RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
بالهای صداقت عزیز
میشه بگین اگه کاملا محبت کنم اونوقت همون منت کشی میشه یا نه ؟
محبت کردن درست و بجا
با محبت کردنی که از روی ضعف و ناتوانی باشه فرق می کنه
وقتی صبر نمی کنی و همش دلت می خواد با شوهرت گل و بلبل بشید وطاقت و تحمل یه لحظه اخمش رو نداری و بعد وقتی اون هم مقصر هست و تو میری محبت می کنی میشه منت کشی
اما وقتی از روی محبت و علاقه صبح از خوابت میزنی و میری با عشق و علاقه ات صبحانه برای همسرت آماده می کنی و در مقابل انکه شوهرت اعتنایی می کنه تو باز هم لبخند میزنی و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده یعنی بدون چشم داشت محبت می کنی میشه محبت درست و به جا
قرار شد من فعلا عادی باشم ولی حرفهایی که مینم محبت امیز باشه نه اینکه مثل قبل با شیطنت و شوخی همه چیزو تموم کنم ، درسته؟
قرار شد شما بدون اعنتا به اینکه عکس العمل شوهرت چی باشه بهش محبت کنی
یعنی اگه به تو محبت کرد شما نه خیلی هول بشو یهو بری تو بغلش و همه چی رو تموم شده بدونی تا دعوای بعدی و نه سنگ بی احساس
نه اینکه اگه در مقابل محبتت خیلی سرد و بی اعتنا بود تو زانوی غم بغل کنی و بشینی غصه بخوری و همش محبتت رو زیادتر کنی
فعلا خودت باش اما با محبت بدون مقابله به مثل کردن و سعی کن اونچه رو که راه و روش درست می گه انجام بدی
تو آدم خوبی باش و راههای نادرست رو نرو
تو عشق بورز
تو محبت کن
تو مهربون باش
ولی به اندازه ... یهو از این ور پشت بوم هم نیفت
این لینک رو هم بخون
بعدشم من گفتم همیشه بهش میگم دارم کجا میرم شماها گفتین نیازی نیست اطلاع بدم که حالت اجازه گرفتن داشته باشه
بالاخره من چکار کنم؟؟؟؟
من گفتم اگه با حالت اجازه گیری همسرت رو در جریان بذاری این میشه واسش یه توقع
ببین خواهر خوبم
شما می خواهی بری خونه مادرت و 90 درصد هم مطمئنی که شوهرت وقتی بهش می گی بهت می گه برو
اما اگه یه روز بهت بگه نه و نمی خواد بری
بدجوری می خوره توی برجکت و حالت گرفته می شه
اون وقت شوهرت اگه بهت بگه از من اجازه گرفتی و من بهت اجازه ندادم
بیا و درستش کن که احساس بچه به حساب آوردن و ارزشی برات قائل نیست و به شعور من توهین کرده هم پیدا میکنی
من گفتم با دیدگاه در جریان گذاشتن همسرت بهش بگو
ببین مثلا من از شوهرم می خوام که فلان وسیله رو ببره توی انباری
اگه بهش بگم
می تونی این رو ببری توی انباری
میشه این و ببری توی انباری
شوهرم میری توی موضع که جواب سئوالم رو بده ، قرار می گیره
بارها هم شده گفته نه
اصولا می گن وقتی چیزی رو از مرد می خواهید خیلی مستقیم بهش بگید
الان می گم عزیزم این وسیله رو ببر انباری
اون هم خیلی آسون می گه باشه و انجامش میده
در این خصوص هم باز تاکید می کنم به نظر من
اگه بگی دارم میرم و می خوام برم و .... بهتره
من داشتم میرفتم کسی هم جوابمو نداد
تو باید یاد بگیری که اینقدر برای هر چیزی نیایی راه و چاه بگیری
خودت هم عاقل هستی و هم توانا
کلیات که دستت اومد
حالا با مطالعه مقاله ها ی تالار و تجربه های بچه ها خودت توی جزئیات تصمیم بگیر
==============
قرار شد یه کاری کنم که ایشون متوجه اشتباهاتش بشه و ضمنا پیش دستی از جانب من نباشه
ببین باز هم داری با همون دیدگاه محبت می کنی با دیدگاه بده و بستون
اولین قدم اصلاح همین دیدگاه هست
این رو اصلاح کن بعد بیا برای متوجه کردن شوهرت نسبت به اشتباهاتش راهنمایی بگیر
فقط اینو مد نظر داشته باشین من الآن به راحتی میتونم با محبت و خنده و شادی همه چیزو به حالت عادیش برگردونم
اون وقت دوباره زنگیتون میشه همون دور دایره چرخیدن
گل و بلبل شدن تا دعوای بعدی
شمیم بهاری عزیز باز هم می گم
تو باید یاد بگیری که اینقدر برای هر چیزی نیایی راه و چاه بگیری
خودت هم عاقل هستی و هم توانا
کلیات که دستت اومد
حالا با مطالعه مقاله ها ی تالار و تجربه های بچه ها خودت توی جزئیات تصمیم بگیر
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
بالهای صداقت عزیز سلام
راستش من ترجیح میدم فعلا خودم هیچ تصمیمی نگیرم، کلیات دستم اومده ولی کنترل تو شرایط سخت نه
در ضمن من یه مقدار دچار تعارض شدم، یعنی تشخیص دقیق اینکه کی باید حرف بزنم و کی نه، هنوز دستم نیومده
من تو مقالات سرچ کردم، حتی با یه مشاورم صحبت کردم، راهکارش دقیقا راهکاری بود که جناب SCi دارن ارائه میدن پس تصمیم گرفتم با ایشون پیش برم تا کاملا مهارتهای لازمو به دست بیارم و ضمنا تناقضات در صحبتهای مشاور هم بود
اینکه تو بعضی شرایط، حتی دعواها باید حرفمو بزنم، بعضی شرایط کاملا حتی اگه حق با منه باید سکوت کنم
و البته به این موضوع دقت کنید که اصل مشکل من همینه، یعنی شناخت موقعیتها
من دارم سعی میکنم با روش ازمون و خطا و ضمنا با تعریف کردن ریز اتفاقهای روزانه و اظهار نظر کسانیکه اینجا دارن بهم کمک میکنن، سریعتر به این شناخت برسم
اگرنه ، تا حالا همه اینا رو خونده بودم، ولی بکار بستنشو بلد نبودم
این توضیحاتو دادم که اولا فکر نکنین من دارم بدون فکر و صرف نسخه ای که اینجا پیچیده میشه عمل میکنم و در عین حال احساس نمیکنم هرچیزی رو که باید یاد گرفتم و دیگه میتونم از پس همه چیز بر بیام
من میخوام مهارت زندگی کردنو یاد بگیرم که فکر نمیکنم با 16 صفحه که تازه بیشترش نوشته های برامده از سوز دلم بوده بهش دست پیدا کرده باشم
ولی در کل از نتایج صبحتها و راهنمائیها راضیم و احساس میکنم میتونم به نتیجه کامل برسم
از همتون ممنون
و امیدوارم بتونم زحمات و محبتهاتونو جبران کنم
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
خواهر خوب و مهربانم"
از آرزویی که برای زندگیم کردی بی نهایت سپاس گذارم....ولی:
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم | *** | امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
|
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند | *** | از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم
|
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود | *** | حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
|
کوی تو که باغ ارم و روضه خلد است | *** | انگار که دیدیم ، ندیدیم ندیدیم
|
صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن | *** | گر میوه یک باغ نچیدیم ، نچیدیم
|
سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل | *** | هان واقف دم باش رسیدیم ، رسیدیم
|
(وحشی)سبب دوری و این قسم سخنها | *** | آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم |
|
[/align]
متاسفانه این تکنیکها و درد و دلهایی که از اطرافیان و دوستان میشنوی برای شما کاربردی نداره،برات مثالی میزنم: همگی باهم اتفاق نظر داریم که زندگی همانند یک مزرعه میمونه هر چی که بکاری همون رو برداشت خواهی کرد{(روزی همسرم بابت موضوعی از من گله داشت و من حقیقتاً گفتم که اینی که روبروت میبینی حاصل عمل رفتارهای ناشایست خودته)} تو هنوز تجربه ای از کاشت بذر عشق،محبت،رفتارهات،گذشت و..... هنوز فرصت برداشت محصول پیدا نکردی و فرصتی به مزرعه زندگی زناشوییت ندادی تا بتونی نتیجه گیری کنی که شریک زندگیت کجا قدر و منزلت کار ها و محبتهای تو را نفهمیده و یا متوجه شده ندادی.، با این حال برخی از تکنیکهای مقابل به مثل بسته های تنبیحی که اطرافیان پیشنهاد میکنن برای یک زندگی مشترک حد اقل 5ساله ممکنه جواب بده نه برای تو که هنوز فرصت برداشت هم نداشتی. به این وجه قضیه هم توجه کن که در اوایل زندگی زن و شوهر خیلی روی رفتار هاو اخلاقیات هم مکث میکنن و مورد توجه قرار میدن برای نتیجه گیری نهایی که به اصطلاح همون تجربیات زیر یک سقف رفتن..و اگر مراقب نباشی خدایی ناکرده خلاف اون چیزی که هستی در جریان قدرتنمایی و تثبیت خواسته هات ممکن سالها زمان ببره تا بتونی ذهنیت خلاف واقعیت همسرت رو نسبت به خودت تعقییر بدی. البته اینهایی که گفتم کاملاً دو طرفه هست.
در مورد همسرت هیچ وقت فراموش نکن که با یک پسر بچه 37/38 ساله داری زندگی میکنی....
معمولاً انسانها برای انتخاب همسر و تشکیل خانواده یکی از این دو شرایط تجربه میکنن: برخی بدنبال داشتن همسر و خانواده هستن و به محض اینکه کسی پیدا میکنند که به معیار ها شون نزدیک،آستین بالا میزنن کاملاً سنتی ازدواج میکنن و در طول زندگی عاشق همسر و فرزندان خودشون خواهند شد، و برخی افراد قبل از ازدواج با همسر خود یک رابطه عاشقانه تجربه کرده اند و رسیدن به محبوب براشون در اولویت قرار داره. و برای جاودانه کردن عشق خود ازدواج و تشکیل خانواده میدن.
شما دوتا جزو کدوم دسته هستید؟ ( من تصور میکنم که همسر شما جزو گروه اول باشه)
اینو هیچ وقت فراموش نکن که: زندگی مشترک مثل سایر الطاف خداوند جاودانه نیست،و تصور اینکه حالا حالا ها برای خیلی کارها و ابراز ارادت فرصت دارین کاملاً اشتباه است..{( حوالی منزل مشترک سابقمون یک رستوران شیک هست ،چند روز پیش از اونجا اتفاقی رد شدم چشمم به اونجا خورد و ناخوآگاه افسوس خوردم که چرا هیچ وقت همسرم برای یکبار هم که شده اونجا نبردم)} این بدلیل ان بوده که فکر میکردم فرصت خیلی زیادی وجود داره.
از تک تک لحظات زندگیتون در کنار هم لذت ببرید، شاید فردا .......!
از لحاظ مسائل زناشویی و جنسی تون که مشکلی ندارین؟
ادامه دارد.........
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام جناب Sedrous
شما درست میگین
راستش یکبار برای همسرم حساب کردم، دیدم اگه مثلا در خوش بینانه ترین حالتش 50 سال با هم زندگی کنیم با توجه به ساعت کاریمون و میزان ساعتی که کنار هم هستیم، از 18250 روز فقط 4800روز کنار همیم
این یعنی فاجعه،
دلم گرفت
بهش گفتم حاضر نیستم این فرصت کمو الکی از دست بدم
ولی انگار زیاد مهم نیست، انگار این فرصت کم در مقابل بقیه زندگیش بهتره به دلخوری و استراحت و دل مشغولیهاش بگذره
من خیلی به این چیزا فکر میکنم ولی همسرم تفسیرش اینه که زندگی جوانب دیگه ای هم داره که ظاهرا چون بیشتر فرصتمونو میگیره، بهتره بیشتر بهش بها داده بشه
ولش کنین من بازم دارم شروع میکنم به مرور دلخوریهام
در مورد سوالتون ، اتفاقا من و همسرم جزو گروه دوم هستیم ، با توجه به سنمون و عجله نکردن برای ازدواج و از همه مهمتر تلاشی که برای شناخت همدیگه داشتیم، اینو میگم که جزو گروه دوم هستیم یعنی با عشق ازدواج کردیم
از لحاظ جنسی خدا رو شکر هیچ مشکلی نداریم
بیشتر مشکل ما بابت نا آشنائیمون با مهارتهای زندگی باید بشه، یعنی تو خیلی جوانب خودمونو هماهنگ میکنیم ولی تفاوتهای ما و انتظاراتمون فکر کنم داره مشکل ساز میشه
همونطور که گفتین ، من دارم از خودم شروع میکنم
این کاشت و برداشتو من کاملا تجربه کردم، ولی خیلی سخته که بخوام برای هر نیاز کوچیکم اول کاشت داشته باشم
پس چرا کسی از همسرم اینو نمیخواد؟
چرا همه به عنوان یک مرد مسئولیتها رو ازش بر میدارن و میگن زن باید همه چی رو بسازه؟
خستگی من بابت یکطرف بودن این مسیر و راحتی ایشون تو برخورداش و حق به جانب بودنش هست و اینکه من هر برخوردی کنم همه میگن مشکل از برخوردم بوده، و هیچکس نمیگه ایشون اشتباه کرده و حق با منه
اما اگه واقعا من باید همه چی رو بسازم خب اینکارو میکنم
فکر کنم قدم اولو برداشتم
دارم سعی میکنم با استفاده از روشهایی که گفته شده اوضاعو کنترل کنم
خوشحال میشم اگه موردی بهم بگین باید چکار کنم، یا کدوم برخوردم بهتر بوده کدوم بدتر و جایگزینش میشه چی باشه
ممنون که وقت میزارین
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
خواهرم (در رابطه با پست 156 شما)
طبيعي است كه ايشون به دليل تغييرات رفتاري شما متوجه يك خلا مي شوند و اين خيلي خوبه و نشون مي ده كه ايشون كاملا نسبت به رفتارهاي شما حساسه و حركات شما كاملا تاثير گذار بوده...
پستهاي قبلي رو مرور كنيد و بعضي نكات رو يادداشت كنيد
مطمئنا همه راهكارهايي كه به شما داده شده رو به كار نگرفتيد هنوز... و اين طبيعي است! اما به صورت آرام شروع كنيد و ايمان داشته باشيد مشكل شما به طور كامل حل خواهد شد
اما نكته اي مهم رو بايدعرض كنم:
معمولا همه ما در زندگي با دو دسته مشكلات و اختلاف نظرها در شرايط عادي روبرو هستيم:
دسته اول: اختلاف نظرهايي كه اهميتي در زندگي و آينده و ساختارها ندارند و ربطي به نظام ارزشي ما ندارند... مثل اختلاف نظر روي غذا، شيوه رفتن به مسافرت و ... اين مسائل با گذشت، همدلي و شناخت طرفين در اثر مرور زمان تا حدود 70 درصد حل خواهند شد اما مهم اين است كه بپذيريم وجود دارند! بپذيريم هر كسي رفتار و خصوصيات رفتاري و علائق و تربيت خود را دارد كه الزاما باب طبع و نظر ما نبوده و احتمالا موافق ما هم نيست و اصلا ما به اين دليل با او زندگي نكرده و يا از او حاضر به جدايي نيستيم!
دسته دوم: مشكلات و اختلاف نظرهايي كه در ساختارهاي زندگي ما اهميت دارند و با نظام ارزشي ما مغايرت داشته و ادامه رفتارها و حركات موجب لطماتي به ما مي شوند... موجب مي شوند ما بترسيم! وحشت كنيم! و گاه در لاك دفاعي فرو برويم... در صورتيكه فرد مقابل واقعا منظوري از اين رفتارها و عملها و عكس العملها نداشته و صرفا منشا تربيتي و گاه اجتماعي دارد و گاهي هم بازتاب رفتارهاي ما بوده و ناشي از سو تفاهمهاي عاطفي و فرهنگي است... اين مشكلات با مرور زمان كم نمي شوند و بيشتر مي شوند... اما با كسب مهارتها بي شك هم بر طرف خواهند شد و هم با كسب خود آگاهي متوقف مي شوند( خود آگاهي بدين منظور است كه ما خويشتن خويش را بشناسيم...)
بايد بپذيريم با عشق و زندگي آراماني در مدينه فاضله زندگي نمي كنيم و لباسي كه بر تن ما دوخته اند بي شك آن چيزي نيست كه همه ابعادش با سايز و اندام ما جور باشد... گاهي فقط لباس است و گاه با درز گيري و دوخت و دوز ماهرانه، به زيبايي بر تن ما مي نشيند... و گاه با دوخت و دوزي غلط پارچه اي از هم مي درد و لباس وصله دار و بي قيافه بر تن ما زشت مي شود... پس بايد خياط ماهري باشيم و با ظرافت و دقت هزاران برابر خياط گاهي سوزن به دست بگيريم و بدوزيم و گاه قيچي به دست بگيري و دور بريزيم... هدف زيباتر شدن است!
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
این انگیزه بالا و اراده برای نمونه بودن در زندگی یک پیغام بیشتر به من نمیرسونه که تو در صورتی که همسرت همراهت باشه موفق میشی و در آینده از این دوران با غرور برای فرزندانت یاد خواهی کرد.
چون من نه شناختی نسبت به شما و همسر گرامیت ندارم چندتا مورد عنوان میکنم هر کدام که بیشتر به زندگیت نزدیکتر بود در موردش تحقیق کن تو روابط خودت.
1.همسر شما هیچ ایرادی بهش وارد نیست تنها از اصول و قواعد همسر داری بلد نیست و بلد نبودن هم خودش فی نفس ایرادی نیست زمانی زیر سئوال میره و تبدیل به ایراد میشه که تو بتونی متقاعدش کنی که این مهارت بلد نیست و اون برایش اقدامی نکنه.
2.متاسفانه شرایط حاکم بر اقتصاد کشور همه طیف ها رو تحت تاثیر قرار داده بخصوص مشاغل آزاد، برخی از مردها مایل نیستن که مشکلاتشون وارد خانه زندگیشون کنن،حتی با تمام فشار هایی که به او و خانوادش داره وارد میشه روحیه اش را حفظ میکنه تا جایی که شریک زندگیش اونو مردی بی خیالی و بی مسئولیتی متهم میکنه.
یک سرو گوشی آب بده ببین شرایط کار و در آمدش چطور البته خیلی احتیاط کن چون ممکنه خدایی ناکرده به مادی گرا بودن و آدم حسابگر متهم بشی.
سعی کن خیلی با ظرافت بهش به قبولونی که زندگی مشترک یک معامله شرافتمندانه است یعنی محبت میدی و در ازاش عشق توجه میگیری یا محبوبیت قائل میشی و عوض امنیت میگیری که کاملاً بصورت اخلاقی و شرافتمندانه اش منظورم هست.
هیچ وقت منزل ترک نکن..به قهر نرو همین اول راه جوری رفتار کن که متوجه بشه با زنی زندگی میکنه که تصمیماتی که میگیره از روی خشم و یا احساس نیست و چیزی که میگه انجام میدم فقط یک تهدید نیست درش عمل 100% هست.یعنی اگر روزی بهش گفتی اگر فلان رفتارت ادامه پیدا کنه ترکت میکنم، یقین داشته باشه که ترکش خواهی کرد و به این سادگی ها گذشت نخواهی کرد، وای به اون روزی که باور داشته باشه که با زنی زندگی میکنه که یک چیزی از روی بی عقلی نادونی میگه بعد خودش از اولتیماتومی که داده پشیمون میشه دست از پا دراز تر میآد سراغم. یا اینکه دیگه نسبت به حرفات بی اهمیت بشه ،حتی اگر توهین بکنی براش بی اهمیت بشه.
من فکر میکنم که همسرت موفق نشده که کاملاً از دوران مجردیش به دوره متاهلی وارد بشه و تو باید کمکش کنی،میدونه ازدواج کرده ولی هنوز متاهل و متعهد نشده کاملاً.(سوء برداشت نشه لطفاً)
فعلاً از هرگونه عمل شتابزده برای دیده شدن و شنیده شدن تو زندگی اجتناب کن و تا میتونی باهاش صحبت کن حرف بزن. برای یکسری عکس العمل ها همیشه وقت هست از انتها نیا به ابتدا.
سعی کن که همیشه خودت رو به روز نگاه داری و از اینکه تو در جمع دوستان و نزدیکانش صحبت و اظهار نظر کنی نهایت لذت ببره و احساس غرور بکنه. این خودش باعث میشه که به نظر های تو احترام بذاره و یقین داشته باشه که اگر همسرم چیزی به زبان میاره مسئولیت اون بعهده خواهد گرفت.
سعی کن با روشی کاملاً اخلاقی و منطقی اینو بهش بفهمونی که برای نگهداشتن و داشتن تو باید به نیازهای روحی و عاطفی و انسانیت توجه کنه، وتصور نکنه که با امضاء کردن اون دفترچه عقد نامه تو رو بدست آورده. همچنین سعی کن که اینو درک کنه که تو خودت به تنهایی میتونی نیازهای ابتدایی مثل: مسکن،پوشاک،خورو خوراک، غیره... بدون حضور او هم به شایسته تری وجه برای خودت تامین کنی. و دلیل حضور و تلاش تو برای رسیدن به یک زندگی مشترک نه برای ادامه حیات.
بنظر خودت اگر قرار باشه به نمایندگی از همسرت برای این 6ماه گذشت یک معدلی قائل بشی اون چند؟
و اگر ایشان بجای شما اینجا بودن از چه چیزی درون تو تعریف میکرد و از چی گله مند میشد؟
ادامه دارد..............
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام شمیم بهاری
مرسی از دلداری و راهنماییت رفتم به تایپ هات یه سری زدم کلی چیز آموزتده توش بود
می دونی من خیلی وقته خودمو یادم رفته یعنی اصلا یادم رفته بود چه جوری بودم تایپ های تو منو تکون داد دارم به خودم فکر میکنم عین تو منم مثل تو میخوام تغییر کنم چون همسرم قابل تغییر نیست
ناامید نشو و به راهت ادامه بده خصوصیات همسر تو خیلی زیاد شبیه خصوصیات همسر خواهر منه ولی خواهر من یه راه انتخاب کرده و واقعا هم زندگی خوبی داره و اونم صبر و حوصله و نماز و عبادت و یه کم بیخیالی که همیشه من بهش قبطه می خورم الان هم دو تا دختر خیلی مه داره
راستی خواهر من هیچ وقت تو این زندگی آسیب ندید چون همیشه پای اعتقاد و رفتار و عقاید خودش موند و پافشاری کرد و الان هم خیلی شوهرش بهتر شده
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
شمیم بازم باید بگم تو باید سطح توقعاتت رو از زندگی بیاری پایین، حالا یه فیلم عروسی و انتخاب موزیک که اینهمه کش و قوس نمی خواد، ضمنا مردها هیچکدوم حوصله این کارها رو ندارن ، تو باید تفاوت های زن و مرد رو باور کنی و انتظار نداشته باشی مرد درست عین تو فکر کنه ! متاسفانه اگر اینطوری ادامه بدی سر چیزهای واهی که بعدها هم خواهی فهمید که چقدر واهی بودند زندگیت رو که همه حسرتش رو میکشن از هم خواهی پاشوند، من اگر جای شوهرت بودم شاید از این وضعیت خسته می شدم، حالا یه انتخاب موزیک رو خودت بکن، اینجور چیزها کارهای زنانه هست، فوقش یکی دوتاش رو همسرت نظر میده میگه اینجاش این نباشه یا باشه، تموم
شمیم می خوام باهات تند حرف بزنم، میخوام بگم زندگی فیلم هندی نیست!
خوب شوهرت بیچاره خواسته دلت رو به دست بیاره و میدونسته تو روی موزیک و اینها حساسی خواسته از اون طریق باهات ارتباط برقرار کنه
شمیم ناراحت نشو ولی شوهرت خسته شده، از انتظارات ریز و درشت تو، از اینکه سر همه چی اخم کنی و ناراحت بشی، سر جزئی ترین مسائل، از اینکه انتظار داشته باشی مثل شاهرخ خان مدام آواز بخونه و برات لاو بترکونه، بنده خدا رو یه مقدار به حال خودش بذار، اونم علایقی داره، اصلا دوست نداره موزیک انتخاب کنه جنایت که نیست! دوست آن است که بگریاند ، چندی پیش تو تالار این جمله رو دیدم...واسه همین ازم ناراحت نشو
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
جناب SCi سلام
خیلی خوشحالم که منو رها نمیکنین، باهام همدردی و همراهی میکنین
بله شما درست میگین، تفاوتها هست، حتی من و برادرم کاملا هم سلیقه و هم عقیده نیستیم
من فقط دنبال یه راه میگردم که بیشتر به تفاهم برسیم
شاید باور نکنین، ولی من با همین نادانی و ناپخته عمل کردنم، موفق شدم دعواهامونو از هفته ای یکبار به ماهی و شاید دوماه یکبار برسونم
خیلی سخت بود که بدون راهنما برم جلو
ولی دلم میخواد همینم ریشه کن کن، دلم نمیخواد با کاستیها کنار بیام، میخوام از سر راه برشون دارم
شاید میشه بی تفاوت از کنار همه چیز رد شد، ولی مشکلات سرجاش میمونه و فقط دیده نمیشه
من میخوام حلشون کنم که نباشن و دیده نشن، نه اینکه باشن و دیده نشن
خدا رو شکر بیشتر مشکلات ما از دسته اول هستند، ولی من میترسم با تداومش به دسته دوم تبدیل بشن
من مطمئنم با استفاده از راهکارهای شما و دوستان میتونم زندگی ایده آلی برای خودم و همسرم بسازم
تمام توانمو به کار میبرم تا به همین زودیها ببینین شمیم کاملا همه مهارتها رو یاد گرفته و ازش به نحو احسن استفاده میکنه
فقط برام دعا کنین و رهام نکنین
مرسی
ضمنا من سعی میکنم بیشتر این تفاوتها رو در نظر بگیرم و تمرین تنفس و رقص و سکوت رو بیشتر میکنم
میشه بگین دیگه چه چیزایی میتونه کمکم کنه؟ یا فعلا همین تمرینها برای جا افتادن به تمرین نیاز داره؟
جناب Sedrous سلام
مرسی که برام مینویسین
بله، همسر من هنوز کامل وارد دوران متأهلی نشده، البته خدائیش خیلی پیشرفت کرده
یعنی اوایل که کاملا خودشو مجرد میدید، ولی الآن با تلاشهای ناپخته من خیلی بهتر شده
یه مورد دیگه هم سنجیدن کامل اعمال هست، بله ، واقعا اطمینان از همین راه بوجود میاد، مثلا همسر من خیالش راحته بدترین اتفاقها هم که رخ بده هیچکس چیزی نمیفهمه، و وقتی آشتی میکنیم خیالش راحته هیچ کجا غیر از دل من زیر سوال نرفته، من هیچوقت خونه رو ترک نکردم، حتی تو بدترین شرایط، همیشه هم بهش گفتم که هرچیم بشه اینجا خونمونه، و هیچ کجا غیر از اینجا نباید باشیم
راستش تو دوران عقد تا قهر میکردیم پامیشد میرفت یه اتاق دیگه درو قفل میکرد، یکی دوبار تا پای درگیری فیزیکی رفتم، زدم به در اونقدر حرف زدن تا اومد بیرون، بهش گفتم هرچقدرم قهر کنیم دلیل نداره حبس بازی در بیاریم یا کارهای بچگانه انجام بدیم، حتی یه مدت تهدید میکرد دعوا بشه میزارم میرم ،اینقدر جدی برخورد کردم که خدا رو شکر نه دیگه قضیه حبس رو تکرار کرد نه هیچوقت تا حالا از خونه بیرون رفته خدا رو شکر
قضیه همین اعتمادیه که شما میگین
من تو بعضی مسائل تا حدی موفقم ولی نمیدونم چرا بعضی جاها همه چیز به هم میریزه
در مورد مسائل مادی، درسته شغلش آزاده، ولی من هیچوقت تحت فشار نزاشتمش
باور میکنین هنوز اینه شمعدان نخریدم؟ چون میدونم یه پول اضافیه بابت چیزی که قراره یه گوشه خونه بیفته خب میگم عجله ای نیست، ایشالا بازار که روبراه شد میریم میخریم، یا خدا شاهده خونه بابام هر ماه لباس میخریدم، ولی الآن از بعد عروسیم فقط یه مانتو خریدم، میگم بزار چیزای واجبتر بخریم
یا با وجودیکه همیشه تو کیفش پول هست، بارها شده بیرون بودیم گفته بریم مرکز خرید؟ گفتم نه، لیست خریدها همراهم نیست ممکنه چیز اضافه بخرم نمیام
خودش میدونه برای ریال ریال درامدش ارزش قائلم، همیشه بهش گفتم پولی که به قیمت جدایی ما از هم یا خستگی افراطی تو باشه نمیخوام، نون و ماست میخورم ولی میخوام شاد باشیم
باورکنین خیلی کمتر از موقعیتش ازش توقع دارم چون باهاش هم صنف بودم و میدونم یه روز کار خوبه و یه روز واقعا ادمو به روز سیاه میشونه، من همه جوره پشتش ایستادم و اینو میدونه
اگه بخوام برای این 6ماه معدل بدم ، البته نسبت به چیزی که دلم میخواست باشه، از 20 عدد 15 رو میدم
البته یه سیر صعودی از 10-15، یعنی از اولش خیلی ضعیفتر بود و خدا رو شکر سیر صعودی داشت
اگه همسرم اینا باشه ، طبق چیزی که خودش میگه از شیطنت و مهربونیم تعریف میکنه و اگه بخواد از چیزی ایراد بگیره اینه که دلم میخواد در جریان امور زندگیمون باشم و اون اینو نمیخواد
مطمئنم اینو میگه
اقلیمای عزیز سلام
خیلی خیلی خوشحال شدم که بهم سر زدی
عزیزم
خدا رو شکر تو این سایت ماها تنها نیستیم
من و شمائی که مشکلمون شبیه هست میتونیم با هم استارت یه تغییر اساسی رو تو زندگیمون بزنیم و هستند کسانیکه تنهامون نزارن و کمکمون کنن
امیدوارم تو هم شروع کرده باشی، اگه دوست داشتی بیا اینجا با هم پیش بریم در غیر اینصورت مطمئنم دوستان به تاپیکت سر میزنن و راهنمائیت میکنن عزیزم
به خدا از ته قلبم آرزو میکنم مشکلت حل بشه دوست خوبم
من فکر میکنم خواهرت که جلوی چشمته خیلی میتونه کمکت کنه، راهکارهاتو به منم بگو
ایشالا با هم موفق میشیم:72:
سابینای عزیز سلام
من یه توضیحی بدم؟
همسر من بر خلاف خیلی مردها، هم برای خرید وقت میزاره، هم آهنگهای فیلم عروسی براش مهمه هم خیلی مسائل تزئینی و چیدمان خونمون
اصلا فکر نکن همسرم اهل این کارا نیست
برعکس
مثلا تو انتخاب آهنگها شده بود من یه چیزی میپسندیدم ایشون یه چیز دیگه ، بعد حتی انتخاب من حذف شده
یعنی اونطور نیست که فکر کنی از روی اجبار میشینه پای این کارا، نه، یعنی خدا رو شکر نه
چون این یکی از خصوصیاتشه که همیشه دلم میخواست همسرم داشته باشه
من جزو معدود زنهایی در فامیل هر دومون هستم که شوهرش تو خرید هولش نمیکنه ، پا به پام میاد تا چیزی رو که میخوام بخرم، خودشم همینطوری خرید میکنه و من تنهاش نمیزارم
ولی موضوع اینجاست که وقتی حوصلش از یه کاری سر میره یه دفعه میاد یه چیزی که اصلا تقصیر من نبوده میندازه گردنم، مثلا از طولانی شدن این پروژه فیلم خسته شده، به جای اینکه بیاد زودتر به نتیجه برسونیم میندازه گردنم
در صورتیکه این خودش بود که هی میگفت حالا بزار بعدا میریم سراغش
مطمئن باش من برای تائید خودم چیز الکی نمینویسم، اگه مقصر بودم میگفتم تقصیر من بوده
ولی بازم از اینکه برام نوشتی متشکرم
یه چیزی رو مد نظر داشته باش، من انتظار کار جدید ازش ندارم، ولی وقتی من یکبار به شما بگم من عاشق کوهنوردی هستم ، بعد شما پیشنهاد بدین بریم کوه من بگم اصلا حوصله کوه ندارم، شما چه حالی میشی؟
اگه اون ادعای قبلی نبود میزاشتی پای بی علاقگیم، ولی وقتی با یه ذهنیت قبلی از علاقه من به کوه میای جلو و مطمئنی مورد پذیرش من واقع ، بعد یه برخورد دیگه میبینی ، با بالا یا پائین بودن سطح توقع شما از من سازگاری نداره، با ادعای بی جای من روبرو میشه
درسته؟
من با همسرم مشکل اینچنینی دارم
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
شمیم گرامی
همونطور که قبلاً گفتم مشکل تو در مقایسه با مشکلاتی که همدردای دیگه مطرح میکنن خودش شیرینی نعمت حساب میشه، ازت میخوام فرصت کردی بری و پستهای دیگر هموطن هامون بخونی واقعاً بعضی پشت آدم میلرزونه و خیلی جلوی خودم میگیریم تا هر چی ناسزا به اونی که داره تحمل میکنه مورد ظلم قرار گرفته به اونی که داره ظلم میکنه براشون ننویسم.
صبورباش سعی کن رگ خواب همسرتو بدست بیاری دیگه یواش یواش باید فهمیده باشی چه وقتایی میتونی باهاش دردودل کنی چه وقتهایی محکم جدی باهاش برخورد کنی آخه نا سلامتی هم سرته هم بالینته، بهت قول میدم با کمی صبر بردباری که خداوند در تو برای مرد به هدیه فرستاده وجود داره و با کمی هوش و ذکاوت به امید پروردگار مشکل تو خواهر عزیزم مرتفع خواهد شد.... این همه در مورد آقا داماد حرف زدیم هنوز نمیدونیم اسم این مرد خوشبخت چی هست؟
باور کن بخشی از این مشکلاتت که با یک نگاه مهربان با یکبار بوسیدن همسرت کمرنگ میشه تو زندگیت خودش نعمت که قدر آفیت بدونید شاکر خداوند باشید..
حرف آخر: این پسر بچه یکدنده تو هم یکروز مرد میشه... ولی امیدوارم اون روز دیگه دلت برای او پسر بچه تنگ نشه.
به خدا میسپرمتون" امیدوارم که هر چه زودتر خانوادتون 3 نفره بشه.
یا علی