آفرین به تو چکامه جان با این همه صبوری
من که دارم حسادت میکنم اگه من جای تو بودم تا حالا بریده بودم واقعا" نمیدونم شوهرت چه تصمیمی واسه زندگیش داره
نمایش نسخه قابل چاپ
آفرین به تو چکامه جان با این همه صبوری
من که دارم حسادت میکنم اگه من جای تو بودم تا حالا بریده بودم واقعا" نمیدونم شوهرت چه تصمیمی واسه زندگیش داره
چكامه جان بازهم مي خوام بهت يادآوري بكنم كه از شوهرت پيش خودش گله گزاري نكن .فعلا" نسبت به رفتاراش خودت رو بي خيال نشون بده .اگه دوست داري بيرون از خونه بري كار خوبي مي كني ولي اگه سعي كني برنامه هات رو با خود خانواده شوهرت داشته باشي خيلي بهتره .حداقل فردا حرفي توش نيست .
اليناجون چيکار ميتونم بکنم غيراز صبوري؟بايد بين بد و بدتر يکي رو انتخاب ميکردم.کاش نيما هم اينارو ميفهميد.ولي هيچوقت اين اتفاق نيفتاد.هيچوقت.نميدوني چقدر خسته ام.باور کن با يه لبخند اون به من يا يه ذره محبتش به من ميدونم که همه اين کارهايي که در حقم ميکنه رو فراموش ميکنم.من هيچوقت آدمي نبودم که از کسي کينه به دل بگيرم.اونم از نيما.ولي حيف.چرا بعضي ازآدما اينقدر راحت محتبشونو از ديگران دريغ ميکنن؟يعني نبايد بخاطرش پيش خدا جواب پس بدن؟کاش حداقل خدا يه جوري نيمارو متوجه اشتباهش ميکرد.قبل از اينکه خيلي دير بشه.
بهتره سر خودتو با یه کلاس گرم کنی
هرچیزی که بهش علاقه داری اینجوری وقتتو پر میکنی و دیگه بیکار نمیشی که به کاراش فکر کنی
آره اسما جون. منم به اين نتيجه رسيدم که بايد خودمو نسبت به رفتاراش بيتفاوت نشون بدم.همين کار رو هم ميکنم.چون دقيقا حس ميکنم که ميخواد يه جواريي حرص منو هم دربياره.الان از زمانيکه بيرون رفتنامو شروع کردم اونم داره همينکارو ميکنه.ولي اون خيلي بد آدمو ميسوزنه.من بيرون که ميرم اگه شام هم بيرون بخورم وقتي ميام خونه به روي خودم نميارم که شام خوردم و باهاش ميشينم شام ميخورم.ولي اون اينطوري نيست.فقط خيلي دلم ميخواد بدونم ايا واقعا هيچ حسي نسبت به من نداره؟يعني ديگه دوسم نداره؟دلم ميخواد يکي از آقايون هم بهم نظر بده و بعنوان يه مرد با وجود اين مسائلي که تعريف کردم بهم بگه آيا ميتونم به درست شدن اين زندگي اميدوار باشم يا نه.بالاخره مردها بهتر حس همديگرو درک ميکنن.يعني واقعا ميشه نيما هيچ علاقه اي بهم نداشته باشه؟
راستی یه سرگذشت یادم اومد بد نیست تو هم بشنوی
پسردایی یکی از دوستام با دختری ازدواج میکنه که اونه با اصرار خانواده ها ازواج میکنن نه با علاقه
اونا هم بعد از ازدواج مثل شما بودن ولی بدون سکس بعد از 2 سال که بدوم هیچ صحبتی گذشت حالا عاشق و معشوق شدند و یه بچه هم دارند
عزیزم مطمئن باش صددرصد شوهرت دوست داره این فکر و که اون هیچ احساسی بهت نداره از ذهنت بیار بیرون با این فکرا خودتو اذیت نکن
به نظرم همون که بی تفاوت باشی نسبت به کاراش و بدونه که با رفتاراش نمی تونه تو رو از پا در بیاره خودش کافیه
سلام مجدد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط santatian
چکامه جان نوشتی :
.الان از زمانيکه بيرون رفتنامو شروع کردم اونم داره همينکارو ميکنه.ولي اون خيلي بد آدمو ميسوزنه.
چکامه عزیز این چه حرفیه می زنی گلم. یادت رفته قرار بود چه کارهایی بکنی ؟؟؟:300:
دوباره گفتی :
من بيرون که ميرم اگه شام هم بيرون بخورم وقتي ميام خونه به روي خودم نميارم که شام خوردم و باهاش ميشينم شام ميخورم.ولي اون اينطوري نيست.
ای بابا چرا این کاررو می کنی ؟ قرار شد یک مدت نسبت به همسرت بی تفاوت باشی. چرا باهاش شام می خوری ؟ بذار بدونه بیرون شام خوردی .
:160: