سلام،
پاسخ سری آخر سوالات بچه مثبت:
1. تا حالا شده توی اهداف اساسی و بلند مدت زندگی تون شک کنید؟
بله، شده. حتی گاهی طرز فکرم و آرمان هام رو زیر سوال می برم و بعد دوباره نتیجه گیری می کنم.
نمی دونم این کارم درسته یا نه. ولی با این حال در مجموع وقتی به خودم در چند سال گذشته نگاه می کنم، می بینم نسبتاً آدم با ثباتی بودم، هر چند لغزش هایی داشتم.
2. چقدر به لایه های درونی ذهنتان نفوذ می کنید و سعی میکنید خودتان را بشناسید؟ آیا شده از این کار فرار کنید؟ مثلا به خاطر یادآوری خاطرات بد؟ یا به خاطر احساس ضعف؟
احساس می کردم زیاد. ولی فهمیدم هنوز خیلی بیشتر باید خودم رو بشناسم.
خاطرات رو زیاد یادآوری می کنم. کلاً آدمی هستم که به گذشته زیاد فکر می کنم.
3. سوالات صندلی داغ داغ بود؟ یا قطبی بود؟
یه جاهایی یک بادبزنی دستم گرفتم و تکون دادم :311:
4. چه سوالی را دوست دارید ازتون بپرسیم!
هر چی بود پرسیدید :) البته در پست قبلی جواب این سوال رو دادم.
5. چه سوالی را دوست ندارید ازتون بپرسیم!
سوالاتی که خصوصی هستند و ممکن هست باعث شوند کسی من رو در دنیای واقعی پیدا کند و یا کسی از دنیای واقعی من رو اینجا پیدا کند.
6. یک انتقاد از مدیریت آقای مدیرهمدردی بکنید!
اینطور که آقای مدیر رو در این دنیای مجازی شناختم، انسان مهربان و دلسوز و آگاهی هستند. انتقادی ازشون ندارم، به جز اینکه کاش بیشتر برای تالار وقت بگذارند.
7. تا حالا از این ژست های سخت گیرانه مدیریتی که باید پست یکی را حذف کنید ناراحت شدین؟ اگه طرف کلی وقت گذاشته و یه پست را با فکر نوشته پاک کردنش ظلم نیست؟
پست هایی که حذف می شن معمولاً به خاطر توهین یا بی توجهی به قوانین یا چتگونه بودن هستند. به هر حال کسی که به قوانین توجه نمی کنه، زحماتش هدر می روند.
معمولاً اگر ببینیم که پست تنها قسمت هاییش خلاف قوانین هست و در عین حال بار مشاوره ای هم دارد، پست رو حذف نمی کنیم. ویرایش می کنیم.
ولی خب پیش میاد که یکی برای یک پست یا تاپیک زحمت می کشه، ولی تاپیکش مشاوره ای نیست و شامل انجمن آزاد میشه. خب آدم ناراحت میشه وقتی مجبوره چنین تاپیک هایی رو به انجمن آزاد منتقل کنه، چونکه اعضای کمی به انجمن آزاد دسترسی دارند.
ولی این قوانین تالاره و به نفع تالاره.
8. یک انتقاد از مدیریت خودتان بکنید!
تخصص من روانشناسی و مشاوره نیست. اگر تخصصم این بود، می توانستم با توجه به اختیارات مدیریتی که دارم کمک بزرگتری برای تالار باشم.
با این حال من تمام سعیم رو می کنم که کارم رو به بهترین نحو انجام بدم و در این راه از قوانین تالار و توصیه هایی که مدیر همدردی و مدیران با تجربه تر به من کردند بهره می برم.
9. تا حالا از برخوردتان با یک کاربر توی تالار پشیمان شده اید؟
به خصوص در اوایل مدیریتم چند بار شد که بعد از یک اقدامی از مدیر همدردی یا فرشته مهربان بخوام که بازنگری کنند و اگر کارم ایرادی داشته اصلاح کنند. و در این راه ازشون کمک خواستم.
ولی اینکه واقعاً از برخوردم پشیمون شده باشم بر می گرده به دوران قبل مدیریتم و وقتی که تازه به تالار اومده بودم. یک دختری به تالار اومده بود که من و چند تا از اعضای دیگه بر این باور بودیم که دوست پسرش ازش سوء استفاده می کند. می خواستیم او رو به خودش بیاریم و نسبتاً تند راجع به دوست پسرش صحبت می کردیم. او هم عاشق بود و ناراحت شد و تالار رو ترک کرد. و چقدر حیف بود. اگر برخورد درستی داشتیم، شاید می تونستیم کمکش کنیم.
10. اگر فردا که اومدین توی تالار دیدید دیگه صورتی نیستید و مثلا آبی کمرنگ شده اید ناراحت می شین؟ یا خوشحال؟ چرا؟
ناراحت می شم. آدم توی زندگیش برای به دست آوردن چیزهای مختلف زحمت می کشه. من هم به خصوص بعد از مدیر شدنم خیلی زحمت کشیدم (البته منتی برای کسی نیست، بلکه برای خودم زحمت کشیدم!) و اگه ببینم به این حالت که شما میگی یک دفعه مدیریت رو ازم بگیرند، احساس می کنم ناموفق بودم و این باعث ناراحت شدنم میشه.
ولی به هر حال خودم یک روز دور یا نزدیک تصمیم خواهم گرفت که از تالار برم و اون موقع با رضایت از رنگ صورتی جدا خواهم شد.
11. یک صفت بد از خودتان را بگین؟ !
گاهی زود قضاوت می کنم. مثلاً طرف مقابلم میگه فلان اتفاق افتاده، من سریع قضاوت می کنم و میگم چون فلان کار رو کردی اینطوری شد...! :)
12. چند تا دوست دارید؟ چرا به جای این که وقتتون را با دوستان و خانواده بگذرانید توی همدردی می چرخید؟
3 دوست صمیمی دارم که باهاشون رفت و آمد دارم.
البته با همکارام هم (به خصوص با یکیشون) رابطه خیلی خوبی داریم.
واقعاً سوال به جا و خوبی پرسیدی!!! خیلی بده! من دوباره اعتیادم به همدردی زیاد شده.
فکر کنم خود شما پرسیدی که به اینترنت اعتیاد داری؟ ظاهراً به همدردی اعتیاد دارم :)
البته ترک کرده بودم. ولی در چند وقت اخیر کارهای مدیریتی تالار زیاد شده و من زیادتر اینجا اومدم. صندلی داغ هم که دیگه اعتیاد ما خیلی شدیدتر کرد :)
ترک می کنم! باور کنید ترک می کنم! :311:
13. وقتی یه نفر داره اشتباه می کنه و بر اشتباهش هم اصرار داره و مثلا میاد راهنمایی می خواد که چه جوری به اشتباهش ادامه بده چه حسی بهتون دست می ده؟
حس خاصی بهم دست نمیده. هر کسی می تونه هر جور دوست داره زندگی کنه.
14. وقتی کسی فکرش و عقیده اش خیلی با شما فاصله داره چه جوری می تونید بدون توجه به فکرش کمکش کنید؟
در رابطه با یکی از اعضا پیش اومد که به اسلام ایمان نداشت و سوالات اعتقادی داشت. با خودم فکر کردم اگه من برخورد بدی باهاش داشته باشم، اعتقاداتش برایش تایید میشن! سعی کردم باهاش مهربانانه برخورد کنم که ذهنیت خوبی از من در اون ایجاد بشه.
15. تا حالا شده به این نتیجه برسید که مشورتی که به فردی داده اید کاملا اشتباه بوده؟
من تو پروفایلم نوشتم که من مشاور نیستم. توی پستهام هم اگه احساس کنم مراجع با جو تالار آشنا نیست و ممکنه فکر کنه من متخصصم، یاد آوری می کنم.
و همیشه سعیم بر این بوده که پست هام طوری باشه که به کسی نگم برو فلان کار رو بکن. بلکه بیشتر همه رو دعوت می کنم به منطقی بودن و منطقی تصمیم گرفتن. و جوان ها رو تشویق می کنم که در رابطه با ازدواجشون از پدر مادرهاشون کمک بگیرند. یعنی اکثراً سعی می کنم طوری پست بگذارم که یک وقت کسی رو به راه اشتباه نفرستم. و همیشه هم از خدا میخوام در این راه کمکم کنه.
با این حال خیلی در این زمینه نگرانی دارم.
گاهی هم به فرشته مهربان یا مدیر همدردی میگم که پستم رو بازنگری کنند.
و مثلاً همین چند وقت پیش شد که من یک راهنمایی داده بودم و از مدیر خواستم که نگاه بکند. راهنماییم اشتباه بود و زیرش فرشته مهربان پست زد و مشاوره صحیح داد و مدیر هم توضیح داد.
16. اگر به این نتیجه برسید که در موردی کاملا اشتباه می کردید آیا شجاعت اعلامش را دارید؟ آیا اگر این اشتباه به کسی منتقل شده باشه می رید و به او اعلام می کنید که نظر شما و یا اطلاعات شما اشتباه بوده؟
اگه به کسی چیز اشتباهی بگم، حتماً میرم بهش میگم که اون اشتباه بوده. چون خودم رو خیلی در مقابلش مسئول می دونم.
17. تا حالا کدوم کاربر توی تالار برای شما خیلی تاثیر گذار بوده؟
من یکبار از 3 نفر توی تالار تشکر ویژه کردم. مدیر همدردی، خانم آنی و فرشته مهربان.
نقل قول:
نقل قول:
به هر حال دیگه تقریباً توی همه رشته ها اون دوران تموم شده که شما درست رو بخونی و مدرکت رو بگیری و کتاب ها رو بگذاری تو کمدت! Smile
باید همیشه یک وقتی رو اختصاص بدی برای به روز رسانی اطلاعاتت.
من عنوان شغلیم «محقق» هست و تقریبا هر روز در حال یادگیری هستم. منظورم از اون سوال این نبود که شما بشینی کنار و دیگه یادگیری نداشته باشی بلکه این بود که به مرور زمان توانایی و انرژی یادگیریت پایین بیاد. آیا این مساله اونجا نمود نداره؟ اصولا اگر امروز کار خصوصی داشتی و آدم موفقی هم بودی می تونستی از آینده کاریت مطمئن باشی؟
من مثلاً توی استادهام می بینم که با وجود اینکه سنشون زیاده اطلاعاتشون به روز هست. مشخصه که یک استاد دیگه وقتش رو روی این نمی گذاره که ببینه الآن فرق استاندارد 11 زبان ++C با استاندارد سال 98 چی هست. ولی از تمام تکنولوژی های جدید با خبر هستند و می دونند که مثلاً الآن باید چه پروژه هایی رو قبول کنند و چه پروژه هایی آینده ندارند.
و همینطور می بینم که در شرکت های بزرگ افراد با تجربه هستند که پست های اصلی رو دارند. مشخصه که با بالا رفتن سن قوه یادگیری پایین میاد. ولی دیگه این تجربه هست که اهمیت زیادی داره. یعنی هم اطلاعت خیلی مهمه، و هم تجربه.
شاید یک فرد 40 ساله مثل یک پسر 25 ساله از جدیدترین نرم افزارهایی که برای حل یک مشکل لازم هستند با خبر نباشه، ولی اون فرد 40 ساله هست که می دونه برای حل مشکل چطور باید پیش رفت و چه برنامه ریزی باید داشت. و اون فرد 25 ساله می تونه در این راه یک سری ابزارها رو معرفی کنه.
امیدوارم تونسته باشم سوال رو پاسخ بدم.
آدم امیدش به خدا باشه، نگران نباشه :)
نقل قول:
دکترای Research based در مقایسه با دکترای course based تعریف می شه و تا اونجا که من می دونم توی مالزی و استرالیا هست. اینجوریه که به جای این که درس بگذرونی و بعد امتحان جامع دکترا بدی (اونجا اسم خودشو داره دیگه ) و بعدش هم چند سال روی یه پروژه کار کنی از همون اول یه پروژه گنده بهت می دن و تموم که شد دکترات را می گیری. اما من شنیده بودم این مدل دکترا اجازه ی تدریس در دانشگاه نداره.
به هر حال شما پاسخ سوال من را ندادی! من سوالم این بود که پس از اتمام تحصیلت و گرفتن دکترا آیا مثل اینجا تنها و مهمترین گزینه ات اینه که بشی استاد دانشگاه یا این که توی مراکز تحقیقاتی و شرکت های بزرگ مشغول به کار می شی؟ کلا دکتراها معمولا چه شغلی دارند؟
حالا بهتر متوجه شدم منظور شما چی هست.
البته با توضیحاتی که در پاسخ قبلی دادم، فکر می کنم مشخص شد که دکتری در دانشگاه ما research based هست و نه course based. و فکر می کنم در کل این کشور اینطور باشه، چون تا حالا نشنیدم در دانشگاهی غیر از این باشه. ولی مثلاً توی ایران فکر می کنم اینطور نیست و دانشجوهای دکتری باید کلاس بگذرونند. البته مطمئن نیستم.
همه ایرانی ها هم می گن "داری می خونی برای دکتری؟" :)
در صورتی که من که دیگه درس نمی خونم... رو یک پروژه کار می کنم. درس خوندن به نظرم یعنی سر کلاس بری، جزوه بخونی و بری امتحان بدی.
مدرک دکتری رو که بگیری، می تونی توی دانشگاه بمونی. و می تونی زیر نظر یک استاد کلاس هم برگزار کنی. ولی برای اینکه خودت بخش خودت و کلاس های خودت رو داشته باشی و زیر نظر کسی نباشی، باید استاد بشی. و اون قضیه اش جداست.
بعد از دکتری 2 راه داری. یا اینکه توی دانشگاه بمونی و چند سالی هم طول می کشه تا عنوان Professor یا همون استادی رو بهت بدند. البته پروفسوری دیگه مدرک تحصیلی نیست. بالاترین مدرک آکادمیک همون دکتراست. ولی مدرک استادی رو که بگیری، می تونی تو یک زمینه که دانشگاه می خواد شروع به فعالیت بکنی و کلاس برگزار کنی و دانشجو دکتری بگیری و ...
من ولی قصد موندن در دانشگاه رو ندارم و می خوام وارد بازار کار بشم.
شرکت های زیادی هستند که برای پست های مختلف دنبال کسانی می گردند که مدرک دکتری دارند. حالا ممکنه برای بخش تحقیقاتی شرکتشون باشه، و ممکن هم هست برای بخش های اجرایی یا بخش های دیگه باشه.
نقل قول:
فکر کنم اولین پستی که توی تالار زدم در مورد دختر خانمی بود که پدر و مادرشون مطلقه بودند و ایشان برای ازدواج به من معرفی شده بودند. با توجه به این که پدر و مادر شما از هم جدا شده اند آیا اگر دختر خانمی با این شرایط به شما معرفی بشود پیگیری می کنید؟ یا نظرتون منفی می شه؟
دانستن این که مادر ایشان هم چندان بی تقصیر نبوده اما دختر خانم شدیدا طرفدار مادرشون هستند چه تاثیری روی نظرت می گذاره ؟
در کل به نظرت ازدواج با دختری که پدر و مادرش طلاق گرفته اند چه تبعاتی می تونه داشته باشه؟
سوال سختی هست.
به نظرم باید پرسید که علت جدایی چی بوده. البته این رو هم باید در نظر گرفت که علت جدایی هر چی هم که بوده، در اکثر موارد بچه ها بی تقصیر هستند. حالا اینکه شما متوجه شدید مادر دختر بی تقصیر نبوده، ولی دختر ازش شدیداً طرفداری میکنه، می تونه یک سرنخ باشه و باید بررسی بشه.
همینطور باید بررسی بشه که این جدایی تا چه حد تاثیر بد روی بچه ها گذاشته.
خودم رو مثال می زنم. جدایی پدر مادرم باعث شده بود که من تا حد زیادی تبدیل به یک فرد غمگین و گوشه گیر بشم. و همینطور اعصابم خیلی ضعیف شده بود. همینطور مشخصه که من وقتی پدر مادرم با هم مشکل داشتند، کمتر دیدم که یک زن و مرد خوشبخت چطور با هم زندگی می کنند! و کمتر رسم زن داری رو از پدر مادرم یاد گرفتم.
ولی از طرف دیگه، من به قولی تا حدی سرد و گرم چشیده شدم و خیلی جاها حتی بار زندگی روی دوشم افتاد و همینطور خیلی زودتر تبدیل به "مرد خونه" شدم. همینطور دیدم که پدر مادرم چه اشتباهاتی داشتند و فهمیدم که چه رفتارهایی باعث میشه زندگی از هم بپاشه. خب اینها تجربه من رو بالا برده. و سعی کردم با خوندن مقالات و کتاب های روانشناسی و فعالیت در تالاری مثل همدردی، چیزهایی که از پدر مادرم یاد نگرفته بودم رو یاد بگیرم.
به نظرم بی انصافیست اگر صرفاً چون کسی پدر مادرش از هم جدا شدند، ازش بگذریم. ولی این مسئله باید بررسی بشه.
نقل قول:
بازم ممنون از همه ی پاسخ هات. موفق باشی:72::72::72:
من هم از شما به خاطر سوالهای خوبت تشکر می کنم و برایت آرزوی موفقیت در کار رو زندگی دارم.
از همه دوستان عزیزی که وقت گذاشتند و از من سوال پرسیدند و همونطور کسانی که صندلی داغ رو دنبال کردند و پاسخ ها رو خوندند صمیمانه متشکرم!!!
همگی خیلی خوشحالم کردید. ضمن اینکه این فرصت رو پیدا کردم که راجع به خودم فکر بکنم، کلی هم نوازش مثبت دریافت کردم :) که جای تشکر و قدردانی داره.
با توجه به اینکه نوبت من نسبتاً طولانی هم شد و همینطور به این خاطر که دیگه برام امکان پاسخگویی به سوالات نیست، با اجازه دوستان و مدیران صندلی داغ، از روی صندلی بلند میشم :)
نماز روزه هاتون قبول.
از محمد ابراهیمی و خانم نازنین متشکرم.
برای همگی آرزوی شادی و سلامتی می کنم. :72::72::72: