به به، پریچه بی جفت آبها را ببوسد ایشالا...
ما که کلا بیرون انداخته شده هستیم :311: شما هم بندازین بیرون که دیگه تکمیل میشه ...
نمایش نسخه قابل چاپ
گاهی وقتها دلم برای گریه تنگ می شود ....
پس که این طور ،،، حالا اینو داشته باش : :biggrin-new:
تو از هزارُ یک شبی غلومی
به جز خنده نبینیم از تو غلومی
غم دنیا همه هیچه
وای پریچه :biggrin-new:
غلومی عزیز ،،،
من از نگاه تو شبُ شناختم
غزل دیدم ُ عاشقانه ساختم :biggrin-new:
گریه هم می تونه مثل خنده زیبا باشه
شب هم مثل روز زیباست .
مراقب خودت باش غلومی:72:
قربونت برم، میگم همون غلام منو صدا کنی بهتره، اسم قشنگی هست غلام، فک کنم یکم نگاهتو به اسم غلام باید عوض کنی ::18:
قربونت برم، ایشالا که موفق باشی
سلام.
دوستیای آقایون چقدر قشنگه. خوشم اومد از این رد و بدل پیامهای اقا غلام و اقای کرای.
من در کل حالم خوبه. زیاد اهل بیرون رفتن نبودم. قبلا هم عملا فقط برای کار ضروری بیرون میرفتم . به خاطر همین هم کرونا تغییر چندانی در زندگیم ایجاد نکرده. فقط کمتر دیدن خواهر و برادرام. و کلاسهامون که انلاین برگزار شده . و یک اپلیکیشن برای حرکات ورزشی که تو خونه یکم پرزش کنم. البته یک ماهه نصب کردم و فقط ده دوازده بار ورزش کرده ام.
دغدغه شغل و اینده و حالا باز بی انگیزگی برای درس خوندن، که استرس سمینار و امتحان و ... هم بهش اضافه شده و باز من که توی کنترل اضطرابم ضعیفم. بهتر از قبل شده ام. ولی هنوز وقتی اضطراب میگیرم فرار رو بر قرار ترجیح میدم و به جای درس خوندن، خودمو به هر چیز دیگه ای سرگرم میکنم که نرم سراغ درس. و میدونم طبق معمول، نزدیک دقیقه نود که میشه پشیمون میشم و میخوام جبران کنم. نمیدونم چرا با تمام اطلاعاتی که در مورد روش های کنترل اضطراب دارم، در عمل نمیتونم چندان ازشون استفاده کنم.
احساس بیهودگی همچنان هست. ولی زیبایی ها رو میتونم درک کنم.
امیدوارم حال سایر دوستان، چه حاضر چه غایب، خوب باشه و بهار خوش اب و هوای امسال، مژده ای باشه برای یک سال خوب و پر برکت برای همه.
یه دل سیر دوست دارم فقط حرف بزنم، نمیدونم چرا اینجوری شدم ...
کوله را خواهم بست!
دور خواهم شد از این شهر غریب..
به دهی خواهم رفت
که در آن آیینه ارزان باشد..
هر زمان چهره تکراری من باز گرفت..
بی هراس از دلمان بشکنمش..
به دهی خواهم رفت
که اگر از سر دلتنگی و غم داد زدم..
مردم تلخ خیابانی مان
اعتراضی نکنند.!
من از این شهر سفر خواهم کرد..
به دهی خواهم رفت...
که در آن شب هنگام.
بشود بوی خدا را فهمید..
بشود پیشانی شاپرکی را بوسید.
به دهی خواهم رفت
که نخ پیرهن مردمشان
جای ابریشم ناب
از گل نسرتن و یاسمن است.
و تمام اوج خوشبختی شان
چیدن گندم یک مزرعه است
به دهی خواهم رفت
که هوایش بوی غربت ندهد.
من به هنگام طلوع خورشید
کوله را می بندم.
فارغ از عشق و سراب.!
بی خدا حافظی از شهر سفر خواهم کرد...!
همه همدردیها کجایین بابا؟ نیستین ها؟ چیکارا میکنین؟
............
سلام آقا غلام :)
این نقشه را ببین :
http://www.hamdardi.net/imgup/659065e9495928da8f.jpg
اونجایی که ضربدر قرمز هست و تو نقشه نشون میده ، من الان اونجام ،
باید خودمو برسونم تو جنگل ،
یه رهنمایی اونجاست که میگن نقشه گنج مناطق شمالی دستشه
:applouse:
اینجوریاست :)
دس دس دس ...بریم سراغ گنج :snowman:
:)
سلام
اسم همدردی از دو واژه هم +درد تشکیل شده، وقتی خلوته یا آرامش قبل طوفانه یا درد ها کمه .
ولی همدردی خودش یه گنجه،
بهترین فرصت بریم درس ها و مقالاتی که تو همدردی هست رو یاد بگیریم و چراغ زندگی مون کنیم.
آقا غلام دیدی قسمت پایین سایت آمار اشخاصی که بیشتری پست رو ارسال کردند زده؟
فقط مدیر همدری نزدیک 9000 پست ارسال کرده، یعنی اگر تو بدترین حالت یک درصدش به درد مون بخوره یعنی 90 تا پست ایشون را اگر بخونیم و عمل کنیم صاحب گنج شدیم، دیگه به 99 درصد دیگه اش و باقی کاربران بماند.
پس از فرصت استفاده کن دوست عزیز شما انسان تلاش گر و باهوشی هستی، مثل ما نباش که بعضی وقتها می یایم اینجا یه دوری بزنیم.
سی ار وای عزیز، چطوری بابا خوبی؟ میگم عکس پروفایلتو میبینم فک میکنم خانمی :311: عوض کن خب، یه سیبیل کلفت بذار،
راستی یه سوال، معمولا چی تناول میکنی؟
قربونت برم mvaz عزیز،گفتم یه احوالی بپرسم. ما که چندین ساله همش داریم مطالعه میکنیم و نکته برمی داریم. بعضی وقتام میایم یه دوری میزنیم. ..
- - - Updated - - -
راستی من یه انتقادی هم بکنم، البته نظر شخصیمه، ممکنه درست نباشه. نظراتی که دوستان میدن، جدیدا خیلی زحمت میکشن براش، ولی بنظرم خیلی تئوریک هست. قبلنا خیلی راهنمایی ها و توضیحات کاربردی تر بودن....
سلام دوستان
خیلی احساس تنهایی میکنم و جایی جز همدردی و کسی جز شما رو برای دردودل ندارم.
این وروجک رو تازه خوابوندم ، کاشکی الان مامانم میومد منو تاب می داد تا منم بخوابم، نوبتی هم که باشه نوبت منه.
این قرنطینه واسه من شده عین زندان، حتی از در آپارتمان هم نمیتونم برم بیرون چه برسه تا سرکوچه . همسرم هم که شب میاد خونه سرش توی اخبار گوشی و بورس و... هست.
توی این شرایط تلویزیونم نمیتونم زیاد روشن کنم چون بچه کوچیکه و خیلییییی جذب تلویزیون میشه و براش ضرر داره. اما وقتی خیلی بهم ریخته ام چاره ای ندارم و براش میزنم.
وقتی هم خوابه تا بخوام یکم به کارهام برسم بیدار میشه . جدیدا هم من بین روز سخت میخوابم.
دلم گریه میخواد...
آیشالا درست میشه همه چی. خوش باشین و از لحظات استفاده کنین. روزی یه صفحه کتاب یا نوشته ای بخونین. زنگ به آشنایان و دوستان واقعیتون بزنین. ایشالا که فک میکنم روزهای خوبی در پیش رو هست ... نیاز به درد دل کردن توی این روزها یکم زیاد شده، منم همینجوریم. ایشالا که درست میشه همه چی. توکل به خدا
سلام.
من مادر نشدم ، ولی خواهر و عروسهامون رو دیدم و میدونم بچه داری چقدر سخته.
به نظر میاد خیلی خسته شدین.
اگر امکانش هست با شوهرتون صحبت کنید و بگید ساعتایی که خونس، یکی دو ساعتی بچه رو نگه داره تا شما بتونید استراحت کنید یا روزهای تعطیل، بیشتر مواظب بچه باشه و شما بتونید یکی دو ساعتی برید بیرون.
این حس غم و تنهایی احتمالا ناشی از خستگیه. یه استراحت حسابی و یه خواب دلچسب، میتونه رفرش کنه حالتون رو.
امیدوارم به زودی بهتر بشید.
.................................................. ........................................
منم الان حس اون جهنمیا رو دارم که میگن ما رو به دنیا برگردون که ادم شیم. ):
استاد کلی وقت داده بود برای یه سری تکالیف، من هی پشت گوش انداختم (البته با حمل استرس و فکرش). فردا اخرین مهلته و من تازه سه روزه دست به کار شدم و بل نسبت مثل ... دارم کار میکنم ولی نمیرسم تمومش کنم و حالا بغضم گرفته و دلم میخواد کاش دو روزدیگه هم وقت داشتم.
یعنی نمیدونم چرا این چند سال اخیر این مدلی شده ام.
قبلاها قورباغمو سریع قورت میدادم.
نمیدونم چیکار کنم این دقیقه نود بودنم رو از بین ببرم.
کاش یه معجزه ای بشه بیشتر وقت بده.
سلام
ارم عزیز:72:
حق دارید شرایط عادی نیست...خداقوت واقعا
این درد دل و حتما حتما با همسرتون داشته باشید.....( من با تصورات فانتزیم از زندگی متاهلی الان اینو راه چاره میدونم:82:)
شاید زندگی براتون یکنواخت شده.....کارهای به ظاهرکوچیک میتونه تنوع و نشاط خوبی بده ...امتحان کنید
میتونید بگید الان با انجام چه کارهایی حالتون خوب میشه؟؟
سعی کنید مهیا شون کنید...
Pooh عزیز:72:
چرا دقیقه نودی؟؟ کاریه که علاقه نداری؟؟؟
ی چندتا تکنیک هست.... امتحان کردی روشی تاحالا؟؟
در کل...درست میشه نگران نباشید
این کرونا ( بلا چه اسم شیکی هم داره)شب و روز هارو جابجا کرده خیلی بد شده
میگن سال 99 کلا صبح نداره از ظهر شروع میشه!!!:311::biggrin-new:
- - - Updated - - -
چیه این ساعت شب همتون انلاینید برید بخوابید دیگه
با اعلام من
شب میشه
و شهر به خواب میره
:biggrin::biggrin:
سلام.
الهه جان، اگه بحث علاقه باشه که من به هیچ کاری علاقه ندارم. یعنی به یه چیزایی علاقه دارم، ولی اون چیزا عملا ارزشی ندارن. مثلا رسیدگی به گل و گیاه رو دوست دارم. ولی این اسمش تفریحه، نه کار با ارزش.
واقعا درس خوندن خیلی بهم فشار میاره و احساس خوب بهم نمیده، فقط برای فرار از بیهودگیه. و گرنه هدف و انگیزه ای براش ندارم.
توی این اوضاع کلاسهامون انلاین برگزار شد، حتی عید هم کلاس داشتیم.
کلا وقتی میخوام برم کلاس دقیقا انگار میخواد جونم بالا بیاد. هیچ ذوقی. براش ندارم. این شاید نشون دهنده بی علاقگی باشه. البته برای همه چی همینجوری ام. غیر اون چیزایی که همون حالت تفریح رو داره. مثل گوش کردن به موسیقی، اواز خوندن، کازای خونه، آشپزی، دوچرخه و کوه و ...
کلا اصلا از بخشهای جدی زندگی خوشم نمیاد.
ولی نمیدونمم اگر درس نخونم، واقعا چه خاکی به سرم بریزم پس؟
یعنیا، واقعا لحظه شماری میکنم بیان بهم بگن پوه، دیگه زندگی تموم شد. دلم واقعا یکم ارامش و ذهن بی دغدغه میخواد.
سلام دوستای خوبم
خیلی ممنون که توجه کردید،
اگر از همسرم بخوام بچه رو نگه داره براش تلویزیون روشن میکنه و بعد کار خودشو میکنه.
اگرم این دردودلی که برای شما نوشتم و بهش بگم ، میگه خب بچه رو بده من نگهش می دارم. بعد به سبک خودش رفتار میکنه.
یه کاری که همسرم انجام میده اینه که مثلا وقتی میبینه بچه رفته روی صندلی ایستاده نمیره کنارش بایسته که مواظبش باشه و همونجا یه بازی و شوخی هم باهاش کنه، از همون جا که نشسته داد می زنه که بیا پایین بچه ،می افتی. کلا بیشتر روش تربیتی همسر من با گفتار و در حالت نشسته انجام میشه که برای خودش حداقل صرف انرژی رو به دنبال داشته باشه.
همسر بنده زباله خونه رو نمیبره دوطبقه پایین بذاره بلکه از پنجره آشپزخونه پرتش میکنه به سمت سطل زباله دم در. دیگه من چه توقعی ازش داشته باشم؟!
وقتی به همسرم بگم دارم افسرده میشم فکر میکنید چه فرقی داره با وقتی که اینو بهش نمیگم؟ واقعا هیچ تفاوتی نداره. چون نمیدونه باید چیکار کنه. چون ایده ای نداره .
الان که ساعت یک و نیم شبه و من دلم خواست واسه دل خودم یکم باهاتون دردودل کنم می دونم ساعت 8 صبح پسرم پا میشه و من وقت کمی برای خوابیدن دارم.
انگار همه لذت های زندگی برای من روی دور تنده ،مثل برق میگذره.
مدتیه دیگه به همسرم غر نمیزنم الحمدالله دیگه دعوا نمی کنیم و خیلی همه چی بهتر شده اما خب کوچکترین حرفی بین ما باعث میشه همسرم بره تو پیله خودش و من بمونم و خودم. شب تا صبح و صبح تا شب
هر روز تکراری.
فقط وقتایی رو دوست دارم که با پسرم بازی میکنیم، با مهره ها خونه می سازیم و اون ذوق میکنه ، براش کتاب میخونم. گاهی از درون واقعا خسته ام اما خب ذخیره انرژی ای همیشه برای پسرم دارم.
خیلی دلم پر بود...
هر کسی یه رگ خوابی داره، و رگ خواب ایشون رو فقط و ففط خودتون میتونین پیدا کنین. با توجه به اینکه انسان باهوشی هستین، قطع به یقین این مشکل رو سریع حل میکنین و با همسرتان یه کاری میکنین که از این وضعیت در بیاین. من مطمئنم که میتونین این کارو انجام بدین.
یه چیز خیلی مهم دیگه برمیگرده به خودتون. یه مقدار به نظرم اگه بتونین خودتونو از لحاظ ذهنی قوی کنین خیلی خیلی به نفعتونه. لامسب هر چی هست توی این ذهنه. میدونم که واقعا خسته این الان، ولی میتونین خودتون هم راهی پیدا کنین برای غلبه بر این خستگی. همه یه جورایی توی زندگیاشون چنین مشکلاتی دارن، من دلم روشنه که حالتون به زودی زود خوب میشه
سلام
با توجه به اینکه این تاپیک مجالی برای پرسش ها و توضیحات من نیست همین مطلب بی انگیزگی و بی ذوقی و ... رو در یک تاپیگ جداگانه بنویسین اما مختصر و مفید. من اونجا ازتون سؤال میپرسم و در موردش مینویسم.
امید چنان شود که، دل میخواهد...:72:
....................
....................
سلام
ایده های شما چی هستن؟ / برنامه هاتون چیه؟ / زندگی ایده آل بنظرتون چه زندگی هست؟ / شما شاغلین؟ / همسرتون چند ساعت بیرون از منزل در حال فعالیتن؟ و خیلی سؤالای دیگه...
برای اینکه بتونم یاریتون کنم این تاپیک و پست هاش مجالی نمیده شما هم تاپیک بزنین و من بتونم اونجا با شما تبادل نظر کنم.
یا رب...بر گوش دلم ز غیب آواز رسان
مرغ دل خسته را به پرواز رسان:72:
....................
....................
این شعرم برای آقای مدیر همدردی که این روزها ستاره ی سهیل شدن و صدامون بهشون نمیرسه... ( بچه های پایین به گوش بچه های بالا برسونن )
کند محیط سایت را دلپذیر
با وجدان کاریش بُود بی نظیر
به دوشش همه زحمت کاربران
او فرشته ی زمینیست و نامش مدیر
:72:
( باشد که مقبول افتد !:cool-new: )
سلام بچه ها
واقعا ممنون
آقا غلام، خوب متوجه شدین. خداروشکر امروز صبح که از خواب پاشدم حالم خیلی بهتره. در مورد رگ خواب همسر گفتین ، فهمیدم که راهی که تا حالا می رفتم کم کم دیگه داشت میشد بی راهه، چه در ارتباط عاطفی باهمسر و چه خودم. برای همین مدت دوهفته ای میشه که رفتارهای عجولانه،غرزدن،توقع از همسر رو به حالت تعلیق در آوردم و فقط ضروری هاش رو میگم. تا کم کم راه درست رو پیدا کنم بیشتر مسائلم رو سعی میکنم درونی حل کنم.
سحربهاری عزیز ، خیلی ممنون از لطف و توجه شما.
اتفاقا من یک تاپیک جدید باز کردم که موضوعش در مورد مادرشوهر هست اما خب در واقع مسأله اصلی باید چیز دیگه ای باشه که توی تاپیک دنبال اون هستم. اگر به تاپیکم سربزنید خیلی خوشحال میشم. توی روند تاپیکم دوهفته موقتا وقفه ایجاد کردم تا هیجاناتم کمی فروکش کنه و بتونم بهتر جوانب رو بررسی کنم.
قراره چند روز آینده تاپیک رو با رویکرد جدیدی ادامه بدم.
ممنون از شما دوستان که در کنارم هستید.
الان واقعا حالم بهتره
سلام ارم عزیز خیلی خوب میفهممت
فکنم تعداد زیادی از پدرها همینطور هستند متاسفانه ...
همسر منم بااینکه کارشون صبح تا ظهره (این روزها کم شده ساعتش) و کلا خونن دیگه و ظهر هم چنددساعت میخوابن اما بازهم تنها گزینه ای که با پسرم داره کارتونه!
من این مدت خیلی حرص خوردم اما الان راحت شدم چون به این نتیجه رسیدم که وظیفه من ربطی به همسرم نداره. من خودم باید باهمه توانم واس پسرم وقت بذارم و اصلا نگاهم به کارای همسرم نکنم (کتاب دختر شینا از زبان همسر یک شهیده واقعا واس من موثر بود تونستی بخون خیلی جذابه)
اینجوری دیگه عصرا که من انرژیم کم میشه غر نمیزنم چه در درون چه زبانی که چرا تو اصلا واس پسرمون وقت نمیذاری... دیگه خیالم راحته فقط خودمم و خودم
میدونم هروقت من انرژیم تموم میشه گزینه جایگزینی وجود نداره...
اینجوری واس من آرامش بیشتری داشته و واقعا در عمل هم اصلا فرقی نکرده و درهرحال همسرم همون آدم قبلیه فقط من راحترم:72:
درقبال روش تربیتی هم بازم مثل همیم و خیلی از زندگیا همینه عزیزم
اگر همسر شما نفوذپذیرن که سعی کن از راههای درست درباره روش تربیتی باهم گفت و گو کنین و تحقیق کنین اگه هم نه دوست خوبم مادر اصل جریانه شما بهترین کاری که بلدی رو انجام بده و دعای خیرت همیشه واس فرزندت باشه بقیش دیگه باید به خدا توکل کرد.
منکه واقعا دغدغه هام واس ارتباط همسرمو پسرم خداروشکر فروکش کرده
خیلی ممنون دوستای من
شمیم الزهرای عزیز من هم مدتیه به این نتیجه شما رسیدم. و آرامشم بیشتر شده ،برای اینکه فشار کمتری بهم میاد مسئولیت های دیگمو کم کردم.مثلا شام ساده درست میکنم . این خیلی برام بهتره. عوضش با شادی و آرامش بیشتری زندگی میکنم.
از این همه زور زدن و دروغ گفتن به خودم خسته شده ام. زور زدن برای زندگی کردن، دروغ اینکه چیزی رو دوست دارم، دروغ اینکه لذت میبرم از چیزهایی در زندگی، دروغ اینکه زندگی اهمیت داره برام.
چرا تموم نمیشه؟ دلم یه خط پایان و خلاص شدن میخواد.
درس هم یکیشه.
کلا دارم موجود خطرناکی میشم. من حتی از پسرخواهر و پسر برادرم و کلا تمام کودکان و نوزادان پسر هماحساس خشم و انزجار میکنم. حتی ته دلم میخواد بمیرن تا بزرگ نشن و مایه بدبختی کسی نشن.
تنها چیزی هم که وقتی بهش فکر میکنم بهم انرژی میده ولی ازش فرار میکنم، کشتن مردهاییه که در حق کسی نامردی کرده اند.
سلام
دکتر ابراهیمی دینانی کلام جالبی در این زمینه دارند.
ایشون میگند یکی از بزرگترین راه های نجات انسان اینه که با خودش صادق باشه. مثلا اگر تحمل بلند کردن وزنه 100 کیلیویی رو داره، بیاد بگه من تا 200 کیلو هم راحت میتونم بلند کنم.
این که باخودمون صادق باشیم، یعنی در فاز خودشناسی کمالگرایی و بزرگنمایی نکنیم.
مثال جالبی هم زدند، فرعون به خودش دروغ گفت که من خدام. در حالی که خدا نبود، و همون ادعاش و رفتار متعاقبش باعث مرگش در وسط دریا شد.
حالا هدف گذاری ها تون مبتنی بر توانمندی، علایق و شرایط خودتون باشه هیچ وقت دل زده نمیشید.
من ممکنه بر اثر رقابت و حسادت از همکارم که تویوتا داره بیام بگم که من پراید بدردم نمی خوره حق من تویوتا است حداقل، خوب معلوم در راه رسیدن به تویوتا بسیار سختی خواهم کشد.
از طرفی اگر به اسباب اطرافتون به دید هدف نهایی و اصلی نگاه نکنید، به ارامش می رسید.
حالا فرضا اگر به جای تویوتا به ال 90 رضایت دادن و با تلاش در جهت رسیدن بهش قدم بر داشتم، نباید وابسته این هدف باشم، ممکنه نرسم، ممکنه برسم و ال 90 در روز اول طی یک تصادف از بین بره.
به هدفی قدم باید گذاشت که قطعی و تخریب نشدنیه.
شما هم ان شالله به ارامش برسید.
من خودم که خیلی ضعیفم در رسیدن به این هدف
سلام دوستان همدردی
میشل جان خیلی ممنونم لطف کردی به تاپیکم پاسخ دادی خودت میدونی واس من چقدرررر انرژی مثبت و حس خوب داری:72:
از حال خودت بگو چند وقته ساکتی و ازت بیخبریم
کاش کسی از مریم ۱۲۳ خبر می آورد به یادشم و راهی هم نیست که ازش خبر بگیرم
بقیه هم خوبین؟ اوضاع رو به راهه؟
من خوبم خدا رو شکر :18:
یأس....... آخر راه من!
- - - Updated - - -
تا به حال اینقدر عمیق یأس رو حسش نکرده بودم.
.
.
خوابم میاد.
نکن با خودت اینطوری دختر:305:
شاید چون ماها فک میکنیم اتفاق خاصی قراره تو دنیا بیافته
تو که اینجوری نیستی پوه...مگه نمیگفتی من به زندگی ساده ام راضیم؟؟
زندگی که معلوم نیست فردا کی هست کی نیست
پس اگه شد شد نشد نشد هرچیه باهمون بساز...
سخت نگیریم....
- - - Updated - - -
فعلا که کرونا دور افتاده داره ی عده رو عزا دار میکنه
میترسم منم تو دام ناشکری بیافتم....
دور از جون همه مرگ عزیز سخته...
- - - Updated - - -
یکی از اقواممون فوت کرد چند ساعت پیش....برای تسلیت هم هیچکسی نمیره....نمیتونم تصور کنم الان چی میکشن تو چه حالین؟؟ ی بچه کوچولو داشت....اصلا ی وضعی...
- - - Updated - - -
فعلا که تا وقتی سرپاییم پس وظیفه مونه شکر کنیم و
شاد و با امید به زندگی ادامه بدیم
- - - Updated - - -
خوابت میاد چه بهتر برو بخواب
من که بدجور بی خواب شدم
سلام شمیم الزهرا
خواهش می کنم عزیزم، من هم هربار اسم تو رو می نویسم قلبم روشن می شه.
ممنون از احوال پرسیت. در مجموع خوبم خداروشکر. اما همچنان مشکل زیاده خواهی رو دارم و تمایلاتم با ظرفیت و ساختارم هماهنگ نیست.
از یه طرف دلم پر می کشه که ۹۰ درصد درسای این ترمم رو حسابی یاد بگیرم. دوست دارم ساااعتها تمرین های هرکدومشون رو حل کنم. و طبق ساختار ذهنیم، اینها برام حکم مشروب رو دارن، هر چندتا رو که حل می کنم، نیاز دارم حداقل یه نصف روز تو مستیش بمونم و سلول های بدنم تو آرامشش غرق بشن.
از طرفی موقعیت راه اندازی یه کاری رو دارم که آرزوی دیرینه ام بوده اما به وقت زیادی نیاز داره.
از طرفی نیازم به خواب زیاده......
هم کارهایی که بهم آرامش می دن رو زیاد کش می دم، مثل نماز و قرآن خوندن که نمی تونم هم کیفیتشون رو حفظ کنم، هم یه زمان محدود و مشخصی براشون در نظر بگیرم، هم بعد از هر کار آرامش بخشی، مغزم تمنای سکون و خواب داره که بتونه تجربشو پردازش کنه و مواد شیمیایی تولید شده رو به همه ی بدنم ارسال کنه و تثبیتشون کنه.
اینم از حال من. حال یه انسان گم راه رو دارم، گم شده در یه دشت زیبا. چیزهاییکه حس می کنم و می بینم، قشنگن، اما وقت و تمرکزم روی پیدا کردن راهه، بخاطر همین سکوتم بیشتره.
سلام
پوه عزیزم
وقتی با خودت مهربون باشی با همه دنیا مهربونی حتی با خدا هم مهربونی.
با خودت مهربون باش:72: