ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
واين راز سر به مهر به عالم سمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود و ليك خون جگر شود
نمایش نسخه قابل چاپ
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
واين راز سر به مهر به عالم سمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود و ليك خون جگر شود
دوباره طفل دل من بهانه تو گرفت
شبانه گریه کنان راه خانه تو گرفت
به هر گلی که گذر کرد ، عطر زلف تو خواند
ز برگ برگ در ختان ، نشانه تو گرفت
تو عيب كسان هيچگونه مجوي
كه عيب آورد بر تو بر عيبگوي
ياران چو به هم دست در آغوش كنيد
اين گردش چرخ را فراموش كنيد
چون دور به من رسد نباشم بر جاي
بر ياد من اين دور مرا نوش كنيد
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
پس بهر دستی نباید داد دست
تا كه نادان به جهان حكمروايي دارد
همه جا در نظر مردم دانا قفس است
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
چون بخفتیم همه بیدار شدند
قدر آئینه ندانیم چو هست
نه در آن لحظه که گرفتار شدیم
ما را به رندی ؛افسانه کردند،
پیران جاهل ،شیخان گمراه،
آیینه رویان ,آه از دلت ؛آه
هر چه در این راه نشانت دهند
گر نستانی به از آنت دهند