خودمان مشگل پیدا کرده ایم وباید به فکر تغییرات اساسی در افکار و احساسات و اعمال خود باشیم .
از دید من تو باید محترمانه با مادر شوهرت وارد گفتگو می شدی بدون اینکه بحث را به همسرت بکشانی دقیقا در مورد همین قضاوت در مورد مینگول ، صحبت می کردی تا واقعا این قضیه باعث ناراحتی و خودخوری تو نشود .
و تو به خودت یک نگاه بینداز در اثر این فشارها تو دامنه ی مشکلاتت با انسان ها در حال گسترش است پس باید فکری کنی و در این تغییراتی که تصمیم میگیری تا اجرا کنی باید جدی و با پشتکار باشی و دلسرد نشوی .
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آرزوی عزیز
هیچ می دانی یأس ، امکان و انگیزه حرکت و شوق تداوم را از آدمی می گیرد ؟!!!
تمام توجه و تمرکزت بر همسرت و رفتارهای اوست و چون خواست تو تغییر رفتار از سوی اوست و نمی بینی ، خالی از انرژی روانی شده و انگیزه برای ادامه برنامه هایت را از دست می دهی . آیا این ترا به نتیجه می رساند ؟؟ یا روز به روز اوضاع روحی و زندگیت را بدتر می کند ؟ آیا این را می خواهی ؟
چه باید کرد ؟
از تمرکز بر همسرت بیرون بیا
تمرکزت را به سوی خودت ، اموراتت و کسب شادابی و..... سوق بده . مدتی هیچ کاری به همسرت نداشته باش و فقط برای خودت باش و زندگی کن ، فکر کن تنهایی و همسر نداری با دو بچه و فقط یه منبع درآمد بی آنکه بخاطرش از خونه بیرون بروی داری .
به او و معشوقه ای که فکر می کنی دارد فکر نکن ، اصلاً تصورش را نکن ، هر وقت ذهنت رفت به سمت او و این مسئله و رفتارهاش توقف بده و یا خودت را مشغول کن یا به چیز دیگه ای ذهنت را مشغول کن .
تا مدتی بطور جدی برنامه ات این باشه بیشتر به اتفاقات خوشایند توجه کنی .
با افراد شاد و مثبت اندیش ارتباط برقرار کن . و از افراد مأیوس و دارای مشکلات در زندگی دوری کن .
از زندگی لذت ببر و احساس خوش بودن را به خود تلقین کن .
و بر این موارد مداومت داشته باش .
خواهی دید چقدر تغییر مثبت در تو و زندگیت ایجاد خواهد شد .
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
سلام آرزو جون
عزیزم شما یک دوست مشترک یا فامیلی که ازش مطمئنی نداری که بره زیرکانه و غیر مستقیم حرف از زیر زبون همسرت بکشه که مشکلش با شما چیه؟ راستی چرا همسرت اینقدر از پدر و مادرت دوری میکنه؟آیا اوایل زندگی یا بعدش حرفی زدن که به شوهر شما بربخوره؟
واست دعا میکنم خدا راهی رو جلو پات قرار بده که خیرت در اون باشه و از سر در گمی رها بشی.
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آنی عزیز و فرشته مهربان عزیز سلام
از راهنماییهای خیلی خیلی خوب و دلسوزانه شما بسیار ممنونم.
سعی می کنم شوهرم رو نادیده بگیرم ولی احساس می کنم این روش پاک کردن صورت مساله است.من خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که با وجودی که شوهرم همچنان باهام حرف هم نمی زنه در یک مدت زمانی مشخص برای بهبود و حفظ زندگیم تلاش کنم و در نهایت براساس نتایج آن تصمیم بگیرم.
چون ادامه زندگی با این شرایط برام خیلی سخته.ولی انگار در حال حاضر بهترین کار اینه که همه جوری سعی کنم که نادیده اش بگیرم و فقط برای خودم زندگی کنم.ببینم چی میشه...............
RE: خیانت برای بار دوم.کمکم کنید
آرزو جون سلام
احساس می کنم بیش از قبل درگیر بازی شده ای .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
سعی می کنم شوهرم رو نادیده بگیرم ولی احساس می کنم این روش پاک کردن صورت مساله است.
فکر نمی کنم و یادم نمی آید به تو گفته باشم صورت مسئله ات را که همان روشن شدن تکلیف زندگی زناشویی توست پاک کن . که این زندگی زناشویی یک رابطه ی دو جانبه است و همسر تو هم یک سوی این رابطه است .
وقتی تو در فشار روحی و عصبی هستی و به رابطه ی همسرت با زن دیگر ( به گفته ی خودت ) فکر می کنی .من و یا دیگران به تو می گوییم فکر کن هم خانه ات است و یا به شوهرت کاری نداشته باش و .... تا زمانی که تغییرات و شرایط لازم را برای اقدام دیگری مهیا کنی . پس قرار نبود که به کل مرد و پدر فرزندانت را حذف کنی و یا صورت مسئله را پاک کنی .
این حرف و عملکرد مربوط به شرایط فشار است تا تو آرامش روانی خودت را حفظ کنی و بچه ها آسیب کمتری ببینند و میزان درگیری و اره بده و تیشه بگیرها چه به لحاظ روحی و روانی و فیزیکی و کلامی و ...کمتر شود .
تو حتی اگر یک روزی طلاق هم بگیری همسر محترم خودت را نمی توانی نادیده بگیری و حذف کنی همانطور که او نمی تواند تو را حذف و دیلیت کند .
او امروز عنوان همسری تو را دارد اما بعد از طلاق این عنوان از او گرفته می شود اما تاقیام قیامت او پدر فرزندانت و بعد از چندین سال عنوان پدرشوهر و پدرزن داماد و عروس مشترک شما دو نفر را یدک خواهد کشید و بعد هم که می شود بابابزرگ و...
می بینی تو حالا حالا ها در نقشهای دیگر و در جاهای دیگر، آقای همسر را در روابط دیگر باید در نظر بگیری که خوشبختانه یا بدبختانه اگر عنوان همسری از وی گرفته شود کار تو برای برقراری ارتباط نیم بند با ایشان با عناوین دیگر به مراتب مشکل تر از امروز خواهد بود چرا که یک سری از ملاحظات از بین می رود و در نهایت اینجا ما با یک فرهنگ تربیتی و... طرف می شویم که بعد از ازدواج کمتر یادگرفته ایم که متمدنانه با پدر و مادر فرزندانمان برخورد کنیم و ارتباط بگیریم .
تجربه اش را نداری و نمی دانی . اما کاملا از جایگاه یک فرد با تجربه به تو می گویم که ایشان نادیده گرفتنی مادام العمر نمی تواند باشد . به هزار و یک دلیل .
چه از نوع متمدنانه و چه از نوع غیر متمدنانه شما دو نفر تا آخر عمر مثل دو شریک هستید ( شریک در مسائل بچه ها - عروس و داماد - نوه و..) پس بهتر است که راه های شراکت را یاد بگیرید که بهترین آن هم حل کردن مشکلات امروز است که بعد از طلاق به مراتب سخت تر خواهد شد چرا که همسر تو بعد از طلاق تجدید فراش خواهد کرد و تو هم همینطور و در نتیجه یک شراکت دو نفری به یک شراکت غیر مستقیم چهارنفره و بلکه بیشتر تبدیل می شود . حال حساب کن که چه داستانی به راه می افتد .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
من خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که با وجودی که شوهرم همچنان باهام حرف هم نمی زنه در یک مدت زمانی مشخص برای بهبود و حفظ زندگیم تلاش کنم و در نهایت براساس نتایج آن تصمیم بگیرم.
آرزو این که می گویی شوهرم با من حرف نمی زند یعنی چه ؟!
یعنی تو حرف می زنی و مهربانی و کم نمی گذاری و او فقط قهر است ؟!(یادت باشه که هر مشکلی ارتباطی دو سر دارد و تو نقش و سهم خودت را از ایجاد اختلافات نمی توانی نادیده بگیری . حتی در جایگاهی که زیادی خوب باشی و خوب بودن تو ایجاد مشکل کند و...
چرا که این خوب و بدها عناوین ذهن ماست اما اگر رابطه ای مشگل داشت یعنی همان کاری که ما فکر می کرده ایم که خوب و درست است نتیجه ی درست نداده . پس همان خوب دردسر ساز .
می دانی که از پیروان دوربین به سمت خود هستم . حتی اگر این خود - شخص خودم باشم . )
این زمان مشخصی که دائما از آن نام می بری یعنی چه ؟!
تو یا می خواهی با این مرد زندگی کنی یا تصمیم نداری که با این مرد زندگی کنی .
این مرد همینی هست که تو می بینی .نه چیزی کمتر و نه بیشتر. شاید به مرور زمان در اثر تغییر تو او هم کمی تغییر کند اما همین است ونه تو و نه هیچ کس دیگر قادر به تغییر دیگران نیست .
اگر تصمیم به زندگی داری که مدت مشخص ندارد( مدت برای این تصمیم می شود یک چیزی تا آخر عمر ) یعنی تو دلائل و انگیزه های لازم را در خودت تقویت می کنی و شرایط زندگی ات را همینگونه که هست می پذیری اما به هر ترتیب تلاش خواهی کرد و آن هم از نوع جدی که شرایط را به سمت مثبت تغییر دهی و...
اگر هم تصمیم نداری که زندگی کنی و به قول خودت این شرایط برایت قابل تحمل نیست دیگر شرایط زمانی معنایی ندارد ولی ما شرط زمانی را برای مثلا پیدا کردن کار و آموختن حرفه - سرو سامان دادن به وضع بچه ها و استقلال مالی و مسکن و .. در نظر گرفته بودیم .
تو در این مدت چه حرکت مثبتی در این رابطه ها داشته ای و یا برای بهبود شرایط زندگی با همسرت ؟!
یا می توانی یک عمر در این زندگی بمانی و برای همه ی عمر هم به علت عدم پذیرش - عدم تغییر بااین مشکلات دست و پنجه نرم کنی و گاهی روانت را به هم بریزی و وابسته به عوامل بیرونی باشی و چشم به همسرت داشته باشی و......تا ببینی که
کی دوست دخترش عوض می شود؟!
کی با زنی رابطه دارد ؟!
کی قهر می کند؟!
چرا قهر می کند ؟!
و...
تا حال روانی ات را به هم بریزی !
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ارزو خانم
چون ادامه زندگی با این شرایط برام خیلی سخته.ولی انگار در حال حاضر بهترین کار اینه که همه جوری سعی کنم که نادیده اش بگیرم و فقط برای خودم زندگی کنم.ببینم چی میشه...............
من به تو خواهم گفت "ببینم چی میشه "تو ، تا زمانی که هدف و پشتکار لازم را به شکل واضح و مشخص نداشته باشی "هیچی نمیشه " .
تصمیم بگیر از همین امروز
تنها تغییرات رو به سمت جلو را بیان کنی .
اول تعیین هدف و خواست با شرح کامل انگیزه ها و دیدگاه ها و چرایی ها و اعلام داشته ها و سپاسگزاری از کائنات و اذعان داشته ها و ایجاد هارمونی بین مسائل درونی و بیرونی و ...
از اینکه دیگر شوهرت چه کرد و می کند حرف نزدن از خودت بگو که چه می کنی و چه کردی .
به واقع منتظر چنین تصمیم و اجرایی در درون تو هستم .
هدف من هم این نیست که جدا شوی یا زندگی کنی . این یک مسئله شخصی است و کاملا به شخص خودت ربط دارد و من به عنوان انسان تنها آرزو را می شناسم که مسائل شخصی او به من ربط ندارد و من به واسطه ی مهر ی که در شناسنامه اش خورده و یا نخورده به او امتیاز نمی دهم و یا از او امتیاز نمی گیرم .هرچند که نگاه جامعه با نگاه من و امثال من تا حد زیادی متفاوت است و تو باید همه ی این مسائل را بدانی و به این مسائل بر حسب توان فکری و احساسی خودت تصمیم بگیری و بدانی که اگر آلودگی ترس از حرف مردم داری و تصمیم هم نداری برای تغییر نابودی آلودگی ات کاری بکنی ، مردم روزگارت را با استفاده از همین آلودگی خراب تر از امروز ت خواهند کرد .
خودت شخص خودت . از توانایی هایت بگو - از خواسته های درونی ات بگو - از بچه ها بگو - از پدر و مادرسالخورده ات بگو و....( زندگی ابعاد مفصل و قابل تفکری دارد حتی در حد خیالپردازی و رویا ) به قول دکتر شیبانی نازنین ازدواج یک امرساده طبیعی است .
اینقدر در این ازدواج حل نشو که ذهن تو از تفکر و عملکرد و احساس درست نسبت به جنبه های دیگر زندگی غافل شود .
تا به حال تجربه زیبایی زندگی را داشته ای که در لحظه دلت غنج بزند از اینکه چقدر زیبایی مفت و مجانی در اختیارت قرار گرفته ؟!از این لحظات بگو . لحظات ناب را در زندگی ات کشف کن و بدان که همه ی زندگی آقای همسر و تفکرات و احساسات و عملکردهای او نیست .
برای رشد احساسی و فکر ی و عملی خودت دست به آزمون و خطا بزن . نترس . اتفاقی نمی افتد اگر زندگی را تجربه کنی زمین بخوری موفقیت های کوچک و بزرگ کسب کنی و یا نکنی .