RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
عزيز جانم
من خودمم هم تلاش نميكنم عمدا در دلي نفوذ كنم اما ظاهرا برا كساني كه دوستشون دارم و بهشون ايمان دارم و خيرشونو ميخوام اثر گذارم.
من معتقدم دوست داشتن حقيقي قابليت نفوذ آدمو بالا ميبره.
اين لينكو جناب baby گذاشته:
http://www.hamdardi.net/thread-14388.html
كتاب هم هست به نام چگونه مرد مورد علاقه خود را ملاقات كنيم. اين كتاب نشون ميده كه چطور يه خانم ميتونه ظاهر و برخوردي شايسته داشته باشه و البته بخشي در مورد همسرتون هم صدق ميكنه:72:
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شميم جان اين موضوعو کاملا درک ميکنم که اتفاقاتي که بينمون ميفته و برخوردها و عکس العملهاي اطرافيان، باعث ميشه ديد ما به سمت منفي بيني و يا مثبت نگري بره ،اما بايد يه جاهايي خودمونو کنترل کنيم که باز خود اين منفي بيني مون اوضاعو از چيزي که هست خرابتر نکنه ويه سيکل معيوب درست نشه، قبول؟
پس جلوي تفکرات منفيتو بگير، نذار جولون بده واست ، اين ماييم که بايد اونو کنترل کنيم.
برخورد شوهرتو با هر کس ديگه اي با برخورد ايشون با خودت مقايسه نکن، اين مقايسه کاملا اشتباهه و اصلا ملاک و مدرک مناسبي واسه تعيين ميزان علاقه نيست،(به نظر من احترام و رودرواسي با علاقه فرق داره،همين طور طرز رفتار بقيه با همسرت) سعي کن برخورد امروزشونو با خودت با رفتار ديروز ايشون با خودت مقايسه کني .
هر چقدر برخورد شوهرت باهات روز به روز بهتر شه ، يعني شما بهتر رفتار کردي و کارهات درست بوده.(چون رفتار ايشون هم عکس العمل رفتار خود شماست)
ميتوني از رفتار همون کسايي که شوهرت باهاشون خيلي خوبه هم يه ذره الگوبرداري کني.
بايد يادمون بمونه که اين پروسه زمانبره و طول ميکشه تا نبض زندگيمون دستمون بياد.
:46:
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
ملاحت عزیزم مرسی
راستی اون لینکم خوندم
آفتاب همدرد عزیز
ممنون
باشه دوباره شروع میکنم، هرچند که تلاش دوباره برای چیزی که میدونی ممکنه بازم بدست نیاد خیلی سخته
ولی دوباره شروع میکنم
فقط برام بنویسین فکر میکنین اون جدائی موقت برامون خوبه یا نه؟
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام دوستان
تقریبا همه چیز عادیه، دیشب چند تا مسئله پیش اومد که باعث آزارم شد ولی سعی کردم با بی تفاوتی و اهمیت ندادن به قضیه رد بشم و برم دنبال کارای خودم و به شدت با منتقد درونیم جنگیدم، بالاخره ساکت شد ولی واقعا قلبم درد میکرد بس که فشارش روم زیاد بود
بعضی اوقات از پس این منتقد لعنتی بر نمیام، از همه طرف حمله میکنه، کلی ماجرا میسازه که از بخت بد تقریبا همش هم درست میتونه باشم
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شمیم جان :46: به نظر من، چند وقتی سعی کن تو رفتارات درست برخورد کنی و دچار اشتباه نشی،
نسبت به رفتارهای اشتباه همسرت سعی کن جرات مندانه برخورد کنی و نه از روی پرخاشگری و
برای برخوردا و کارهای درستش ازش تشکر کنی تا تشویق شه،
بعدا رفتارهای دیشب همسرتو با اون وقت مقایسه کن و به ما هم بگو .
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام شمیم عزیز
نبودی نگرانت شدم
اینکه تو سکوتم کنی در مقابل رفتار های شوهرت بازم میشه رفتار منفعلانه که بازم درست نیست
سعی کن رفتار جرات مندانه رو تمرین کنی کاری که منم دارم می کنم می تونی برای تمرینم که شده از سر کارت شروع کنی
یعنی به علایقت احترام بذاری و با احترام به علایق دیگران اونارو بیان کنی
راستی اگه وقت کردی اینم بخون خوبه
http://www.hamdardi.net/thread-1416.html
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
ملاحت عزیزم مرسی
راستی اون لینکم خوندم
آفتاب همدرد عزیز
ممنون
باشه دوباره شروع میکنم، هرچند که تلاش دوباره برای چیزی که میدونی ممکنه بازم بدست نیاد خیلی سخته
ولی دوباره شروع میکنم
فقط برام بنویسین فکر میکنین اون جدائی موقت برامون خوبه یا نه؟
شميم عزيز در اين حالت ممكنه جدايي موقت بر تنش ها دامن بزنه. وقتي من اشكال گير( نه منتقد شما فعاله) اختيار رفتار ها رو بهش نده. فاصله قرار نيست با جدا شدن همراه باشه. به همسرت و خودت يك كم فاصله براي فكر كردن به رفتار هات بده.ممكنه ما در يك خونه باشيم اما فضاي حياتي همو مختل نكنيم مثلا وقتي من مطالعه ميكنم بخوام مادرم هي ازم سوال نپرسن بعد خودم بيام بپرسم چه امري داشتن..
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام
خوبین؟
دلم داره میترکه
واقعا نمیدونم چرا هرچی بیشتر تلاش میکنم، کمتر نتیجه میگیرم
به خدا خستم
همه جام درد میکنه
دیشب عاشقش بودم، عاشقانه مثل همیشه رفتم پیشبازش، عاشقانه وقتی مشغول کارش شد سعی کردم بهش کمک کنم، تنهاش بزارم، عاشقانه با چیزایی که گفت برخورد کردم
ولی مثل همیشه وقتی حرف پول شد کاری کرد که دلم نمیخواد دیگه ببینمش
من شاید این ماه حقوق نگیرم، یعنی شرکت دریافتی نداره باید صبر کنیم تا پول بیاد و حقوق بگیریم و همسرم اینو میدونه، از اینا گذشته امروز تازه یکم هست و میدونه عمراً حقوق بدن، و از همه اینا گذشته دو روز پیش بهش گفتم مساعده میخوام (دقت کنین
نگفتم پول میخوام فی سبیل ا... که البته فکر میکنم حقشو دارم ولی گفتم مساعده میخوام و اینقدر هم رو داره که وقتی حقوق بگیرم بگه قرضتو پس بده
دیروز بهش گفتم پول میخوام، فکر کرد مساعده رو میگم که بهش گفتم نه یه کم فقط برای اینکه برم سرکار و ازش کامل پول نگرفتم،
دیشب صحبت شد، گفتم خب حالا مساعده، البته امروزم نه ولی فرداشب یادت باشه ازت بگیرم چون میخوام برم دنبال کارام
یه دفعه برگشته میگه ، من نمیدونم تو حقوقتو چکار میکنی؟ میگم برات نوشتم برو بخون ببین چکار میکنم
میگه واقعا چرا پس انداز نداری (بحث تکراری)
گفتم واقعا چطوری روت میشه؟ هر چی میخوام میگی حقوق داری تازه دنبال پس اندازم میگردی مگه من چقدر حقوق دارم؟
میگه من که نمیدونم چقدر حقوق میگیری ، میگم اینقدر، میگه ازکجا معلوم من شک دارم
میگه اصلا نرو سرکار، من حقوقتو بهت میدم
منم گفتم الآن دارم به اندازه حقوقم دارم کمک میکنم تو اینطوری میگی، حالا بشینم تو خونه بخوای کلشو بدی که دیگه هیچی
گفتم اصلا به تو ربطی نداره چقدر میگیرم و همشم میخوام پس انداز کنم ، پولم باید بهم بدی
میدونه من رو قضیه مالی حساسم، با اینحال حتی خرجمو براش نوشتم، ولی بهش میگم وضع مالیت چطوره میگه خوبه، اطلاعات نمیده، سکه بهش میدن میاد قایم میکنه و ....
خب کسی که اینکارا رو میکنه فکر میکنه همه لنگه خودشن دیگه
اومدم اینا رو بگم باز سکوت کردم
بهش میگم چرا این حرفا رو میزنی چرا توهین میکنی، خب بگو چی باعث شده فکر کنی من دارم بهت دروغ میگم ، میگه حس میکنم، گفتم از روی حست حق نداری تهمت بزنی
یه دفعه بلند شد به داد زدن و اینکه اگه میری سرکار دیگه از مساعده خبری نیست مگه بشینی تو خونه که خودم حقوقتم میدم و ...
منم اعصابم خورد شد گفتم باز خوبه شارژ همسایه ها تو کشوی میزه که اگه مساعده خواستم خیالم راحت باشه یه پولی تو خونم هست، باز خدا خیر بده مردمو که جیبشون برام بازه اگرنه تو که برات مهم نیست زنت جیب خالی بره بیرون
بعدشم بهش گفتم ، از این به بعد اگه بی احترامی کنی، تهمت بزنی و توهین کنی باهات برخورد میکنم
اومده هی داد میزنه، تریپ زدن گرفت گفتم خجالت نکش بیا بزن، میگه مثلا میخوای چکار کنی؟ از این به بعد جواب های هویه، گفتم منم میخواستم همینو بهت بگم جواب های هویه، بی احترامی کنی بی احترامی میبینی
بعدشم بهش گفتم دلت از کجا پره؟ میگه از هرجا
میگم از هرجا حق نداری سر من خالی کنی
بعدشم رفت تو اتاق در و بست، بعدشم جاشو برای خواب عوض کرد و من خواب بودم هی میومد برقو روشن میکرد سر و صدا میکرد، تا 3 نزاشب بخوابم
صبحم یه جوری اومدم که چشم به چشش نیفته
امشبم اصلا دلم نمیخواد برم تولد مامانش
حالم ازش بهم میخوره
اگه صد سال باهاش زندگی کنم و نگم چیزی لازم دارم باهام هیچ مشکلی نداره ولی اگه یه قرون پول بخوام اینطوری میکنه
توهین میکنه
تحقیر میکنه
و پولشو به رخم میکشه و
خط و نشون میکشه
شما بگین چکار کنم؟
دیشب تصمیم گرفتم دلگرم بشم، مثبت باشم، ولی چطوری؟
چطوری باید زندگیمو ادامه بدم؟
متأسفانه دارم بیشتر به این نتیجه میرسم که شوهرم یه تازه به دوران رسیدس، کسی که همه رو با پولشون میسنجه و خودش هم ایقدر که به پول اهمیت میده به چیز دیگه ای فکر نمیکنه
من تحمل این رفتارو ندارم
تصمیم داشتم امشب برم خونه بابام، ولی میدونم میاین و میگین برم تولد، به روی خودم نیارم و بعد چند روز که آروم شد باهاش حرف بزنم، ولی اینو بدونین که من هر وقتم باهاش حرف بزنم همین میشه
این مسئله هربار که ازش پول میخوام تکرار میشه
من میدونم اگه بشینم تو خونه، باید برای هر چیزی التماس کنم و کلی دلیل بیارم تا پول بهم بده و میدونم تو مضیقه میزاره منو چون ذهنش مسمومه، خودش داره یواشکی خرج میکنه و به کاراش میرسه فکر میکنه منم لنگه خودشم
تو رو خدا بهم بگین چکار کنم
واقعا به نظرتون همچین آدمی لیاقت عشقو داره؟
همچین زندگی ارزش موندن داره؟
میگین به رفتن فکر نکنم
ولی مگه من از زندگی مشترک چی میخوام؟
غیر از آرامش، غیر از احترام، غیر از اینکه بتونم هر چیزی که امکان داشتنشو دارم داشته باشم و از خدماتی که نیاز دارم استفاده کنم؟ آیا نباید از شوهرم انتظار داشته باشم از نظر مالی تأمینم کنه؟
من تو آبانماهی که گذشت، ازش یه صد تومن خواستم که اینطوری کرد، بقیش خرجهای عادی همه خونه هاست
کدوم زنی الان تو زندگی ماهی 100 تومن اونم در قالب مساعده خرج داره؟
تازه اونم در رابطه با شوهر من که جیبش پره و مشکل مالی آنچنانی نداره
من دارم داغون میشم
نه باید انتظار مالی داشته باشم
نه احساسی
نه عاطفی
پس زندگی چیه؟
اونوقت شما میگین این زندگی مال منه و من حق دارم، کدوم حق؟
من باید چه رفتاری داشته باشم؟
تو رو خدا امروز بهم جواب بدین
خواهش میکنم
مرسی
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
نظر منو جدی نگیر شمیم جان ، بذار دوستان بیان راهنماییت کنن ولی الان تو این گیر و دار چه واجبه شما برین تولد مادر ایشون؟ که چی بشه؟ :300: به نظر من شما هم مثل من می ترسید، همه ش غر می زنید و ناراحتید ولی می ترسید کوچکترین اقدامی در جهت مثبت یا منفی انجام بدید. حتی اگر در حد نرفتن به تولد مادرشوهرتون باشه.
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام شمیم عزیزم
به خدا نمیدونی چقدر واست ناراحتم
نظر من اینه که جدایی موقت رو بیخیال نشو
والا نمیدونم
بزار ببینیم آقای sci چی میگن...
ای لعنت به این زندگی
امروز اعصاب خودمم داغونه