RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
شايد توي تاپيك تو نازنين جان جاش نباشه كه از مشكلات خودم بگم
شايد از نظر همه مشكل نباشه اما بدجوري روي اعصاب منه اونم اين كه ما دو كلوم نمي تونيم باهم حرف بزنيم.
يعني حرفي نداريم با هم بزنيم. جايي نداريم بريم. نه خنده اي، نه تعريفي، نه تفريحي. اولش بخواد اينجوري باشه دو سال و ده سال ديگه مي خواد چي بشه. اون مي گه ما هيچ مشكلي نداريم اما من مي گم ما حرف همو نمي فهميم.
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
دانه جان براي خودت و مشگلت تاپيك جدا باز كن . اجازه بده در آن تاپيك به هم كمك كنيم تا بتوانيم مشگل زندگي تو را ريشه يابي كنيم و ببينيم اشكال ا ز كجاست تا انشالله براي رفع آن با هم كاري انجام دهيم . منتظر تاپيك ات هستم و كلي حرف دارم كه بايد بگويم .
نازنين جان به تو هم تبريك مي گويم كه توانستي راه زندگي ات را پيدا كني :228:
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
ممنون "آنی جان
دانه حتما حتما تاپیک باز کن عزیزم. به قول آنی کلی حرف داریم بهت بزنیم . گرچه تا حدودی می دونم چیه مشکلت. منتظرتیم خانمی :72:
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
سلام نازنين جان چقدر خوشحالم كه همه چيز داره رو براه مي شه خونه نو مبارك
راستي از چكامه چه خبر ؟ زندگي اش با نيما به كجا رسد ؟ اميدوارم خبر خوبي ازش داشته باشي:72:
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
سلام نازی جون من خیلی وقت بود نمیتونستم بیام خوشحالم که همه چیز خوب پیش میره
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
سلام. دلم می خواد دوباره بنویسم. کاش می شد دیگه هیچ وقت اینجا چیزی ننویسم. از 12دهمین روز عقدم دارم می نویسم تا الان که 14 ماه از عقد می گذره و 24 ماه از آشنایی. دقیقا 24 ماه شدامروز. ولی من با همسرم باز هم قهرم ...
دوستای خوبم بعد از 14 تازه فهمیدم مشکل اصلی من و همسرم و کجاست. تو یک جمله می گم : او کلا خیلی به آدم های دور و اطرافش و نظرشون اهمیت می ده. ولی من فقط خودم و خودشو تو اولویت می ذارم در درجه اول. یعنی من اعتقاد دارم همیشه اول خانوادم. او اصلا بلد نیست عذر خواهی کنه تا دل منو بدست بیاره و من هم بعد از عقدم کنترلمو از دست دادم و خدا نکنه عصبانی بشوم... مثلا 3 روز با خانواده من به مسافرت رفتیم سر حرفی بیهوده که پدرم زد و همسرم مثلا از روی تحترام حرفشو تایید کرد . من چنان عصبانی شدم که 12 ساعت بعد مجبور شدن بابا اینا برگردن چون من خودم تنها سوار اتوبوس شدم که بر گردم!!!! ( البته خانوادم نفهمیدن دعوای من و همسرم سر چی بود! ) و مامانم با کلی زاری وسط راه پیادم کرد و همه با هم برگشتیم.
واقعا وقتی عصبانی می شوم هیچ کنترلی روی عقلم ندارم. فقط می خواهم محیط رو سریع ترک کنم.
دوستان نمی دونم چون دوران عقد انقدر طولانی شده این اتفاق ها می افته . یا کلا ما نمی تونیم با هم خوشبخت باشیم. من خیلی دوستش دارم. انقدر که من به او ابزار علاقه می کنم او نمی کنه. ( البته او هم منو خیلی دوست داره ولی کمتر از من به زبان می یاره...) . مشکلاتی که با خانوادش داشتیم 70%ز خودش مقصر بود. حاضره بود هر کاری بکنه حتی دل منو بشکنه مبادا خالش بگه : نامی از وقت زن گرفته عوض شده. من اینهمه دعوا کردم تا جلوی اونها محکم بایسته. حالا می بینم دوباره همون رفتار رو داره با خانواده من می کنه. هر کاری بکنه تا مبادا پدر یا مادر من ازش ذره ای دلخور بشن حتی به قیمت ندیده گرفتن من!!!!!!!!!!!!
حرف من خانواده او یا خودم نیست. حرف من رفتار او در برابر دیگران است.
دوستان می دونم نمی شه آدم ها رو عوض کرد. ولی این اخلاق همسرم دقیقا همون اخلاقیه که من اصلا ندارم و نمی تونم هیچ جوری به خودم بقبولانم. من همیشه خودم و خودم برام اولویته . از وقتی ازدواج کردم اولویت من تبدیل شد به خانوادم.
مثلا لب ساحل خیلی دلش می خواست شنا کنه ولی چون مایو نیاورده بود نمی رفت! و چند تا دختر نه چندان جالب با لباس های خیلی بد توی آب نزدیکمون بودن. فکر می کرد اگه لباسشو در بیاره و بره من ناراحت می شوم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ولی من انقدر بهش اصرار کردم که بالاخره با شلوارکش رفت و کلی هم شنا کرد و بهش خوش گذشت و من همش می گفتم به مردم چه کار داری. برو از الانت لذت ببر. من که همسرتم راضیم. برو عزیزم... ولی بعد که من هم خواستم بروم تو آب هی می گفت : نه اینا جالب نیستن همه نگاشون می کنن . تو هم بیای تو رو نگاه می کنن. لباست خیس می شه می چسبه نیا ( در صورتی که من اون لحظه فکر می کردم : نازنین تو هم برو با همسرت شنا کن. بذار شناش کامل بشه در کنار تو و با هم آب بازی کنیم. دوستان در حالی این فکرها رو می کردم کهبه خدا قسم من از توی آب دریا رفتن حالم بهم می خوره. ولی به خاطر او می خواستم بکنم )
نمی دونم با این تفاوت که از نظر من بزرگه می شه زندگی رو ادامه بدهیم یا نه؟؟؟ یا جدا بشیم بهتره؟؟؟
در حال حاضر یک ریال هم نداریم برای ازدواج. تا عید که خونمون رو بدهند و تا مرداد سال بعد با کمی جمع و جور کردن برویم خونمون. این برناممون بوده.
حالا به نظر شما دوران عقد طولانی باعث این اختلافاته یا خانه از پایبست خرابه؟؟؟
بچه ها منم خیلی خیلی اعصابم بهم ریخته است. با کوچکترین حرفی از کوره در می روم. خسته شدم. واقعا دلم خانه خودم رو می خواهد. به شدت با پدرم اختلاف دارم. مرد خوبیه ولی من دیگه نمی تونم کار ها و حرف هاش رو تحمل کنم.
نمی دونم چم شده ولی انگار دیگه نمی شه این 10 ماه رو تحمل کنم . خونمون رو تا عید می دهند. اونو بدهند تکلیف خیلی چیز ها مشخص می شه. از طرفی مامانم هم داره اول دی ماه 6 ماه می ره پیش خواهرم که بارداره. یعنی من یا باید تا دی عروسی کنم ( که حتی فکرشم خنده داره. الان 1000 تومان هم پس انداز نداریم ) یا همون برنامه خودمون مرداد که مامانم هم باشه.
نمی دونم چرا انقدر صبرم کم شده. کمک کنید. خیلی آشفتم...
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
سلام
من دوران عقدم یک سال و هشت ماه بود و با اینکه دوران شیرینی بود ولی واقعا برقراری تعادل بین همسر و خانواده کار سختی بود مسلما طولانی شدن دوران عقد یا نامزدی روی روابط تاثیر گزاره پس انقدر به خودتون و روابطتون گیر نده
نازنین جون بزار یه چیزی رو خواهرانه بهت بگم که همسرت خیلی گله از این ناراحت نشو که اون بخاطر پدر و مادرت تورو ناراحت می کنه عزیزم باید خوشحالم باشی که احترامشونو نگه می داره برو تو همین تالار یه گشتی بزن ببین چند نفر اومدن فریاد میزنن که همسرشون هیچ ارزشی برای خانوادشون قائل نیست پس باید خوشحال باشی نه ناراحت اگه می بینی گاهی نظر بقیه رو ترجیح می ده برای اینه که میدونه تو بهش نزدیک تری و بیشتر درکش می کنی و ممکنه کمتر از دستش ناراحت بشی و اگه ناراحت بشی زود می بخشیش ولی مادر و پدر و بقیه اینجوری نیستن و اون احساس راحتی رو نداررن
در مورد ابزار احساسات و معذرت خواهی هم باید بگم اگر منتظری بعد از یع کار اشتباه همسرت بیاد بگه عزیزم منو ببخش من اشتباه کردم و غلط کردم و تو رو خدا و.... سخت در اشتباهی آقایون هیچ وقت مستقیم عذر خواهی نمی کنن گاهی حتی ببخشیدشونم اعتراض آمیزه
یکم بی تجربه ای البته ببخشید اینو می گما ولی باید صبور تر برخورد کنی خودتم هنوز یکم خام برخورد می کنی خانومی اصلا نباید بزاری همسرت متوجه بشه شما با پدرت اختلاف داری چه برسه به اینکه بخوای همسرت ازت جانبداری هم بکنه خانومی پدرت با هر نظر و عقیده ای محترمه این 10 ماهی که تو اون خونه هستی باید نهایت احترامو بهش بزاری تا از دستت نرنجه حتی اگه می بینی زور می گه نباید باهاش بحث کنی یادت باشه تو موقتی اونجایی پس نیاز نیست چیزی رو تغییر بدی
اول خودت رو آروم کن تا بتونی مشکلاتت رو مدریت کنی فکر جدایی رو هم از ذهنت پاک کن قرار نیست سر ههر مشکل کوچیکی یاده طلاق بیافتی هنوز زیر یک سقف نرفتی بعدا ممکنه مشکلات جدی تری برات پیش بیاد نباید هر سری شال و کلاه کنی واسه طلاق
موفق باشی
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
نازنین جان! از اینکه بالاخره خونتون رو میدن خوشحالم!
من هم دقیقا یک سال و هشت ماه نامزد بودم و حالا که خوب فکرش رو می کنم میبینم بی تجربگی من و همسرم و مهم تر از اون شرایط عقد و نامزدی و طولانی شدن اون بود که خیلی وقت ها برامون مشکل ساز میشد! رفتارهای ناشیانه ی خانواده ی همسرم و شرایطی که به وجود آورده بودن که ما فقط در هفته یک روز کنار هم باشیم و البته عجول بودن و زودرنجی های من همه دست به دست هم داده بودن که ما پر باشیم از مشکلات!
مطمئن باش که بعضی از این زودرنجی ها و حساسیت ها و البته اتفافات کوچیک و بزرگ با زیر یک سقف رفتن حتما حتما رفع میشه، البته به جز یک سری از مشکلات اساسی که دیگه نه میشه تغییرشون داد، نه میشه تحملشون کرد، فقط یه دید باز میخواد.
امیدوارم که شما هم مشکل اساسی نداشته باشی که بخوای بخاطرشون جدا شی، اما مسائلی رو که تعریف کردی کاملا طبیعیه! پس خیلی به خودت فشار نیار!
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
ممنون .
من و همسرم تصمیم گرفتیم تا عروسی خانه ای اجاره کنیم که همسرم بره اونجا. خیلی تو خانه اشون روش فشاره. دعا کنید بتونیم که پول خیلی کم جایی رو پیدا کنیم.
بچه ها خانوادش برداشتند تمام تلفن های خانه رو تایمر دار کردن که سر 4 دقیقه قطع می شه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شاید من و همسرم شب ها 15 دقیقه با تلفن حرف بزنیم. چون در طول روز چند باری تو محل کار باهم در ارتباطیم. فکر کنید!!!!:160::160::160: یا مثلا لباس هاشو با لباسای خودشون نمی اندازن توماشین. انقدر باید لباس هاش بمونه و جمع بشه تا خودش جدا بره ماشین لباسشویی رو روشن کنه !
اله اکبر ...
واقعا خدا بهشون رحم کنه و تا دیر نشده متوجه اشتباهاتشون بکنه.
حق با شماست. الان من و همسرم فشار زیادی رومونه. خدا رو شکر مشکل اساسی نداریم. برام دعا کنید دوستان:203::203::203:
RE: من حساس نیستم او بی مسئولیت است
نازنین تو دختر خوش فکر و قوی هستی و خانواده همسرت هم یک نوعی از انسانهای غیر قابل درک و شاید هم سخت فهم هستند . من که در مورد بعضی چیزهایی که تو تعریف می کنی شاخ در میاورم . والله ندیدم :D
گاهی آدم با این چشمهای ریز چه چیزهای درشتی باید ببیند !:305::303: