من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم,قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
نمایش نسخه قابل چاپ
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم,قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
با تو گفتم:” حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم
من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشیده بار نتوانم
من بنده ان دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیرو من نتوانم
ماه من بادرد عشقت رنج هجران تا به یکی ؟
هر زمان با یاد تو نفرین براین هجران کنم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراباتم
معشوق من است آنكه به نزديك تو زشت * اي سير ترا نان جوين خوش ننمايد
درهمه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو و باده و سجاده جایی
یا رب اندر کنف سایه ی آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
:72::72::72:
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گر چه در بانی میخانه فراوان کردم
می خواهم
در مزرع ستاره زنم شخم
و بذرهای صاعقه را یک یک
با دستهای خویش بپاشم
وقتی حضور خود را دریافتم
دیدم تمام جاده ها از من
آغاز می شود