نفس مرده تو تن ، پرپره شده ديگه قلب من
تو كه كه فكر رفتني ، حرف موندن و نزن
نمایش نسخه قابل چاپ
نفس مرده تو تن ، پرپره شده ديگه قلب من
تو كه كه فكر رفتني ، حرف موندن و نزن
نرود زدل، محبت دوستان
آنان که چون گلشنی پرگلند
دنيا همون بوده و هست
حقارت از ما و منه
وگرنه پيش كاهنات
زمين مثل يه ارزنه
همه ترک زمین خواهیم کرد
چه گل باشیم چه خاشاک
كاش به شهر خوب تو ، مرا هميشه راه بود
راه به تو رسيدنم ، همين پل نگاه بود
در كتاب قصه ي من ، معني هر دل سپردن
خود شكستن بود و مردن ، در غم خود سوگواري
یک تولد، آغاز آشنایی است
اما مرگ، پایان جدایی است
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
رهرو گر صد هنر دارد ، توکل بایدش
شک تولد فاصله هاست بین من و تو
خشم بستن پنجره هاست بین من و تو
و همه می گفتند این کلام حق است
و سکوتی که در این واژه تبلور کرده
مرگ تدریجی انسانهایی است
که به گرداب همین واژه گرفتار شدند