اينكه چيزي نمي نويسم دليل بر عدم حضورم نيست
پستهاي ناخوانده طولاني و زياد شدن
دارم مي خونم
چند بار و چندين بار....
نمایش نسخه قابل چاپ
اينكه چيزي نمي نويسم دليل بر عدم حضورم نيست
پستهاي ناخوانده طولاني و زياد شدن
دارم مي خونم
چند بار و چندين بار....
همه ي اينايي كه توي 3 پست اخر گفته شده خيلي سخته
اونم براي مني كه هميشه توي جمع شلوغي بودم .....
صبر مي خوام و ارامش
تمرين هاي تنفس داره انجام مي شه
واقعا هراسي از نبودن اون ندارم .... يعني دارم
اما چون هنوز هست نمي تونم خيلي تصور كنم كه نيست
عزيزم
گمان نكن كه تنها كسي هستي كه ترس از تنهايي داري . خيلي ها اين ترس را دارند ولي تنها راه مقابله با ترس از تنهايي اين است كه خودت را باهاش روبه رو كني . چون ترس واقعي نيست و ريشه تخيل و تصوير سازي ذهن بخش كودك دارد كه تنهايي را ترسناك مي كند . به اين دليل كه قرار نيست در تنهايي اتفاق بدي بيفتد و.... .
بعد از رويايي خواهي فهميد كه آن چنان كه فكر مي كردي مسئله ي ترسناك و هولناكي نيست . زندگي جريان دارد تا تو در نهايت سلامت عقل و روح و جسم زندگي را ادامه بدهي و از لحظه لحظه ي زندگي ات به واقع لذت ببري .
يادت باشه گاهي تنها بودن و تنها ماندن بهتر از همجواري و هم زيستي با بعضي از انسانها و دوري جستن از بعضي شرايط است .
مخصوصا اين شعر وصف حال تو در نتيجه ي همجواري با اين آقا و خانمش و ....است
دلا خو كن به تنهايي
كه از تن ها بلا خيزد
سلام خواهر عزيزم...نقل قول:
نوشته اصلی توسط samereh
خيلي خوشحالم كه پستها رو با دقت مي خونيد و تمرينها به شما كمك زيادي خواهند كرد...
صرفا فكر كنيد كه نيست... فكر كنيد يكباره شما رو بگذارد و برود!
مي دونيد اگر دقيق نگاه كنيد ايشون خيلي از مواقع كه شما نيازشون داريد نيست... و شما در حال حاضر هم واقعا تنها هستيد!!! در واقع ايشون رو همين الان هم نداريد! داريد؟؟؟
بي شك خيلي از شبها شده كه بخواهيد ايشون كنار شما باشند.. نبودند! مي خواستيد با ايشون حرف بزنيد... حتي چند دقيقه كوتاه! نبودند! كجا بوده... شما حتي نمي دونيد كجا بوده! اما احتمالا كنار همسر خود خوابيده بودند و شما در تنهايي و بيداري به ايشون فكر مي كرديد... در واقع شما بايد چه كار مي كرديد! درك ! فقط درك! اما درك چه چيزي!؟! چه زماني نوبت ايشون مي شه كه شما رو درك كنند؟! در واقع شايد هرگز نوبت ايشون نشه!!!! شما مي تونيد هر وقت دلتون خواست!!! هر زماني كه اراده كرديد تلفن رو برداريد و به عشقتون زنگ بزنيد!؟!؟ مثلا 4 صبح!؟ 2 شب؟؟ وقتي ايشون رفتند مهموني؟! يا مسافرت؟؟؟
اگر بخوايم به چند ماه گذشته نگاه كنيم مي بينيم كه اين با هم بودن قرينه تنهايي بوده... براي شما بي شك دادن چند اس ام اس عاشقانه... اون هم زمانيكه پيش همسرشون نيستند و اوضاع عادي است كه كافي نيست! هست؟؟ شايد براي 6 7 سال پيش كافي بود... اما امروز نياز شما از جنس ديگري است! نياز شما گفتن چند كلمه عاشقانه و بيان احساسات رمانتيك نيست و اگر هم باشد كه اين وضع شرطي شده و محدود شده به رفتارهاي همسرشون نيست! مثلا اگر ايشون مجبور باشه به هر دليلي يك هفته تو خونه باشه و بمونه.. تكليف شما چي مي شه؟ تكليف دلتنگي شما؟ تكليف زندگي شما؟ نكنه باز هم بايد درك كنيد!؟!؟ اگر نگاه كنيد مي بينيد تو همين مدت كوتاه شما خيلي مشكلات رو تحمل كرديد.. خيلي استرسها رو... كه متاسفانه روز به روز بيشتر مي شه! ايا اين مفهوم جديدي از عشق و دوست داشتنه؟
و اگر بخوايم باز هم نگاه كنيم مي بينيم كه ايشون آيا واقعا فرد قابل اعتمادي هست كه حاضر شده زندگي شما رو روي زندگي قبلي كه به ادعاي شما دوستش دارد بنا كند؟ آيا اون دوست داشتن واقعي است؟ اگر واقعي نيست كه بايد به اينكه شما رو هم دوست دارد شك كرد! اگر چند وقت ديگر بچه دار هم شوند كه ديگر وامصيبتا...يا اگر چند وقت ديگه كه ارتباط با شما عادي شد و تصميم گرفت ضمن دوست داشتن شما با شخص ديگري هم باشه... واقعا تكليف وقتي كه گذاشتيد چي مي شه؟
خواهرم .. شما از نظر سني در محدوده بحراني قرار داريد و بايد تصميماتتون رو منطقي تر و به قول دوست پزشكم، عقل روشن اون هم نور بالا؛ جلو برويد!
چند توصيه:
1. تمرينهايي رو كه گفتم، به دقت انجام بدهيد
2. توصيه هاي ani ، فرشته مهربان ، بالهاي صداقت و بي دل كه خواهران مجرب و مهربان شما هستند رو به دقت مطالعه كنيد
3. آرامش خود را به دست بياريد
منتظر شما هستم تا بتونيم به كمك شما، روحيه شما رو دوباره سازي كنيم...
از چيزي نترسيد! بي شك تنها نيستيد!
نه ترسي از تنهايي ندارم
نمي دونم شايد چون تنها نبودم زياد نمي تونم زياد واسه خودم تصوير ذهني بسازم
اما الان چون مشكلات ديگه هم دارم يه دفعه توي چند تا چيز نيازمند تمركز و فكر شدم
كارم سخت تر شده
بايد بذارم زمان بگذره
تمرين ها رو ميكنم
اما بيشتر تپش قلب گرفتم
البته ناشي از تفكر به مسايل غير از اينه
تپش قلب شما (در صورتیکه سابقه پرولاپس یا اریتمی نداشته باشید) نشانه فیزیولوژیک استرس و اضطراب هست.. با تمرین تنفس که قبلا به شما گفتم ارامش خواهید یافت... این تمرین موجب خواهد شد تا اکسیژن سریعا به مغز رسیده و ارامش از دست رفته باز گردد...طبیعتا در طول این مدت افکار منفی شما رو تنها نخواهند گذاشت... به محض هجوم این افکار فورا به انها فرمان استپ با صدای بلند داده و بعد به مدت ۱ دقیقه به یک تخیل زیبا و ارامبخش فکر کنید.. مثل راه رفتن در جنگلی سبز.. قدم زدن کنار دریا... در این تصور ذهنی حتما تنها باشید...
با ظرافت زندگی کنید خواهرم
از اين مدل تمرينها گردم
مي دونم تاثيراتش رو
كلا به علم روانشناسي علاقه زياد دارم
اعتقاد شديد دارم همه چيز زندگي بر مبناي ساخته هاي ذهنه
كتاب چهار اثر اسماول شين
كه البته الان ديگه بعد 7 سال داره پوسيده ميشه توي زندگيم تاثير خوبي گداشته
تمرين ها رو همچنان ادامه مي دم
واقعا نياز به صبر دارم
[b]دوست عزيز
شده خودتو به جاي همسر مرد مورد علاقه ات بگذاري؟
اگه تو توي شرايط اون بودي و تو خيال خودت فكر مي كردي يك شوهر خوب با زندگي آروم داري كه مال تو هست و
از صبح كه ميره به فكر تو هست اما دريغ از اينكه فكر و روح اون جاي ديگه سير مي كنه چي كار ميكردي؟
فكر نمي كني يه كم درد آوره ؟ اين مسئله براي هر زني رنج آوره و اين فكر توي ذهنش مي ياد كه من براي شوهرم چي كم گذاشتم و كجاي كارم اشتباه بوده كه تونسته يك نفر ديگرو توي قلبش جا بده؟
وقتي زن و شوهر با هم يك زندگي رو شروع مي كنن و پايه ريزي مي كنن توي همه چيزش شريكن خوبي هاش سختي هاش روزاي خوبش و روزاي بدش ، و زمان مي بره تا اون زندگي روي غلتك بيفته و جريان پيدا كنه مخصوصا اگه پاي بچه هم درميان باشه و ازدواج مثل ساختن يك ساختمونه زن و مرد پايه هاي اون ساختمون هستند كه كم كم با گذشت زمان اين بنا كامل تر مي شه و هرچي پايه هاي يك ساختمون محكم تر باشه دوام اون ساختمون بيشتر مي شه اما وقتي يكي از پايه ها بلغزه فرو ريختن ساختمان حتميه ! حالا ممكنه توي اون ساختمون خيليها زندگي كنن كه با فرو ريختن ساختمان زندگي اون ها هم از هم پاشيده بشه . مثل بچه، مادر ، خانواده زن و خانواده مرد و ...... اما تفاوت اين ساختمان با ساختمانهاي ديگه اينه كه تو از بين فرو ريختنشو زماني حس ميكني كه خودتم يكي از افرادي شدي كه توي اون ساختمون زندگي مي كردن
دوست خوبم شما مجردي دنياي مجردي با دنياي زندگي متاهلي كاملا متفاوته ! دنياي متاهلي دنياي مسئوليته دنياي از خود گذشتگي به خاطر همديگست دنياي اعتماده ،تا واردش نشي نمي توني كامل دركش كني حتي اگه سني ازت گذشته باشه و فرد با تجربه اي باشي ازت مي خوام باعث از بين رفتن اين دنياي قشنگ نشو و خانه رويايي خودتو روي بوم اين ساختمون نساز چون اين پايه اين ساختمون فقط مي تونه سنگيني يك خونه رو تحمل كنه
[size=medium]
[align=justify]درود،
چند نکته هم به ذهن من می رسه. از اونجائیکه دختر منطقی ای هستی، رک می نویسم که وقتت رو با حاشیه های غیر ضروری نگرفته باشم:
"1" احتمال بسیار زیادی وجود داره که این شخص حقیقتا قصد ازدواج با شما رو نداشته باشه. ایشون به خوبی آگاهه که زمان زیادی صرف خواهد شد تا شما و بعد هم خونواده تون به پیشنهاد ازدواجش جواب مثبت بدید.
و به خودش می گه: تا کار به اونجاها برسه، من حالشو می برم. بعد هم یه بهانه ای جور می کنم: همسرم، آبروم، خونواده م، خونواده ش ...
اون موقع شما خواهید موند و این سوال که: مگه از اول اینها رو نمی دونستی؟!!!!! و پاسخ هایی از این دست که: قضایا اونطور که پیش بینی کرده بودم پیش نرفت! یا فکر نمی کردم همسرم دست به خودکشی بزنه! یا پدر و مادر شما هم حق دارن، من درک می کنم که نخوان دخترشون زن دوم بشه!
"2" نوشتی فکر نمی کردی هرگز با مردی روبرو بشی که تا این حد به آنچه می خوای نزدیک باشه. یک موضوعی رو شاید در نظر نگرفتی:
تفاوت عمده و تایین کننده ای هست بین یه پسر مجرد و یه مرد متاهل.
ضعف خیلی از پسرهایی که قبل از ایشون باهاشون مواجه شدی، این بوده که جنس تو رو نمی شناختن، بنابراین در همراهی کردن با تفکرات و احساساتت ناموفق بودن.
اما آقایون وقتی ازدواج می کنن، تازه یاد می گیرن چطور باید با یه دختر تا کرد.
بنابراین فکر نکن ازدواج با این شخص با ازدواج با پسرهای دیگه خیلی فرق می کنه. کافیه یه پسر اهل زندگی رو انتخاب کنی، و بعد ببینی که چطور به مرور زمان(و با کسب مهارت های لازم از سمت هردوتون) تبدیل به مرد رویاهات می شه.
"3" ایشون همسرش رو دوست داره، و وقتی در عمل حس کنه که چطور زنی که بهش تکیه کرده، داره چکه چکه آب می شه دچار احساس گناه می شه، و متاسفانه احتمالش زیاده که اون روز به جای خودش شریک جرمش رو مجازات کنه.
"4" اون آقایونی که موقع ازدواج دوم از همسر اولشون دیو هفت سر می سازن، بعد از مدتی که هوس هاشون فروکش کرد، به خانواده اولیه شون تمایل بیشتری نشون می دن، چه رسه به ایشون که از همین حالا هم نمی تونه کتمان کنه که همسرش رو دوست داره.
"5" تو امروز به این مرد تعقل نداری و هیچ حقی هم ازش نداری. بنابراین به 50 درصدش قانعی. اما روزی که 100 درصد متعقل به کسی باشی و فقط 50 درصد (در خوش بینانه ترین حالت) ازش سهم داشته باشی، روزگارت سیاه خواهد شد.
در کل فکر می کنم خدا خیلی دوستت داشته که قبل از تصمیم گیری این سایت رو در مسیرت قرار داده.:72:[/align]
تمرين ها در حال انجامه
اما همچنان تپش قلب دارم
موقع تمرين
يه فرموا مي خوام براي اينكه صبرم زياد بشه
تو يه اين 6 ماه اخير تو ي همه چيز صبرم فوق العاده كم شده