-
RE: اشتباه بزرگ
من احساس می کنم که شما هم دچار احساس دوست داشتن شدیده اید! می دونید چی می خوام بگم! یه روزی بود که شما می گفتید: برام مهم نیست، چون دوستش ندارم! چون از اول قرار نبود که این زندگی تبدیل بشه به ما شدن! و یه احساس غرور و بزرگ منشی خاصی داشتید! اما امروز نمی دونم چه اتفاق بزرگ روحی در شما به وجود اومده که اینقدر خواستار توجه و احترام و محبتی مردی شدید که یه روزی خیلی ساده به خاطر اینکه نمی تونست از یه حدی بیشتر فعال باشه می خواستید ازش جدا شدید؟!
من احساس می کنم که خود شما دچار مشکل شدید نه همسرم! من فکر می کنم که تغییراتی در فکر و ذهن و اندیشه ی خود شما به وجود اومده باشه که این گونه شدید؟ درسته!که همه ی خانوم ها چه از جنس موفق، چه از جنس تنها یک زن نیاز به مراقبت و توجه و احترام دارند و قلبا خواستار اون، اما تا اون جایی که من از شما شناخت پیدا کرده بودم، فکر می کردم این مرد اصلا برای شما ارزشی نداشت که بخواهید خواهان توجهات ایشون باشید اما امروز! نمی خوام بگم که این خوب بود یا بد! یا الان خوبه یا بد! می خوام بدونم چی شده! چه اتفاقی توی این زندگی و در طول این تقریبا 6 ماه افتاده که شما در وجود خودتون احساس ضعف و ناتوانی میکنید؟
لطفا از حالات روحی خودتون بیشتر توضیح بدید!
از اینکه یه کم صریح با شما صحبت کردم معذرت میخوام.
-
RE: اشتباه بزرگ
دوست خوبم
سلام
میدانم شرایط روحیت بد است اما گاهی واقعیت ها خیلی تلخ خود را نشان میدهند.
من نیز مثل تو درست بعد از اینکه مدتها با سردی و بی مهری و دست بالا گرفتن با همسرم برخورد کردم بعد از مدتی شرایط عوض شد یعنی او از من فاصله گرفت. بد خلق شد ،به شدت به خانواده و دوستانش گرایش پیدا کرد و ...
اوایل درکش برام سخت بود . یعنی چه؟؟؟
اینی که تا دیروز برام غش میکرد حالا تازه از اونور بوم افتاده و ... خیلی سوالات دیگه
من هم دچار افسردگی ،خشم ،طغیان و هزاران احساس بد شدم که بدتر روابطمون را بهم ریخت تا جایی که عملا از من فرار می کرد . جلو خانوادهام تو روم وای می ایستاد و....
بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که اعمال خودم باعث این واکنشها شده بود
سردیها،تحقیرها و بی مهریها ( حتی اگر حق به جانبم بود) به دلیل برخورد نا سالم من باعث این دلزدگی و حتی تلافی در همسرم شده بود .
اولش باورش سخت بود . این همون مردی که تو فامیل بهم می گفتند خدای صبر و اخلاقه؟؟؟
- این همون کسیه که اگه هزار حرف می زدم باز نوازشم مبکرد و نازمو می خرید
این و .... هزارن سوال بی پایان دیگه
اما نازنین
خبر خوش اینه که بعد از تغییرات فاحش من که از جمله احترام گذاشتن به او بود و قبول بی شرط و شروطش رابطه من و او دوباره به حال اولش برگشت
الان گرچه هنوزم ته قلبم دلم خیلی چیزها را میخواهد(کار عالی برای همسرم،درامد خوب و ...) اما چون درد بی تفاوتی و دلزدگیش را چشیدهام فهمیدم حمایت عاطفی و داشتن همسری خوش برخورد که همیشه مرا درک کند و احترامم را نگه دارد شاید اولویتی بوده که تا تهدید به از دست دادنش نشده بودم درکش نمی کردم.
ظاهرا شما هم چنین هستید. پس ارام ارام تغییرات بنیادی را در خودت شروع کن بعد ازمدتی او هم تغییر مثبت خواهد کرد
موفق باشی:72:
-
RE: اشتباه بزرگ
افسون جان چرا درست توضیح نمیدی خانمی. این چند ماهه چطور همه چیز خراب شد؟؟؟
-
RE: اشتباه بزرگ
هيچ اتفاق خاصي نيفتاده . روند عادي زندگي ما رو به اينجا كشانده. يعني در روزمرگي و پس از گذشت زمان هيجان شوهرم عوض شده .اين موضوع به آرامي و به تدريج پيش آمده . بطوري كه اگر يك مانتو بخواهم بخرم اگر سايز مورد نظر او را نخرم سكوت مي كند و با اين سكوت اعصابم را به هم مي ريزد.
طبيعي است كه پس از گذشت يك زمان به او عادت كرده ام . هر روز و هر لحظه بايد مراقب كوچكترين كلمات و حركاتم باشم ، مبادا كه سكوت كند. در پاسخ من كه چرايي را سئوال ميكنم چيزي نمي گويد . وقتي حرف نميزند و بي اعتنا به من به راحتي ميخوابد عصباني ميشوم و اين عصبانيت و ناراحتي باعث ميشود كه تا صبح نخوابم و دچار لرزش و گر گرفتگي شوم. با دانستن اين موضوع ذره اي مراعات مرا نميكند . اين رقتارها به تدريج باعث شده كه من از نظر عصبي ضعيف شوم و مني كه قبلا بسيار داراي آرامش بودم حالا كنترل خواب خود را هم ندارم . اين رفتار او كه به من بي اعتنا ميشود ، غذايم را نميخورد ، حرف نميزند و با نفرت نگاه ميكند باعث شده كه من خواب و آرامشم را از دست بدهم .
-
RE: اشتباه بزرگ
سلام
وقتی در مورده این نوع برخوردها از همسرتون می پرسید چه جوابی میدهد؟؟؟؟
تا حالا در این مورد باهاش حرف زدین؟؟؟؟
ا
ازش بپرسید چه چیزی تو زندگی عذابش میده؟ از چی ناراحته؟؟ ازش بخواهیین حرف بزنه؟؟بگو اگه رفتاری از من ناراحتت می کنه بگو تا اصلاحش کنم؟؟
باید بفهمی مشکلش چیه ؟؟
-
RE: اشتباه بزرگ
بعد از مدتي سكوت را ميشكند ، معمولا يك روز بعد و معذرت خواهي ميكنه و ميگه چرا اين حرف رو زدي ، چرا اون كارو كردي . من ميخواستم خودم را شبيه او كنم كه اينقدر صبور است و وقتي از ديگران ( مثلا برادر) دلگير است ، اصلا به روي خود نمياورد . اما ميبينم كه در مواجهه با من بسيار سختگير و زود رنج است .
همسرم مادرش را دوست دارد ، اما وقتي تصادف كرديم به او حتي نگفت تا ناراحت نشود . اما بابت مسائل جزيي مرا عذاب ميدهد . تنها انتظار من آرامش است كه ديگر آن را هم ندارم/.
-
RE: اشتباه بزرگ
سلام افسون جان:
من گاهی اوقات فکر میکنم کوتاه اومدن ماها در برابر شوهرانمان این موقعیت را برایشان ایجاد میکنه تا سر چیزهای بیمورد برخوردهای بد و نابجایی داشته باشند. منم با اینکه با شوهرم مشکل خاصی ندارم اما چند وقت بود که برای خرید لباسهام باید از اون نظر می خواستم یا مثلا می گفت چرا امروز این لباسو پوشیدی می گفتم هنگام خرید خودت برام انتخابش کردی جواب می داد اون موقع آره اما الان نباید جلوی فلانی اینو بپوشی منم به حرفش گوش می کردم اما بعد از مدتی باعث شد تا اعتماد بنفس خودمو از دست بدم و همش برای خریدهام به اتفاق اون برم و نظرشو بپرسم اما یکروز تصمیم گرفتم در مقابل این رفتار بایستم. یعنی خودم برای خودم خرید کردم و وقتی مخالفت کرد توجه نکردم چند بار تذکر داد اما من بی اعتنا کار خودمو کردم(البته منم لباسهایی خریدم که متعادل بودند و هیچ ایرادی نداشتند) اما اون عادت کرده بود . در نهایت سعی کردم برای خودم باشم وقتهایی که اون سر کاره منم برای خودم به خرید می روم. یعنی بهش نشون دادم که در همه امور زندگی بهش وابسته نیستم.
اما در مورد شما هم من فکر میکنم این که نشون بدی شبها بیخوابی می کشی وضعتو بدتر می کنه تو نباید بهش نشون بدی این رفتارش آزارت میده جوری رفتار کن که خیلی وابسته نشون ندی. اگه قهر کرد لزومی نداره که بهش نشون بدی ناراحتی. اینجوری خودش دوباره بر می گرده اما اگه نقطه ضعفی از تو ببینه دوباره تکرار می کنه. در ضمن ما در گذشته بهت گفتیم برای بقای زندگی ات خیلی خودتو بالاتر از اون نبین اما الان به نظر من باید جوری رفتار کنی که بفهمه از همه لحاظ از اون برتری. البته این فقط نظر منه :305:
-
RE: اشتباه بزرگ
سلام دوباره
من احساس می کنم این نوع رفتار همسرتون برای اینه که شما رو متوجه چیزی کنه یا اینکه از شما یه چیزی می خواد که نمی خواد مستقیم اینو بهتون بگه
مثلا می خواد شما رو وادار به تغییر رفتار کنه؟؟؟
یا اینکه شما رو تشنه به محبت و احساس خودش کنه ؟؟؟
یا انکه شما بهش نیاز پیدا کنید ؟؟؟؟
یا اینکه بدونه براتون مهمه ؟؟
باید با سیست برخورد کنید من کاملا با نظر ویا مخالفم چ.ن احساس می کنم همسرتون از اینکه همش احساس کنه شما ازش سرترین فراریه و داره یه کاری می کنه که شما بهش اهمیت بدین
می خواد ببینه با بی اعتنایی شما بهش توجه می کنید یا نه
فقط کافیه با زیرکی سعی کنید هم غرورتونو حفظ کنید هم خریدار ناز همسرتون باشید
گاهی مردها هم ناز می کنن و انتظار دارن ناز بکشیم نه این که خودمونم داغون بشیم و فکر کنیم که دوستمون ندارن
یه همسرت نزدیک شو بگو من احساس می کنم چند وفتیه از یه چیزی ناراحتی بگو دلم نمی خواد هیچ دلخوری تو دلمون بمونه و کهنه بشه پس بگو چرا چند وقته ناراحتی
بگو من دلم همون آدمه یکساله پیشو می خواد چی شده که انقدر کلافه ای من با جونو دل هرچه که باشه گوش می کنم/
-
RE: اشتباه بزرگ
من احساس می کنم که شما هم چند وقتی هست که با همسرتون مدام بحث می کنید و در مقابل رفتارها و صحبت های ایشون جبهه میگیرید و شب تمام اون مسائلی رو که نمی خواستید اتفاق بیافته و نمیخواستید بگید و بشنوید، شنیدید و گفتید و این با بی اعتنای همسرتون و البته یه کم توقع بالای شما مبنی بر اینکه همسرم اون قدر دوستم داره که اگر هر کاری هم بکنم نمی تونه به من بی اعتنایی کنه و این باعث شده که یه کم توقعتون بالا بره و وقتی دقیقا برعکس این رفتارها رو در این زمان از همسرتون می بینید آشفته و به هم ریخته میشید!
به نظر من دقیقا خانومهایی که خودشون رو از همسرشون بالاتر می بینن و البته به خودشون این اطمینان رو دارن، یعنی به دوست داشتن زیادی از حد همسرشون اطمینان دارن دچار این اشتباهات میشن و خیلی از مواقع خودشون هم باورشون نمیشه که این مرد با این همه عشق چرا یکدفعه این جوری شد و فرق کرد!
من احساس می کنم شما اگر بتونید یه کم تغییر رویه بدید و با مسالمت و احساس عشق بیشتری به همسرتون نزدیک بشید بتونید بر مشکلاتتون فائق بیایید! به نظر میرسه که همسرتون فوق العاده به عشق و احساس شما نیاز دارن و این تنها چیزی هست که از شما دریافت نمی کنن و مانتو و خرید و دیر کردن و این جور چیزها تنها بهانست! با خودتون روراست باشید که می تونید دوستش داشته باشید و دوریش رو تحمل کنید؟ این میتونه یه امتحان باشه برای خود شما که اون قدر ایشون رو می خواید که بخاطرش رفتار خودتون رو عوض کنید و سرشار از عشق و محبت خودتون کنید همسرتون رو یا نه؟
امیدوارم بتونید خیلی خوب از این طوفانی که توی زندگیتون به تدریج به وجود اومده خارج بشید و یه زندگی ایده آلی رو داشته باشید بدون اینکه احساس کنید دارید قربانی میشید.
-
RE: اشتباه بزرگ
افسون جان
تمام پستهایتان را مرور کردم
من تمام درد را در خود شما می بینم .
میل به تنها زندگی کردن و به یک واحد مستقل خزیدن و عادت به سکوت و .... یک روند یکنواخت و دوری از هیجان روابط گرم و صمیمانه با اعضاء خانواده ، تصمیم به ازدواج با یک مرد با نگاه به طلاق بعد از آن برای به دست آوردن شرایط انزوا و تنهایی ، و راحت دیدن طلاق بعد از ازدواج در حد کنار گذاشتن یک دوست دختر ، و خجالت کشیدن از وضعیت ظاهری همسر نزددیگران ، و........ غرق شدن در یک بعد خاص در زندگی ( تحصیل ، کار با درآمد بالا ، و..... برنامه های در این راستا ) ، بیشتر وقت را به امورات شغلی پرداختن و کمترین زمان را صرف زندگی مشترک کردن ،
.... وارد تالار همدردی شدن ، طی چند پست از مشکل اولیه گذشتن و تغییر رفتار سریع ، و بعد بیان تغییر همسر و رفتار متفاوت اون نسبت به گذشته در اون ، و اکنون ناراحتی از بی توجهی های وی و برخوردها و رفتارهای متفاوتش با قبل و.....
همه اینها ضمن این که نکاتی را در شخصیت و روحیه شما نشان می دهد که به آن اشاره می کنم ، همچنین احتمالاتی ناشی از ابهام و تناقض و غیر عادی بودن این روند به ذهن می آورد که بیان خواهم کرد .
الف :
در ورای پستهای شما که لب مطالب آن را فهرست وار اشاره کردم ، مسائلی چون " نارضایتی از خود " ، " خود کم بینی " ، " انزوا طلبی " ، " ضعف در مهارتهای زندگی " ، " ضعف خودشناسی " ... هویداست .
به همین منظور به نظر بنده شما بهتره به یک مشاور بالینی مراجعه داشته باشید ، و بیشتر تمرکزتان را بر حل گره های درونی خود کنید که نتیجه اش ، تغییردر نگرش ، روحیه و رفتار را در پی خواهد داشت .
شما خود را تغییر دهید ( چه در نگرش ، چه رفتار و روحیه ) شوهرتان هم بهبود رفتار پیدا خواهد کرد . همه آنچه او می کند انعکاس درون شماست .
ب :
و اما احتمالات ناشی از ابهامات از نظر اینجانب .
شاید :
1 - با طرح این مسئله ، به عنوان یک سوژه یک پروژه تحقیقاتی رو دنبال می کنید و واکنشها و باز خوردها را می سنجید .( چون بعضی پستهای شما بسیار متناقضند )
2 - همسر شما دارند شما را با چهره ی دیگه ای که می توانست داشته باشد ، مواجهه می کند ، تا بفهماند که با صبر و عاطفه برخورد کردنش بر خلاف نظر شما از ضعفش نیست . ( شما در یکی از پستهایتان از همراه بودن او ، صبرش ، موافقتهایش با شما ، ..... ابراز ملالت و خستگی کردید ، احتمالاً این را به او انعکاس داده اید به گونه ای که به عنوان مردی ضعیف جلوه اش داده ای ) و او یا دچار اشتباه در تحلیل شناختی شده ، یا تعمداً این کار را می کند ( که در این صورت درمانی عمل می کند ) شاید با مشاوری مشورت کرده و راه کار گرفته و... .
3 - شاید شما اصلاً مجرد باشید و این مشکلات را با هدف خاصی مطرح کرده اید .( ؟؟؟؟ )
و اما !
این رفتار همسرت برای شما سازنده است زیرا:
1 - میتواند درون واقعی شما را به شما نشان دهد (مثلاً شدت میل به توجه که با پرستیژ به خود متکی بودن و استقلال وسیع مغفول مانده )
2 - آنچه به عنوان ضعف می دیدی از همسرت و به خاطرش از بودنش در کنارت شرمنده میشدی را در ذهن شمامحو کرده .
3 - قدر عواطف و محبتهای پیشین همسرت را اکنون می دانی .
4 - مقاومت روحی شما بالا می رود و انزوا طلبیتان را از بین خواهد برد .
......
پست طولانی شد ، باقی بماند برای فرصتی دیگر .
مایلم بدانم در مورد گفته هایم چه نظری دارید.