RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام دوستان خوبم
سابینا جان
من نمیترسم، ولی میترسونن منو
هرکاری میکنم، هر تصمیمی میگیرم همه میگن غلطه ، و هر اتفاقی که میفته این منم که توبیخ میشم
مثلا میدونم الآن هرکی بیاد میگه خب خسته بوده، ذهنش مشغول بوده و حتما میگن جملات من باعث این بحثا بوده
و بهم میگن رفتار درستو نشونش بدم، برم تولد، بهش خوش بگذره و بعدا که آروم شد بشینم صحبت کنم و اگه بازم اینطوری برخورد کنه که میدونم برخورد میکنه، میگن تو مهارت گفتگو رو بلد نیستی
خب تو این شرایط
من فقط اعتماد به نفسم گرفته شده، واقعا هرکاری میخوام بکنم میترسم
همش فکر میکنم دارم اشتباه میکنم
اگرنه
اصلا دلم نمیخواد برم تولد
و دیگه اصلا دلم نمیخواد ببینمش
حالا دوباره همه میان میگن گفتی جدایی، بزار برو، چی نصیبت میشه و ...
هیچکی واقعا نمیگه من باید چکار کنم
هیچکی بهم حق نمیده
در هر حال این منم که باید یه کاری میکردم که نکردم
چه حق باهام باشه چه نباشه
یکتای عزیز ممنون
ببخش که ناراحتت کردم
میدونم همه رو ناراحت میکنم
ولی باورت نمیشه اگه بگم به اندازه بارهای قبل ناراحت نیستم، سوختم، آتیش گرفتم
ولی وقتی قبلا دعوامون میشد و ازم دور میشد، حس بدی داشتم، نمیتونستم تحمل کنم
ولی دیشب به راحتی خوابم برد
احساس میکنم همه چی داره برام تموم میشه،
و حالا سوالم اینه
احساسم داره تموم میشه یا داره تعدیل میشه؟
این بی تفاوتی خوبه یا نه؟
این زندگی باید ادامه پیدا کنه یا نه؟
و سهم من تواین زندگی چیه؟
غصه و بی احترامی و ریاضت کشیدن؟
:302:
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شمیم عزیزم قربونت برم من بهت حق میدهم
از همون اولم گفتم تو هر کاری لازم بوده کردی و داری میکنی
اون دفعه یادته آقای sci هم گفت پس شروع کنیم به مزایا و معایب جدا شدن فکر کنیم؟؟؟!!! در واقع میخواست تو خودت نهایتا تصمیم بگیری
هیشکی هیشکی دلش نمیخواهد از زندگیش جدا شه خودش یک نوع شکسته ولی از طرفی به قول تو تا کی؟تا کجا؟
میدونم الان همه میان میریزن رو سرم که تو به چه حقی این حرفها رو میزنی و اصلا در زمینه تخصص تو نیست راهنمایی دادن ولی من حست میکنم درکت میکنم
خودم چند ماه پیش همینجایی واستاده بودم که تو ایستادی... موندن یا رفتن... موندم الانم خوشحالم که موندم ولی از یک سری مسایل مجبور شدم بگذرم تا راحتتر بتونم زندگی کنم
موندن بها داره.. رفتنم بها داره... ببین کدومش واست بیشتر ارزشمنده
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شمیم جان تالار اصولا باید برای تو مفید باشه و اعتماد به نفست را ببره بالا، حالا اگر باعث شده اعتماد به نفست بیاد پایین یا بعضا اشتباه راهنمایی شدی و یا اشتباه برداشت کردی، از دید من ایشون شوهر تو هست و با توجه به وضع مالیش وظیفه شرعی و قانونی و عرفیش هست که خرجت را بده، چه شما کار کنی و چه نکنی، شاید ایشون یه مقدار بد عادت شده باشند. و تاکیدا بهت میگم تا 35 سالگی هم میشه باردار شد ، مبادا به این زودی ها باردار بشی و عذاب دو چندان بکشی، فعلا واسه حل این مشکلات چاره ای بیاندیش بعدا.
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
یکتا جون دلم گرفته
همش به این فکر میکنم که منی که به هیچکی بله نمیگفتم، همه رو رد میکردم
چی شد که ازدواج کردم؟
چه راحت تو این بلا گرفتار شدم
با چه روحیه و چه آرزو و چه حسی اومدم تو این زندگی و الآن ...
و همسرم چه قولهایی داد و الآن ...
چه راحت زندگی آدم خراب میشه
چه راحت آرزوها به باد میره
اره موندن و رفتن هر دو بها داره
ولی وقتی بری و همیشه فکر کنی اگه چیزی رو داشتی شاید بهتر میشد، به نظرم خیلی راحتتر میشه تاب آورد تا اینکه چیزی رو داشته باشی و فکر کنی اگه یه جور دیگه بود همه چیز خوب بود
به نظرم تحمل نداشته ها راحتتر از تحمل داشته هاس
دیشب هر چی بیشتر داد میزد بیشتر ازش متنفر میشدم
هر چی بیشتر توهین میکرد بیشتر از چشم میفتاد
و دیگه حاضر نیستم قیافه گرفتنشو ببینم و بشم سنگ زیرین آسیا
چون خوردتر از اونیم که بخوام سنگ زیرین باشم
سابینا من بارداری رو بوسیدم و گذاشتم کنار
من که یه آدمیم که تو خونه بابام هرکاری خواستم کردم، روی خوش زندگی رو هم دیدم دارم داغون میشم، اون طفلکو بیارم بزارم وسط این آتیش که چی بشه؟
مگه دیوونم
همیشه فکر میکردم وقتی بخوام مادر بشم خیلی شادم
ولی ...
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
به نظر من لزومي نداره بري تولد البته اگه دوست نداري بري.
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام شمیم عزیز
من از اول تاپیکت تا الانش رو تغریبا همشو خوندم و خیلی درکت می کنم عزیزم
دست و پا می زنی اما همسرت درک لازم رو نداره ، واقعا نمی فهمم مشکلش چیه ؟ ممکنه یه چند ماهی سر کار نری؟ یه مدت بهش بفهمون که وظیفه ی اون چیه؟ نمی دونم این حرفم درسته یا نه اما اکثر خانم های کارمند مثل مادر خودم ، خودم و ... این مشکل رو دارن
عزیزم خوشحالم از اینکه می بینم فعلا بیخیال مادر شدن شدی چونکه از دردسرهات کم نمیکنه بلکه 100 برابر میشه و ممکنه جلوی تصمیم های مهم زندگیتو بگیره
نمی دونم خیلی گیر کردی مطمئنا تو همه راه هایی که پیشنهاد شده رو طی کردی تو زن زندگی کردن هستی اما یک لیوان پر دیگه جایی واسه پر شدن نداره من همیشه گفتم ما خانم ها هم حق زندگی کردن داریم البه شاد و با آرامش زندگی کردن در غیر این صورت به چه درد می خوره
باید بگم این حس دوست داشتن و وابستگی ات به همسرت و زندگی ات خیلی قشنگه اما تنها این کافی نیست
تو باید دلت خوش باشه که بتونی فرزندت رو خوب تربیت کنی
به نظرم اول از همه پیش مشاور برو حتما بگو الان چه وضعیتی داری
دوم یه چندتا کتاب یا توی همین اینترنت بخصوص داخل این تالار از معایب و حسن های طلاق بخون
سوم یه تصمیم قاطع بگیر
تو حق بهنرین ها رو داری مطمئنم می تونی
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
یکتا جون دلم گرفته
همش به این فکر میکنم که منی که به هیچکی بله نمیگفتم، همه رو رد میکردم
چی شد که ازدواج کردم؟
چه راحت تو این بلا گرفتار شدم
با چه روحیه و چه آرزو و چه حسی اومدم تو این زندگی و الآن ...
و همسرم چه قولهایی داد و الآن ...
چه راحت زندگی آدم خراب میشه
چه راحت آرزوها به باد میره
اره موندن و رفتن هر دو بها داره
ولی وقتی بری و همیشه فکر کنی اگه چیزی رو داشتی شاید بهتر میشد، به نظرم خیلی راحتتر میشه تاب آورد تا اینکه چیزی رو داشته باشی و فکر کنی اگه یه جور دیگه بود همه چیز خوب بود
به نظرم تحمل نداشته ها راحتتر از تحمل داشته هاس
دیشب هر چی بیشتر داد میزد بیشتر ازش متنفر میشدم
هر چی بیشتر توهین میکرد بیشتر از چشم میفتاد
و دیگه حاضر نیستم قیافه گرفتنشو ببینم و بشم سنگ زیرین آسیا
چون خوردتر از اونیم که بخوام سنگ زیرین باشم
سابینا من بارداری رو بوسیدم و گذاشتم کنار
من که یه آدمیم که تو خونه بابام هرکاری خواستم کردم، روی خوش زندگی رو هم دیدم دارم داغون میشم، اون طفلکو بیارم بزارم وسط این آتیش که چی بشه؟
مگه دیوونم
همیشه فکر میکردم وقتی بخوام مادر بشم خیلی شادم
ولی ...
خانومم
بيا از رفتار ديشبت شروع كنيم.به جاي اين كه بهش به چشم بحران نگا كنيم به چشم مشكل نگا كنيم.
شما با همسرت به خوبي شروع كردي : يه مثبت
در خواست مالي تو با هاش خوب مطرح كردي :دو مثبت
همسرتون از شما يه سوال پرسيدن :"میگه واقعا چرا پس انداز نداری (بحث تکراری) "
اينو فعلا در گيومه نگه ميداريم و بهش امتياز نميديم.
"گفتم واقعا چطوری روت میشه؟ هر چی میخوام میگی حقوق داری تازه دنبال پس اندازم میگردی مگه من چقدر حقوق دارم؟
میگه من که نمیدونم چقدر حقوق میگیری ، میگم اینقدر، میگه ازکجا معلوم من شک دارم
میگه اصلا نرو سرکار، من حقوقتو بهت میدم "
بحث شما و همسر از اينجا وارد يه چرخه تخريبي شده..
چرخه اي كه در اون پاسخ هاي منطقي داده نميشه . فقط احساسات مجروح جواب ميدن.
شميم بهاري من هر وقت حوصله داشتي و مثل الان دلت گرفته نبود ميخوام به اين سوالها به خودت نه من جواب بدي:
هر ماه چقدر از حقوقتو ميذاري برا روز مبادا؟
برا همسرت از روز اول تعيين كردي چقدر بايد بهتون خرجي بدن( مي دوني كه همونطور كه دوستان گفتن بر عهده مرد خونه است!)
آيا منظم ازشون خواستي و عادت دارن در زمان مشخصي بهت بپردازن؟
آيا مي توني مدتي ( شايد كوتاه چنان مديريت مالي كني كه نيازمندش نشي اما در زمان لازم ازش خرجي هم بخواي؟)
آيا سهم معيني واسه خرج خونه برعهده خودته؟توافق كردين ؟
دوم:
همسرتون چه زمانهايي به قول شما بهت توهين كرده؟ وقتي نياز به حمايتشون داشتي .. پول نياز داشتين يا..
توهين ميكنه تحقير ميكنه يعني چي مي گه؟
و پاسخ شما چيه؟
به نظر مي رسه شما به همسرتون عادت ندادين به مخارج شما در كنار بقيه مخارج فكر كنه!
تو خانواده شون در آمدها و مخارج خانم ها چطوره؟
و راستي براتون هديه ميخره؟
آيا اين مشكل تنها مشكل شماست يا موارد ديگه هم هست؟ اين مورد در 6 ماه اخير چن بار تكرار شد؟
ببخش اينقدر سوال پرسيدم.اما الان موقعيت شما وارد جزييات شده و نياز به يكم ترميم دقيق و كم كم داره.در ضمن وقتي به اين سوالها فكر كن كه روحت مثه الان خسته نباشه عزيزكم!
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
احساسم داره تموم میشه یا داره تعدیل میشه؟ داره تعديل مي شه.
این بی تفاوتی خوبه یا نه؟ خوبه
این زندگی باید ادامه پیدا کنه یا نه؟ بايد درست بشه بعد ادامه پيدا كنه.
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام ملاحت عزیز
اینم پاسخها :
شميم بهاري من هر وقت حوصله داشتي و مثل الان دلت گرفته نبود ميخوام به اين سوالها به خودت نه من جواب بدي:
عزیز دلم من هیچوقت نیست که دلم نگرفته باشه، پس همین الآن جواب میدم
هر ماه چقدر از حقوقتو ميذاري برا روز مبادا؟
هیچی، یعنی چیزی نمیمونه
برا همسرت از روز اول تعيين كردي چقدر بايد بهتون خرجي بدن( مي دوني كه همونطور كه دوستان گفتن بر عهده مرد خونه است!)
من گفتم ولی زیر بار نرفت گفت حقوقتو خرج نیازهات کن، منم بعضی نیازهاتو رفع میکنم، منم اول زندگی بود گفتم یاد میگیره و سکوت کردم و باهاش راه اومدم، از همون اول وقتی یه چی میخواستم میگفت پس مگه حقوق نمیگیری؟ چند بار دعوا داشتیم و الآه یه قدم به جلو رفته و حداقل غر نمیزنه، البته زیاد مثل اوایل غر نمیزنه
برعهده مرد خونس، ولی همسر من بهم میگه برو سرکار خرجتو در بیار من تحت فشارم
خب البته، راضی کردن دوستانش و خرید کردن چیزهای مارک دار برای خودش دیگه جایی برای خرج همسر باقی نمیزاره، شلوارش حتما باید مارکدار باشه ولی لباسهای من نه، کلا به مارک و اینا خیلی اهمیت میده برعکس من، برای خودش کفش ارزونتر از 80 نمیخره ولی وقتی من کفشی رو میپوشم که 50تومنه میره تو حس، منم خر میشم که نکنه واقعا دستش خالی باشه و نمیخرم اونوقت میبینم همون پولو یه جای دیگه خرج کرده
آيا منظم ازشون خواستي و عادت دارن در زمان مشخصي بهت بپردازن؟
نه، گفتم که ازش خواستم سرماه مثل کارمندا یه مبلغی بیاره بزاره خونه، هم دخل و خرج دستمون بیاد هم من دستم خالی نمونه
بهش گفتم یه موقع میبینی حالم بد شده تو خونه میخوام زنگ بزنم آزانس برم بیمارستان باید پول تو خونه باشه یا نه
یا مثلا سرکاری مهمون میاد، باید پول داشته باشم چیزایی که برای پذیرایی لازم دارم بخرم یا نه؟
خودم گفتم و خودم شنیدم
از عقدمون گفتم و هنوز غیر از پول شارژ همسایه ها که تو قسمت کارهای ساختمان هست چیزی تو خونه نیست و منم جدیدا مجبور شدم ، هر وقت پول لازم دارم میرم سرش برمیدارم بعد که میاد خونه میگم فلان قد بزار جاش من برداشتم
آخرین بار برای دکترم بود، بهش گفتم من یه موقع یادم بره بهت بگم میشه مدیونی ،گفت آره دیگه از اینجا بر ندار، گفتم باشه پس پول بزار خونه که مجبور نشم برم سرش
و هیچ خبری نشد
آيا مي توني مدتي ( شايد كوتاه چنان مديريت مالي كني كه نيازمندش نشي اما در زمان لازم ازش خرجي هم بخواي؟)
آيا سهم معيني واسه خرج خونه برعهده خودته؟توافق كردين ؟
من از اول ازدواجم دارم اینکارو میکنم، تا حقوقم تموم نشه ازش پول نمیخوام که تازه همش با بازی بهش میگم مساعده میخوام،
ولی مثلا الآن کفش ندارم، اونو میخره هرچند با منت و اعصاب خوردی و قیافه که میگم خدائیش الآن بهتر شده ولی دوزار که بخوام اینطوری میکنه
دوم:
همسرتون چه زمانهايي به قول شما بهت توهين كرده؟ وقتي نياز به حمايتشون داشتي .. پول نياز داشتين يا..
بیشتر زمانی که مسائل مالی مطرحه،
توهين ميكنه تحقير ميكنه يعني چي مي گه؟
یعنی همش میگه تو منیج مالی نداری، اون موقعس که دلم میخواد خفش کنم بهش بگم آخه آدم ناحسابی، من 350حقوق میگیرم، آرایشگاه ، اپیلاسیون، رفت و آمد، خریدهای خودم مثل لوازم آرایش ، شامپو، صابون و ... با خودمه، لباسی چیزی ببینم دلم بخواد یه دفعه خرید کنم با خودمه، کادوهایی که برات میخرم ، خب مگه 350چیه؟ 350میلیون که نیست، پا میزاری تا سرکوچه 50تومن خرجت میشه
تازه میگه چرا پس انداز نداری؟
میگه بلد نیستی پول نگه داری
تازه به پدرم هم توهین میکنه (بگذریم)
و پاسخ شما چيه؟
بار اولی که این حرفها رو زد، بهش گفتم به تو ربطی نداره من کجا پولمو خرج میکنم، تو باید خرجی منو بدی، با اینحال و با وجودیکه به نظرم خیلی درخواست نابجایی داشت ولی یکماه هر خرجی کردم نوشتم و بهش گفتم تا اینجا پولم رسیده، ببین کدوم خرجو نباید داشته باشم؟
خوند و گفت این حالا مال این ماه بوده و ....، بهش میگم خب اگه این ماه این خرج نبود فلان چیزی که نیاز دارمو میخریدم و خلاصه به جایی نرسید
ولی وقتی بهش میگم تو شرایط مالیت چطوریه، میگه خوبه تو کاری نداشته باش
که ظاهرا منظورش اینه که تو رفاهش کاری نداشته باشم و تو شرایط سخت حتما وظیفه دارم همراهی کنم
به نظر مي رسه شما به همسرتون عادت ندادين به مخارج شما در كنار بقيه مخارج فكر كنه!
سعی کردم عادت بدم ولی ظاهرا دلش نمیخواد عادت کنه
تو خانواده شون در آمدها و مخارج خانم ها چطوره؟
خواهراش تو سن کم ازدواج کردن و به قول خودش با شوهراشون ندارن و حقوقاشون وسطه و با هم زندگی میکنن، بهش گفتم من پولمو میزارم وسط تو هم بزار
کم آورد گفت تو خرج خودتو در بیارد نمیخواد تو زندگی کمک کنی
خب خنده داره وقتی ایشون به راحتی میتونه ماهی 1-2میلیون بیاره خونه، منم 350حقوقمو بزارم وسط
من مشکلی ندارم
ولی ایشون میگه متناسب خرج میکنه، یعنی اگه 350 من بزارم نهایتش ، خونه پرش 700 میزاره وسط
و راستي براتون هديه ميخره؟
میخره ولی دیگه بهم مزه نمیده، چون دوماه پیش فهمیدم حدس میزنه میخوام براش چی بخرم با خرج میوه و شیرینی که من همیشه با عشق و انگیزه سورپرایز کردنش میخریدم و حساب میکنه بجای بهم کارت هدیه میده، خودش گفت یه کاری میکنم پول کادوم بهت برگرده ، خب دو سر سوده براش :
1-هدیه حساب میشه 2-پول تو جیبی بهم نمیده
آيا اين مشكل تنها مشكل شماست يا موارد ديگه هم هست؟ اين مورد در 6 ماه اخير چن بار تكرار شد؟
هر بار که پول خواستم تکرار شده،
ببخش اينقدر سوال پرسيدم.اما الان موقعيت شما وارد جزييات شده و نياز به يكم ترميم دقيق و كم كم داره.در ضمن وقتي به اين سوالها فكر كن كه روحت مثه الان خسته نباشه عزيزكم!
خواهش میکنم عزیزم مرسی که وقت میزاری
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شمیم جان امکانش هست یه مدت سر کار نری؟؟؟؟ تا چند ماه