RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
عزيزم روزه ات قبول باشه و براي ما هم دعا كن. منم امروز خدا اين توفيق رو به من داده تا روزه دارش باشم. براي تو هم خيلي دعا مي كنم. اميدوارم تو اين روز عزيز خدا گره همه رو باز كنه. مشكل تو رو هم به زودي برطرف كنه. عزيزم ما مي دونيم كه عمل كردن به اين نظرات خيلي سخته اما تو مي توني آروم آروم اين نظرات را به كار ببندي نه يكدفعه. و خيلي از نظرات رو هم بنا به موقعيت اصلاً نمي شه به كار بست. ما ففط آرامش تو رو مي خواستيم و بس. نگفتي خونه مادر شوهرت رفتي؟
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
نه عزيزم هنوز نرفتم ، فعلا نمي خوام برم ! شكر خدا همسرمم ديگه چيزي در اين رابطه بهم نمي گه ،
حالا واقعا چي تو سرشه ، نمي دونم
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
ماندگار جان چرا اين همه دلخوري؟ ببين عزيز دل اگر هر كدوم از ما نظري مي ديم فقط بنا به خواست خودته و بس اما اين هنر توئه كه از بين نظرات شيرازه بهترين روش رو بكشي بيرون . ماندگار من بعد از سالها تازه به اين تجربه رسيدم كه گاهي عشقم رو توي صندوق دلم زندوني كنم ، پنهونش كنم تا همسرم مجبور به كندو كاو بشه و اين رو مرهون بچه هاي سايتم . اونها مي گن بهش بي محلي كن و من اين طور متوجه شدم كه بايد به او مهلت بدم تا جايگاهم رو تشخيص بده و موقعيت عاطفي خودش رو نيز.
حالا به نظر تو بهش بي محلي كن يعني مثل دختر بچه ها ازش رو برگردون ؟ نه عزيز دل . كافيه باور كني كساني كه پاي صحبت هاي من و تو مي شينن انسان هاي فهيم و تجربه ديده اي هستن . كه احساس مي كنن اگر نظرشون رو اعلام كنن گره اي از مشكل زندگي يه هموطن يه دوست كه با يه اسم مجازي مي شناسنش باز كنن. همه دوست داريم شاهد روزي باشيم كه كلمه طلاق از فرهنگ لغاتمون حذف بشه و خانه مادر همسر خانه اميد ماو خانه پدري مأمن دلخواه ،همسر خود ما بشه در ثانيه ثانيه زندگي .به اميد اون روز
ما منتظريم تا باقي زندگي ات رو بشنويم حالا جواب بده خانمي به سوالات دوستان از جمله اينكه مادر همسرت با جاري ات چطوره ؟ و...
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
جاري من الان 6 ساله كه عروس اين خونواده است ، اينطور كه از زبون خودشون شنيدم تا 2 سال رابطه خوبي با هم نداشتن !!! اوج اين كشمكشها تو دوران عقدشون بوده و بعد از اينكه ميرن سر خونه زندگي خودشون به نسبت كمتر شده . خواهر شوهرم و گاهي اوقات مادر شوهرم ازش پيش من بدگويي ميكنن ولي من اگه يه ادمي بودم كه مي خواستم رابطه شونو خدشه دار كنم ، خيلي راحت مي تونستم ، با دليل و مدرك اينكارو بكنم ، اما هرگز اينكارو نخواهم كرد . چرا كه مسلما از منم به اون ميگن ////
رابطه شون بعد از اينكه جاري من بچه دار شد ؛ خيلي به اوج خودش رسيد ، بعضي وقتها از اين رابطه خوب در برابر من جبهه مي گيرن و مي خوان كه اونو به رخ من بكشن ، اما من كه ميدونم با گذشت 6 سال از اين رابطه ، خيلي هم برايه اين قمپز اومدنا دير شده ، اما هميشه چشامو بستم و فقط به رابطه خودم و اونا فكر كردم ، كه چيكار كنم بهتر شه ، كه متاسفانه اينطوري سرم مياد ....
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
یادت نره : از ماست که بر ماست .
دوست خوبم می دونم از من دلخوری ولی من واقعا چون دوستت دارم حرف می زنم.
یادت باشه توی هر مسئلی ای خودتو توجیح نکنی و سر خودت کلاه نذاری.
ببخشید من بازم دخالت کردم.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
ماندگار عزيز تمام تاپيكت روخوندم ودرعين حال با موضوعي برخوردكردم كه در قسمت اختلاف با خانواده همسر بود كه مشكلي مثل مشكل شمارا مطرح كرده بود كه مدير همدردي جواب زير را بهشون داده بود اميدوارم بتونه كمكت كنه
یکم: ما برای اینکه در زندگی آرام و شاد باشیم ، بهتر اینست که این موهبت الهی را وابسته به یک چیزی در بیرون خود نکنیم. چرا که هزاران متغیر در بیرون از ما هست که لزوما همه آنها را نمی توانیم کنترل کنیم و در دست بگیریم. مثلا شما نمی توانید چنان خانواده همسرتان را تغییر دهید که رفتار و اعمالی انجام دهند که موجب شادی شما بشوند. بهتر است شاد بودن خود را به درون خود ببرید و نسبت به توانایی ها، اعتقادات، علائق ، استعدادها و رشدهای خود احساس شادمانی داشته باشی. اینطور هر وقت هم که ناشاد بشوی ، کلیدش دست خودت هست و می توانی با کمی تلاش شادی را بدست بیاوری. نیاز نیست که منتظر بمانی تا دیگران این شادی را به تو پیشکش کنند.
دوم: بهتر است خانواده ها مرزهای خود را با اطرفیان برجسته کنند به این معنی که کمتر دخالت درکار یکدیگر داشته باشند. و این بهترین قاعده ارتباط عروس و مادر شوهر هست. این به معنی قطع رابطه نیست. این معنای کاهش توقعات ، انتظارات و مداخلات هستم.
سوم: هیچ گاه همسرت را به عنوان قاضی بین خودت و خانواده اش قرار نده. چون همسرت باید تعارض احساس همسری ومادری را حل کند که سنگین تعارضی هست. و این به مرور حساسیتش را نسبت به شما کاهش داده و به قول عوام ، رویش به شما باز می شود.
چهارم: شما نیاز نیست هر کاری برای خانواده همسرت بکنید. تا توقع تحویل گرفتن از سوی آنها داشته باشی. شما به وظایفی که فکر می کنی بر گردن داری عمل کن و بابت آنها به خودت پاسخگو باش.
پنجم: به هر حال کاهش تنش بین این گونه ارتباط ها به 2 عامل مهم بستگی دارد.
الف) به کارگیری مهارتهای ارتباطی ( که خود بحث گسترده و عمیقی هست که به مرور ما در سایت همدردی به آن می پردازیم.
ب) گذشت زمان
یعنی با استفاده از مهارتهای زندگی و مهارتهای ارتباطی در بستر زمان می توانید ارتباط خودتون وخانواده همسرتان را بهبود بخشید.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
ماندگار جان خیلی خوبه که اوضاع بهتر شده سعی کن رابطه خوبتو با همسرت حفظ کنی.
وقتی آبها از آسیاب افتاد برو خونه مادر شوهرت. مهم اینه که همسرت پشتت باشه. وقتی خواستی بری به همسرت بگو که تنها کسی که میتونه به آروم شدن اوضاع کمک کنه اونه. اگه اتفاقی افتاد اون باید جو رو آروم کنه و بی طرف باشه. . . چون این اختلاف بین تو و مادر شوهرته و اون نباید خودشو قاطی کنه یا طرف کس خاصی رو بگیره .اگه بتونه چند روز قبل غیر مستقیم رو مخ مامانش کا رکنه که یکم آروم بشه(ببخشید قصدم بی ادبی به مادر شوهرت نیست!!!!!)خیلی خوبه.
سعی کن مادر شوهرت تو خونه تنها باشه بعد بری که جلوی دیگران واست طاقچه بالا نزاره. در ضمن زیاد به روی خودت نیار انگار که اتفاقی نیفتاده. نزار ترس و استرس تو چشات باشه.
به قول دیگر دوستان ما نظر خودمونو میدیم تو هر جاش که به دردت خورد استفاده کن خانمی.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
خواهر شوهرم ترتيبي داده كه من برم خونشون و به قول خودشو قال قضيه رو بكنيم
اونم واسه خاطر خودشه ، چون جمعه تمام فاميل خونشون دعوت كرده و مي خواد كه كسي از فاميلشون نفهمن كه بين من و مامانشون مسئله اي بوده كه من به خاطرش نيومدم مهموني !!! ((جلوي مهموناي ما آبرو ريزي شد ، اون اشكال نداره ، واسه خودشون خوب آبرو داري ميكنن ))
حالا همسرم بهم ميگه كه تا جمعه بريم خونه مامانم ، حالا هم ديگه تصميم دارم بدون كوچكترين عذر خواهي برم اونجا و حرفهايي رو كه لازم باشه رو بزنم .
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
همون اشتباهی که من کردم سر مهمونی مادر شوهر ، خواهر همسرم. پست های منو خوندی ؟؟؟؟
متاسفم که نمی تونم بهت بفهمونم چقدر اشتباه داری می کنی.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
يعني چي نازنين ؟
يعني اينكه بازم با التماس خودشون دارم ميرم و حتي نمي خوام عذر خواهي كنم ، كجاش اشتباهه ؟؟؟
من ديگه واقعا گيج شدم ؛؛؛؛!!!!!!!!