راه پر خاشاك را آرام رفتن تا به كي...
نمایش نسخه قابل چاپ
راه پر خاشاك را آرام رفتن تا به كي...
امروز خودت میدونی که چی شد...چقدر فاصله کمه بین خنده و گریه...چرا اونجوری شد؟چی اشتباه بود؟...من همیشه میگم تو مثل یک پدری مثل یک مادری مثل یک دوستی که هرگزززز زیر حرفش نمیزنه...دلم به این خوشه که تو هرررررررررررررررررررررررر ررررررررررررررررررررررگزز ززززززززززززززززززززززززز زز زیر قولت نمیزنی...میدونی که امروز آرزومو آوردی جلو چشمم؟نمیدونم شایدم آرزوم نبود شایدم دارم اشتباه میکنم مثل جودی آبوت....حتی گریمم نمیگیره...من به تو ایمان دارم تو هیچ کار اشتباهی انجام نمیدی
دوستت دارم
تايب فارسي نداشتم ولي خواستم خودمو خالي كنم
ديروز كلي اشك ريختم....عشق جه معجزه مي كنه واقعا...معجزه عشق رو در موضوع نازنين ديدم و جه حسرت عشق به همسرم در من به وجود اومد...خيلي ناراحتم
از اين كه با اين كه به شوهرم مي فهمونم كه اين كارش اذيتم مي كنه ،انجامش مي ده
ديروز خيلي دلمو شكوندي همسري....خيلييييييييييي
بدتر از اون هم اينه كه اصلا به رو خودت هم نياوردي كه من واقعا ناراحتم....حتى كمي نازم رو هم نكشيدي....همه بهم مي كن فكر مي كني عشق جه مي كنه در حاليكه عشق معجزه مي كنه....قلبم شكسته...از اين كه مي بينم بعد از ناراحتي من هيج اقدامي نكردي كه يك ذره از دلم دربياري....
و باز مثل دعواهاي هميشه به روي هم نمي ياريم و ادامه مي ديم به اين روال يكنواخت و تكراري عاري از محبت....
:302::302::302::302:
تنهام خدايااااا....فقط تو رو دارم.....يادته با هم دوست بوديم و من باهات كلي حرف ميزدم....خدا يادته اشك ميريختم و باهات درد و دل مي كردم....
خدا من واقعا دوستت دارم و دلتنگتم......مني كه هميشه تمام تلاشم رو مي كردم كه فقط به تو توكل كنم جرا بايد دل شكسته باشم.......من حتى تو خوشحاليم هم به يادتم تا نكي بنده بدي هستم كه فقط تو غم ها يادم مي كنه......من كه تو اين ازدواجم كفتم خدايا توكل به تو....با احترام به نظر مامانم انتخاب كردم كه مي دونه صلاحم كجاست كه دلسوز منه....چرااز همون اول همهچيبد جلو رفت....من كه به همه امام ها متوسل شده بودم كه بشت من باشن، درا اينطوري با من شد
اين نيز بگذرد....خدايا شكرت
خداوندا ببخش ما را
برای گناهانی که لذت اش رفته
ولی مسئولیت اش مانده است.....
به نام خدا
سلام
سالها پیش یک جمله روی یک تکه کاغذ کوچک و به ظاهر بی ارزش به چشمم خورد که تا الان در بسیاری از سختیها و مواجه با گناهان و نیز خوشی ها و ثوابها یادم میاد و باعث تعدیل در هیجاناتم میشه. ژرف بودن این جمله در تکرار چندباره در ذهنم خودش رو بیشتر نشون میده. توی اون تکه کاغذ نوشته بود:
"علامه طباطبایی : ما ابد در پیش داریم هستیم که هستیم."
.
در پناه حق.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
جان که از عالم علویست یقین میدانم
رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یکدم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
وقتي راز دلتو گفته نتوني
چقده سخته خدايا
چقده سخته خدايا
چقده سخته خدايا
تو به كس گفته نتوني
چقده سخته خدايا
چقده سخته خدايا
تو به كس گفته نتوني
چقده سخته خدايا
چقده سخته خدايا
چقده سخته خدايا
چقده سخته خدايا
چقده سخته خدايا
خدایا چشمانم به فضل و رحمت توست.
در این برهه از زندگی ام دارم به دقیقه نود نزدیک می شم .
هنوز نتونستم تصمیم بگیرم.
امشب شب خداحافظی من است .
آیا با سلامی دوباره برخواهم گشت؟
منتظرم خدایا .
تكرار تكرار و تكرار .
زندگي ام متوقف شده .
خدايا چرا بعضيها اينقدر خودخواهند؟
چرا منطق ندارند .
چرا فكرشو نمي كنن كه دارند با زندگي بچه هاشون بازي مي كنند ؟
خدايا من ازشون بدم مياد.
متنفرم .
از هر فرصتي استفاده مي كنم كه ديگه هيچ وقت نبينمشون .
هيچ وقت...
خدايا فرصتي بده .
اعصابمو خرد كردند.
اگه يه روزي بلايي سر خودم آوردم ، بدونين تقصير بابامه .
نفرت دارم ازش . نفرت