سبک تکین وضعیتت رو درک می کنم واسه همینه که دارم خودم رو از دست تو می کشم :324:
نکن ... این راه رو نرو
ببین کی بهت گفتم ها
اگه اوایل ازدواج کسی نبود که بهت بگه راه و روشت غلطه الان اکثرا دارن بهت می گن راهت نادرسته
نمایش نسخه قابل چاپ
سبک تکین وضعیتت رو درک می کنم واسه همینه که دارم خودم رو از دست تو می کشم :324:
نکن ... این راه رو نرو
ببین کی بهت گفتم ها
اگه اوایل ازدواج کسی نبود که بهت بگه راه و روشت غلطه الان اکثرا دارن بهت می گن راهت نادرسته
فکر کنم به اندازه کافی بالهای صداقت داد زد....
ببین من فقط می گم شرایط روحی شما برای این تصمیم مناسب نیست، شاید در شرایط روحی بهتر همین تصمیم رو بگیری، شاید هم بخوای به زندگیت ادامه بدی.
ولی الان نباید تصمیم بگیری، همین...
همتون دارين بهم مي گين صبر كن و اينكارو نكن . طاهره جون بهم مي گه خودت تصميم بگير چيكار ميكني. ولي آخه مگه من تنها مي خوام زندگي كنم خوب اونم هست وقتي اون منو دوست نداره چجوري بتونم باهاش زندگي كنم . همش مي گين صبر كن تا خودتم آماده شي راحت دست از زندگيت نكش . ولي شما راهي سراغ دارين جز اينكه دعوا و داد بيداد كنم كه وضعيت بدتر بشه . بزنم زيرش و بگم من طلاق نمي خوام اين راهيه كه بهم پيشنهاد مي دين ؟ چقدر ديگه خودمو خوار و ذليل كنم . چقدر صبر كنم و هر روز انتظار معجزه .
همونقدر كه شما به من مي گين خودت تصميم بگير اونم به خودش حق مي ده كه خودش تصميم بگيره . بارها بهش گفتم چرا من بايد تن به خواسته تو بدم تو طلاق مي خواي من كه نمي خوام . چرا مجبورم مي كني اينكارو بكنم . مي گه پس چي من كوتاه بيام براي تو . خوب همون اندازه كه تو حق داري منم حق دارم تو طلاق نمي خواي من طلاق مي خوام . به زور كه نمي توني با من زندگي كني . وقتي خودم فكر مي كنم مي بينم راست مي گه . خب هم من حق دارم طلاق نگيرم هم اون حق داره طلاق بگيره . بالاخره يكي بايد كوتاه بياد اگه اون حتي بعد صد سال پشيمون بشه كه نمي شه . زندگي چه فايده داره وقتي محل سگ بهم نذاره . بدتر عذابه زندگي نيست كه .
الان يه ماهه دارم تحمل مي كنم كه زود تصميم نگيرم ولي هر روز كه مي گذره مطمئن تر مي شم كه اميدي نيست فقط همين . شرايط فرقي نمي كنه اون منتظره منم منتظرم . هيچ اتفاقيم نمي افته . شما فكر كنين من يكسالم وايستادم و صبر كردم آخرش باز خودم بايد كوتاه بيام دوستاي خوبم .
تعجب می کنم سبک تکین از این عشقی که توی وجودته، من همیشه فکر می کردم این عشق توی قصه ها باشه، و تعجب می کنم که با وجود این عشق شوهرت چنین تصمیمی گرفته واقعا جای تعجب داره، احتمالا نتونستی عشقت رو بهش نشون بدی. بگذریم
تو حاضری به خاطر اون از خودت بگذری، خیلی قشنگه عزیزم ولی شاید واسه قصه ها و فیلم ها، عزیزم سعی کن توی این موضوع یکمی خودخواه باشی، خودخواه بودن همیشه هم بد نیست، درسته که شوهرت جدایی می خواد و تو از بس که دوستش داری حاضری به خاطر اون جدا هم بشی...
ما هیچ کدوم نگفتیم شوهرت رو مجبور کن که باهات زندگی کنه که همچین زندگی ای پایه هاش از اساس سسته و هر لحظه ممکنه که فرو بریزه،
من می گم توی این مورد یکم خودخواه باش و کاری رو که دوست داری و دلت راضیه انجام بده، همین. اگه می خوای جدا بشی خودت این تصمیم رو گرفته باشی و بعد از اون به همه بگی که من راضی بودم نه اینکه بگی راضی نبودم ولی جدا شدم چون مجبور بودم، که اگه اینجوری باشه ممکنه خیلی بعدش حسرت بخوری....
تصمیمی بگیر که خودت گرفته باشی و نذار برات تصمیم بگیرند، حتی شوهرت.
تعجب می کنم سبک تکین از این عشقی که توی وجودته، من همیشه فکر می کردم این عشق توی قصه ها باشه، و تعجب می کنم که با وجود این عشق شوهرت چنین تصمیمی گرفته واقعا جای تعجب داره، احتمالا نتونستی عشقت رو بهش نشون بدی. بگذریم
تو حاضری به خاطر اون از خودت بگذری، خیلی قشنگه عزیزم ولی شاید واسه قصه ها و فیلم ها، عزیزم سعی کن توی این موضوع یکمی خودخواه باشی، خودخواه بودن همیشه هم بد نیست، درسته که شوهرت جدایی می خواد و تو از بس که دوستش داری حاضری به خاطر اون جدا هم بشی...
ما هیچ کدوم نگفتیم شوهرت رو مجبور کن که باهات زندگی کنه که همچین زندگی ای پایه هاش از اساس سسته و هر لحظه ممکنه که فرو بریزه،
من می گم توی این مورد یکم خودخواه باش و کاری رو که دوست داری و دلت راضیه انجام بده، همین. اگه می خوای جدا بشی خودت این تصمیم رو گرفته باشی و بعد از اون به همه بگی که من راضی بودم نه اینکه بگی راضی نبودم ولی جدا شدم چون مجبور بودم، که اگه اینجوری باشه ممکنه خیلی بعدش حسرت بخوری....
تصمیمی بگیر که خودت گرفته باشی و نذار برات تصمیم بگیرند، حتی شوهرت.
كاري كه دوست دارم اينه كه كنارش زندگي كنم اونم نه با خواري . مثل يه آدم . ولي وقتي نمي شه ديگه چيكار كنم.كدوم دري جلوم باز مونده كه نخوام ازش استفاده كنم .
روزی که اولین پستت را زدی 15 دی بود. یعنی هنوز 20 روز نشده. انتطار معجزه داری؟
در ضمن زندګیت را خیلی شوخی ګرفتی. برای جبرانش می خوای کنکور دکترا ثبت نام کنی:316:\
چرا هنوز راههایی هست ولی لازمه اش اینه که تو آرامش داشته باشی
برو بهش بگو یه شرط داری واسه طلاق، اونهم اینه که با هم برید پیش مشاور، می دونم قبلا گفتی و قبول نکرده ولی بهش بگو فقط با این شرط می پذیری.
طلاق رو عقب بنداز و محکم بهش بگو باید بریم مشاوره، ببینم می تونی این یکی کار رو انجام بدی یا نه!!!
ضمنا اگه دوباره بهونه آورد، بگو مشاوره رو صرفا واسه نقاط قوت و ضعف خودم می خوام برم، تا احساس نکنه اونجا یه نفر نشسته که نصیحت کنه!!
بگو می خوام توی زندگی آینده ام بهتر باشم و ضعفهام رو رفع کنم و به کمکت نیاز دارم، اصلا حرفی از دوباره باهم زندگی کردن نیار.
این بار نه با التماس و خواهش می گی و نه گریه می کنی، خیلی محکم باهاش صحبت می کنی و بااعتماد به نفس...
اگه هم گفت نمی شه بهش بگو منتظر احضاریه دادگاه می مونی ولی خودت اقدام نکن چون تصمیم تو نیست.
سبکتکین عزیز، من نمی دونم زندگی شما واقعا چطوری گذشته، فقط اینو می دونم که شما دو نفر الان در شرایطی هستین دقیقا مخالف و ضد هم، یعنی شما فقط خوبی طرف مقابل و خاطرات خوشتون رو می بینید و همسرتون برعکس شما فقط بدیها و خاطرات بدی که با شما داشته رو می بینه.
شما طرز فکر اشتباهی توی زندگیتون داشتین و هنوز هم برپایه همون طرز فکر اشتباه میخواستین که زندگیتون رو ادامه بدین و یا حتی ادامه ندین...
اونم اینه که شما همه کاری می کنید برای اینکه خودتون نباشید، یعنی چی من چیزی میشم که تو میخوای؟ مگه همسر شما مرد ایده آل شما بود؟ واقعا همسر ایده آل پیدا میشه؟ چرا وقتی متوجه خیانت همسرتون شدید گریه کردید و بهش گفتین که همونی میشید که اون میخواد!!!!!!!!!!!!!!!! حالا من نمی خوام شما رو مواخذه کنم ولی میخوام بدونید که این طرز فکر اشتباس، این کار صد در صد غلطه، و حالا هم برای نگرفتن مهریه نگران این هستین که بعد از طلاق همسرتون و خانواده اش در مورد شما چه فکری می کنن؟ شما یک زندگی رو برای خودتون ساختین که توش فقط مشغول سرکوب کردن خودتون هستین، من شما رو تشویق نمی کنم که به زندگی تون ادامه بدین چون به نظر من زندگی که شما داشتین زندگی سازنده نبوده و بعد از این هم با طرز فکری که شما دارید و قولهای که به همسرتون مبنی بر عوض شدن خودتون میدید، سازنده نخواهد بود. معنی زندگی مشترک خیلی متفاوت از چیزی هست که بین شما دو نفر جریان داشته..
شاید دارم تند میرم، اما سبکتکین عزیز شما دارید با دستهای خودتون، خودتون رو از بین می برین، طوری با خودتون برخورد کردین (در گذشته) و برخورد می کنید(در حال) که اگه یک نفر با فرد دیگه ای برخورد می کرد به عنوان ظالم ترین فرد باهاش شدیدترین برخوردها می شد.
من اونقدر از عکس العملهای شما متعجب شدم که نمی تونم توی یک پست باهاتون صحبت کنم، اما فقط یک چیز بهتون می گم، اونم اینه که کاری کنید که بهتون آرامش بده، کاری که اگه 10 سال بعد به امروزتون فکر کردین باعث بشه یه لبخند روی لبهاتون بشینه، راهتون رو انتخاب کنید، یا جدایی یا ادامه زندگی مشترک (اما خواهش می کنم نه به هر قیمتی)، حتی اگه فکر می کنید بخشیدن مهریه هم باعث میشه خوشحال تر بشین این کار رو بکنید. شما مهم هستین نه شخص دیگه ای، خواهش می کنم الان فقط به خودتون فکر کنید، انقدر در حق خودتون ظلم نکنید.
:72:
تو که انقد دوسش داری پس سعی کن از دستش ندی و تنها چیزی که میتونه شاید اونو برگردونه زمانه.
ببین عزیزم ناراحت نشو این فقط یه مثاله:
فکر کن مادری که عزیزترین فرد زندگیش بچشه ، نمیاد بگه چون بچمه دوسش دارم دلم نمیخواد بره زیر تیغ جراحی عملش نکنین درد نکشه یه موقع، بزارید راحت بمیره. چون دوسش دارم نمیخوام عملش کنین، اذیت میشه.
نه اینجا حتی به خاطر خودخواهیم میخوای اسمشو بذاری رضایت میده به عمل چون تنها راه برگشت بچشه.
قبول داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟