-
RE: باز هم .......
سلام الینا جون
خانمی می دونم خیلی سخته ولی تا موقعی که اونجایی باید رفتارها رو نادیده بگیری و فکر کنی مامانه خودته
به شوهرتم هر چی بگی اون که کاری نی تونه بکنه جز اینکه شرمنده بشه
الان مشکلتون برای جدا شدن از خانواده ی شوهرت مشکل مالیه؟؟مشکل پول پیش یا اجاره ی مسکنو دارین؟؟
-
RE: باز هم .......
هیچ کدوم بلوم جان
میدونی که شوهرم سه هفته نیست مامانش اینا بهش یاد دادن که درست نیست یه زن تنها باشه جامعه خرابه
من نمیدونم این همه زن که شوهرشون مثل منه و خونه جدا دارند فاسدن؟
-
RE: باز هم .......
خوب چه فرقی می کنه همین الانم که شوهرت میره تو میری پیش مامانت اینا اون موقع هم همین
-
RE: باز هم .......
من هم مشکلم همین چیزهاست دیگه
میگن پس چرا میخوای اجاره بدی؟ وقتی تو اون خونه نیستی
در هر صورت اگه خدا بخواد قراره کارش منتقل شه شیراز
دعاکن واسم بلوم عزیز
-
RE: باز هم .......
نمي دانم چي بگم. فقط برات دعا مي كنم كه سريع تر انتقالي شوهرت جور بشه و شما دوتا راحت بشيد. تنها كاري كه از دستم بر مي ياد. الهي آمين
-
RE: باز هم .......
امیدوارم زودتر یا تو بری پیش شوهرت یا اون بیاد پیش تو
-
RE: باز هم .......
الینا جان متاسف شئم ولی باز هم تعادل رو رعایت نکردی.
شما گوشت ها رو شستی و تگه کاردی کارکردن های بدیت چی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی دونم شاید من اشتباه می کنم. ولی خانواده همسر من این طورین. باید دو قدم بیان تا من یک قدم بروم. اگه دو قدم بیان و من هم دو قدم کار خراب می شه ! یا من همش قدم بردارم!!! مهم نیست این قدم ها چی باشه ( چه کوچک چه بزرگ ) مهم نفس قضیه است !!!
مدلشونه. اگه بعد از 10 روز یکبار بیشتر زنگ بزنم مطمئننا متلکی خواهم شنید!
باور کن مادرشوهر من واقعا رفتارش فاجعه است ولی خدا رو شکر من طوری تونستم رو خودم و روابطمون مسلط بشوم که دیگه از دستش حرص نمی خورم.
البته من می دونم تو داری با اونها زندگی می کنی و خواهی نخواهی مراودت بیشتره. ولی عزیزم سعی کن تا می تونی خونسرد باشی و اگه یک قدم برداشتن تو هم قدم بردار. می دونم رفتارش خیلی زشت بوده ولی سعی کن چشم و گوشت رو ببندی. خونسرد باش و اعصاب خودتو خرد نکن خانمی .
-
RE: باز هم .......
میدونی چیه نازنین جان وقتی یه کم باهاش خودمونی میشم میخواد روم سوار شه این دیگه بهم ثابت شده
حساب کن فقط واسه اینکه خسته بودم و نتونستم ظرفها رو بشورم شدم بی غیرت
من دیگه نمیخوام مثل قبل بشم باهاشون باید بفهمه از دستش ناراحتم و دفعه دیگه هواسش به حرف زدنش باشه
در هر صورت ممنونم دوست عزیز
-
RE: باز هم .......
دقیقا منم همین رو دارم بهت می گم. صمیمی نشو. کاملا می فهممت. چون اگه منم بیش از حد نزدیک بشوم مادر شوهر منم عین مادر شوهر تو رفتار می کنه.
حتما بذار بفهمه ناراحتی ولی از این به بعد تمام سعی تو بکن تا فاصله ها را نگه داری تا احترام ها از بین نره.
-
RE: باز هم .......
دوست عزیزم سلام
من تاپیکهاتو خوندم . چرا انقدر حساسیت نشون میدی . تو هم میتونی با خنده و شوخی حرفتو بزنی . مثلا وقتی گفت ظرف شستن غیرت میخواد تو هم با خنده میگفتی که پس مردها که ظرف نمی شورن از من بی غیرت ترن. با این حرفت میتونستی بهش بفهمونی که غیرت به ظرف شستن نیست . یا وقتی که گفت مدرکت لیسانس برای من افت داره تو هم میگفتی که آره من هم دوست داشتم ادامه بدم ولی الان دیگه لزومی به این کار نمی بینم و از مدرک و کارم راضیم و با این حرف بهش می فهموندی که مهم خودمم که از مدرکم راضی هستم . وقتی دعوت میکنه بگو باشه میام ولی نیم ساعت به رفتنت زنگ بزن بگو از شانس بده من کاری برام پیش اومده فردا میام.سعی کن با سیاست خودت همه چیزی رو رهبری کنی به شوهرت هم زیاد این حرفا رو نزن .در مورد خونه هم ساز کوچک بودن رو بزن . سازه اینو بزن که مثلا من نمی تونم از ماشین لباش شوییم استفاده کنم و با دست رخت شستم ، دستم درد میکنه . از محل کارم خیلی دوره و بخاطر دیر رسیدن امکان کارم رو از دست بدم . تا وقتی هم که اونجایی این مشکلات رو داری پس سعی کن هرچه زودتر از اون خونه نقل مکان کنی . روزنامه بخر و جلوی شوهرت به اگهییای اجاره زنگ بزن بذار ببینه که تو هم مسری که از اون خونه بری .