نوشته اصلی توسط
niloofarjan
متوجه هستم که شما دست خودت نبود منم دقیقا به همین دلیل هست که موندم چون مدام به خودم میگم دست خودش نیست و بیماره. اینکه همسرت درک نمیکرد هم دست خودش نبود اون واقعا نمیتونست تورو بفهمه، برای کسی که مشکل شما رو نداره حالتهای شما قابل درک نیست و یک جور لوس بازی و زیاده روی به نظر میرسه به خصوص برای کسی که خودش هیچوقت خودش یا خانوادش درگیر چنین مشکلاتی نبوده باشند. ببین اینکه شما میگید یک سال و نیمه خوب شدید درست ولی شما زمانی خوب شدید که مشکلات شما دیگه اثر خودش رو روی احساسات همسرت نسبت به شما و رابطه با شما گذاشته بود. ببین عزیزم یکسری از حس ها
وقتی میمیرن دیگه زنده نمیشن! برای زنده شدنشون باید راه و روش رو کلا عوض کرد و یک ادم دیگه شد که اونم واقعا برای هر دو طرف زمانبر و فرسایشی هستش. ولی همچنان با چیزایی که از همسرت و خودت میگی و اینکه خیلی دوستت داشته من فکر میکنم زندگی شما هنوز امکان داره که درست بشه. بزار همسرت یکم تنها باشه و فکر کنه بهش فرصت بده.
مستقل عمل کن شما یک خانم هستی مستقل، زمان زیادی هم از رفتن همسرت نگذشته فعلا پای خانواده ها رو وسط نکشی به نفعته تجربه نشون داده هر وقت خانواده ها اومدن وسط کارو خرابتر کردن. ببین اون از همین رفتارای متکی شما فرار کرده ، قوی ظاهر شو نتیجش رو میبینی.