RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام دوباره:
بلو اسکای عزیزم .نمی دونم چطور بگم که از دیروز تا الان چقدر فکر کردم به این اتفاق و واقعا ناراحتم..واقعا درک کردن موقعیتی که شما هستی شاید آسان نباشه ولی من معتقدم هیچ غیر ممکنی وجود نداره...
قبل از هرچیز دوست دارم بدونی که من در پست قبلم به هیچ عنوان قابلیت های شما رو خدای نکرده زیر سوال نبردم که حق هم ندارم...دوست داشتم حتما اینو بدونید...
عزیزم من راستش تاپیک شما رو برای همسرم خوندم ..نمی دونم ولی اون معتقد بود هیچ مردی اس ام اسی که می دونه مال خانمی هست و ممکنه همسرش تحریک بشه و ناراحت بشه به زنش نشون نمیده و اگر نشون داده پس نیتی داشته و یا منتظر تبعاتی هست ...
نمی دونم تا چه حد درسته..مردها با هم فرق دارن و هیچ کس به اندازه شما نمی تونه بفهمه چرا همسرش این کارو کرده...
من در حال حاضر چون معتقدم مسئله شما در مرحله خاصی هست که هر رفلکس غلط شما می تونه به قیمت زندگیتون باشه و منم تخصصی در مشاوره حرفه ای ندارم سکوت می کنم تااین بحران رو طی کنی و بعدها اگر دوست داشتی وقتی این معضل تمام شد به خیر و سلامتی برای سیاست ها و ..اگر دوست داشتی صحبت ها کنیم....ولی من اصلا با نظر اون مشاور تلفنی موافق نیستم..شنود!!!!! این کارها واقعابه نظر من خانمان براندازه عزیزم...من جای شما بودم با اون خانم هم صحبت نمی کردم چون کافیه ایشون نیت خوبی نداشته باشه و با بیان یک سری دروغ شما رو بیشتر بهم بریزه ..نمیشه به این گونه خانم ها اعتماد کرد چون اگر قصدش خانمان برانداز باشه به هر قیمتی این کارو می کنه....به نظر من بهترین راه صحبت با همسرتونو اونم با یک روش خاص با احترام...
کاش مدیر همدردی به این تاپیک سر بزنن....عزیزم منتظر باش تا مدیر بیاد بعد اقدام کن خیلی نگرانم با یک عمل غلط خدای نکرده مشکلت بزرگتر بشه ...
مواظب خودت باش
سارا بانو:72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سارا بانو
عزیزم من راستش تاپیک شما رو برای همسرم خوندم ..نمی دونم ولی اون معتقد بود هیچ مردی اس ام اسی که می دونه مال خانمی هست و ممکنه همسرش تحریک بشه و ناراحت بشه به زنش نشون نمیده و اگر نشون داده پس نیتی داشته و یا منتظر تبعاتی هست ...
پریشب که با شوهرم حرف زدم، خودش هم همین رو می گفت که اگه مشکلی بود که بهت نشون نمی دادم.
اما شوهر من کارهای عجیب و غریب زیاد می کنه.
در مورد این مساله هم می شه هم مثبت فکر کرد و هم منفی؛
مثبت اینکه واقعا شوهرم نمی دونسته که صاحب شماره خانمه (البته با شناختی که از شوهرم دارم و حس کنجکاویش بعیده پیگیر نشده باشه که کی براش اس ام اس داده) و واقعا فکر می کنه یکی از ارباب رجوعهای آقاشه.
منفی اینکه کار خیلی بیخ پیدا کرده و شوهرم میخواد به یه نحوی حالیم کنه که پای کس دیگه ای میونه، مخصوصا که دقیقا فرداش بهم گفت که من اگه تحت فشار خانواده نبودم تو رو انتخابت نمی کردم. بعد از 4 سال این نهایت نامردیه. بگذریم که چقدر غرور و عزت نفسم شکست. اگه من می دونستم محال بود زنش بشم.
خوب بالاخره واقعیت از بین این دو حد مثبت و منفی خارج نیست.
و باید راهی پیدا کنم که حقیقت رو بفهمم. چون اینجوری آرامش ندارم. نمی تونم بیخیال باشم و بگم حالا بعد از دنیا اومدن بچه بهش فکر می کنم. اما در بدترین حالت هم تا قبل از دنیا اومدن بچه به روش نمی یارم.
دیروز صبح تمام گذشته دوباره پیش کشید، حتی کتک کاری(!) هامون رو! اونم مراعات زن و بچه اش رو نکرد و دلش نسوخت.
شب هم دوباره مثل گذشته، جاش رو عوض کرد و تنها خوابید!
می خوام سبک سنگین کنم و تصمیمم برای زنگ زدن به اون خانم رو عملی کنم. البته تا شنبه صبر می کنم. حواسم هست که شاید طرف دشمن من و شوهر و زندگیمون باشه و هرچی گفت رو چشم بسته قبول نمی کنم.
اما من به شوهرم شک دارم. خیلی وقته. باید یه راهی پیدا کنم که بفهمم من دارم اشتباه می کنم یا درست شک کردم.
این برای خودم، بچه ام و زندگیم بهتره.
اما راهش رو نمی دونم دقیقا چیه!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز؛
بعد از همه پست ها علاوه بر تشکر زیر پست معمولا تشکر نوشتاری هم می کردید. این دفعه که من براتون پست زدم اصلا اون صفحه را هم نخواندید. خب معلومه که خیلی داری پسر کوچولوت را اذیت می کنی و مامان بدی شدی که حواست اینقد پرت شده.
می تونم بپرسم بر فرض اینکه نتیجه تحقیقات مثبت شد برنامه تون چیه.
من هم مثل شما در زمینه خیانت موافق خط فکری این تالار نیستم. اما نمی تونم بفهمم با این همه شیوع خیانت و بی وفایی و بی بند و باری واقعا راه حل درست چیه؟
باز هم می گم کاش که بیشتر صبر کنی. شنبه زوده. فعلا به تولد پسرت فکر کن و سعی کن اون را به بهترین شکل ممکن و با آرامش کامل انجام بدی. این تجربه ای است که شاید فقط یکبار در عمرت داشته باشی. خرابش نکن. الان فقط برای کوچولو برنامه ریزی کن. وسایلش را آماده کن. وسایل خودت را و برنامه چند روز اول را هماهنگ کن. دوربین را شارژ کن. با همسرت صحبت کن و بگو چه هدیه ای دوست داری برات بیاره و ... در مورد اسم بچه باهاش یک شب صحبت کن و به نتیجه نهایی برسید و ....
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
شب نم جان
من پستت رو خوندم و مابین صحبتهام بهشون جواب هم دادم خانمی!
می دونی اونچه که هست نمی تونم فراموش کنم و تا فراموش نکردم نمی تونم آروم باشم.
شوهرم هم نخواست که لااقل گذشته مون یادآوری نشه!
برنامه من بعد از تحقیقات موکول میشه به نتیجه تحقیقات. الان اگه بخوام برنامه یا تصمیمی داشته باشم باید برای تمام حالات ممکنه باشه. پس بهتره اول بفهم کدوم حالت در مورد ما واقعیته، بعد تمام انرژیم رو بذارم برای تصمیم گیری راجع به اون. (و مطمئنا بعد از تولد بچه هست)
شب نم جان ممنون که به فکرمی :72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام بلواسکای
چندروز هست که مرتب دارم به مسئله پیش اومده شما فکر می کنم.هیچ جوری نمی تونم باور کنم یه مرد کاسه ای
زیر نیم کاسه اش باشه وبیاره همون اس ام اس رو نشون خانومش بده.اینکه می گی عمدا این کار رو کرده من
نمیتونم قبول کنم چون لااقل این هفته با این اوضاعی که دارید این کارو نمی کرد.می گی شک داری،من کاری با
اونا ندارم ولی تو این یک مورد آخر به این نتیجه رسیدم که 90 % امکان داره که این اس ام اس اشتباهی اومده
باشه وواقعا همسرت بی تقصیر باشه.اما شما با تماستون باشماره موردنظر همه چی رو خراب خواهیدکرد.درسته
که من با این تجربه کمم نمی تونم مشاوره درستی به شما بدم ولی به عنوان خواهر کوچکترتون میگم که
صبرکنی،شما درست میگی الان توی برزخی وباید این مسئله یک طرفه بشه اما نه مستقیم وتوسط خودت!!! می
تونی این کار رو باسیاست واز طریق نفر سوم پیگیر باشی.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
داملا و رایحه عشق عزیز
از راهنمایی تون و پیشنهاد نفر سوم ممنون. ولی میشه راعنمایی تون رو تکمیل کنید و بگید این نفر سوم چجور می تونه کمک کنه! اصلا زنگ بزنه چی بگه و خودش رو کی معرفی کنه تا بتونه بفهمه اون خانم به همسرم ربط داره یا نه؟
من که نمی دونم!
==============================
دو شب بود که قهر کرده بود(!!!!!!!!!!!) و جای خوابش رو عوض..
امروز صیح رفتم بهش گفتم که من رو باید تا جایی برسونی و بعدش هم یه خرید داشتیم.
پیش ترها وقتی باهم می رفتیم بیرون یه سری رفتارهای بدی می کرد که احساس می کردم شخصیتم خرد میشه، متاسفانه امروز هم دقیقا همون کار رو کرد!
نمی دونم چش شده! چرا یه دفعه اینهمه تغییر کرد و دوباره برگشت به موضع قبلی؟!
ما که روابطمون خوب شده بود!
چند روز دیگه میخواد بچه اش به دنیا بیاد!
بخدا این رفتارش خیلی آزارم میده! کاش می تونستم فکرش رو بخونم!
راستی یه چیز دیگه؛
امروز بابت اون خریدی که داشتیم زنگ زد به دوستش مشورت بگیره، یه دفعه صدای یه خانم اومد (اسپیکر گوشیش بلنده و من می شنیدم) که من بیرونم عزیزم و ....
یه صحبت به نسبه طولانی کرد و قطع کرد. (شوهرم ساکت بود)
گفتم کیه، گفت نمی دونم انگار خط رو خط شده!
بعد زنگ زد خونه دوستش و مادر دوستش گوشی رو برداشت و سراغ دوستش رو گرفت و به مامانش گفت که گوشی فلانی رو یه خانم برداشت یا گوشیش دست کسیه یا خط رو خط شده بود!
حالا بنظر شما تو این موقعیت این چه مساله ای بود؟
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلواسکای عزیزمی دونم که الان توی فشاروناراحتی زیادی هستی ولی به خاطربچه ات فعلاکوتاه بیا.چون این حالتهایی که داری واسه نوزادت خوب نیست.تجسسوفراموش کن تااین چندروزباقیمانده هم به خیروخوبی بگذره.:46:.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز ، مادر خوب ، چند روز دیگه به دنیا اومدن آقا پسرت نمونده ، اون وقت این حرف ها ، این تنش ها ، ایم موضوعات داره بدترین اثر رو روی تو و پسرت میذاره
می خواهم به یه سئوال من پاسخ بدهی
بلو اسکای ازاین دنیا و این زندگی چی می خواد؟
خواهش می کنم خوب ِ خوب فکر کن و بعد پاسخ بده
این سئوال رو من از خودم پرسیدم ، زمانی نه چندان دور شاید حدود سه یا چهار ماه پیش ، وقتی که بدجوری بهم ریخته بودم و داغون بودم و از شوهرم ، از فرزندم، از پدر و مادرم ، از پدر و مادر همسرم ، از محیط کارم از ... از تمام دنیا بیزار بودم ، وقتی که تمام دنیا و زندگیم شده بود بیهوده و بی ارزش
یادم هست یه پست هم توی تالار زدم و بعدش یه مدت حدود یک ماه و نیم رفتم
میدونی پاسخ من به این سئوال چی بود :
بالهای صداقت از این دنیا یه زندگی اروم می خواد
یه زندگی بی دغدغه
یه همسر خوب
یه شوهر همراه که درک کنه
یه فرزند خوب
یه پدر و مادر که باری از دوشم بردارند و در کنارشون من آرامش بگیرم
یه خانواده شوهر که به همدیگر احترام بگذاریم و همدیگر رو دوست خود بدونیم
بالهای صداقت یه زندگی عادی و معمولی می خواد مثل همه
می خواهم صبح در کنار همسرم و دخترم صبحانه بخوریم
دلم می خواد ناهار مون رو سر یه ساعت مشخص بخوریم اون هم سه تایی
دلم می خواد همسرم بهم کمک کنه
دلم می خواد مادر و پدرم اینقدر از همسرم ایراد نگیرند
دلم می خواد مادر شوهر وخواهر شوهرم کمی درک کنند که من ازشون دلم شکسته و ازم دلجویی کنند
دلم
دلم
دلم
به نظر تو این خواسته های بالهای صداقت زیاد هست؟
داشتن یه زندگی آروم در کنار همسر و فرزند؟ اون هم بعد از این همه تحمل سختی؟ بعد از این همه که من روی خودم کار کرده ام و دارم برای زندگیم تلاش می کنم؟!
نه خواسته زیادی نیست ، ولی دنیا بر وفق مراد من نمی چرخه
خوب حالا من چی کار می تونم بکنم ؟
اینکه هر روز اعصاب خودم رو بریزم بهم ؟!
اینکه چرا مادرشوهرم فلان پیغام رو فرستاد؟
چرا شوهرم اون روز ازم حمایت نکرد
چرا مادرم نسبت به همسرم اینقدر موضع بدی داره؟
نه ، اگر بخواهم هر روز به این چیزها توجه کنم عمرم تموم میشه اون هم با یک دنیا حسرت
به جای اینکه اینقدر ناراحتی ها رو ببینم و خودم رو داغون کنم به دنبال خوبی ها رفتم و دارم از زندگیم لذت می برم
بلو اسکای " انجمن معنا درمانی" رو حتما بخون
به خدا معنای زندگی بالاتر از این چیزهاست
سعی کن از زندگیت لذت ببری ، اون هم خیلی آسون
خدایا شکرت که سقفی بالای سرم هست
خدایا شکرت که همسری دارم
خدا شکرت که فرزندی دارم
خدایا شکرت که ناتوان نیستم
خدایا شکرت که محتاج نیستم
خدایا شکرت که گرسنه نیستم
خدایا شکرت که تو رو دارم ، تو تمام نداشته های منی
الان هم اصلا به اون خانم زنگ نزن ، به روی شوهرت هم نیار
جدی دارم می گم
به روی شوهرت بیاری که چی بشه؟ که یا بگه آره و حرمت ها بینتون از بین بره و شکسته بشه و یا بگه نه و کلی قسم و آیه بخوره که چیزی بین ما نیست و تو هم باور نکنی؟
به اون خانم زنگ بزنی که بگی من زنش هستم و پات رو از زندگی من بکش بیرون که اون خانم یا باهات تند برخورد کنه و یا اینکه بهت بگه خیال می کنی و باز تو باور نکنی ؟ و. بیشتر بریزی بهم
ببخش منو اگه برات تند نوشتم :72:
آخرش به چی می خواهی برسی؟
>>> اگه به نظرت طلاق بگیری و تنهایی زندگی کنی و پسرت هم نصف هفته پیش تو باشه نصف هفته پیش باباش ، زندگی بهتری میشه برات خوب دست به کار شو ، واسه چی نشستی؟ منتظر چی هستی؟ حتی شده یه پولی هم به شوهرت بده و خودت رو از این زندگی اشتراکی مطلقه کن
>>> اگه به نظرت می بینی همسرت رو همین جوری که هست دوستش داری ، دلت می خواد پسرت هم سایه مادر بالای سرش باشه هم سایه پدر ، اگه در خودت این توان رو می بینی که با مشکلات زندگی روبه رو بشی و اونها رو حل کنی و در تلاش باشی که زندگی خوبی در کنار شوهر و پسرت بسازی و از زندگی ات لذت ببری ، پس دیگه ول کن ، این همه نفرت و تنفر و خشم و عصبانیت و یادآوری گذشته رو برای همیشه متوقف کن
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام بالهای صداقت
امیدوارم روزگار همواره روی خوشش رو بهت نشون بده :72:
نقل قول:
وقتی که بدجوری بهم ریخته بودم و داغون بودم و از شوهرم ، از فرزندم، از پدر و مادرم ، از پدر و مادر همسرم ، از محیط کارم از ... از تمام دنیا بیزار بودم ، وقتی که تمام دنیا و زندگیم شده بود بیهوده و بی ارزش
احساست رو در شرایط فوق با تمام وجودم درک می کنم. می دونم چه حسیه و چقدر سخته، چون خودم دقیقا گرفتارشم!
======================
ببین بالهای صداقت عزیز با تمام ارزش که برای راهنماییهات قائلم، اما اصلا موضع بی تفاوتی تو این قضیه رو قبول ندارم.
من حرفام رو و نظرم رو نوشتم که چرا فکر می کنم حتما باید مطمئن بشم که شوهرم با کس دیگه ای ارتباط داره یا نه!
اما نمی دونم چرا برخی دوستان یا فرصت خوندنش رو نمی کنن یا ...
یا حدس زدن که همسرم حتما با کسی در ارتباطه.
من باید بفهمم با چجور آدمی زیر یه سقف دارم زندگی می کنم. چقدر ارزش سرمایه گذاری در زندگی مشترک رو داره. اینکه تصمیم به جدایی بگیرم یا نه، بستگی داره به اینکه اصلا قضیه رابطه صحت داشته باشه، بعد ببینم تا چه اندازه پیشرفته است.
شاید اصلا شوهرم به کمک احتیاج داشته باشه که از لبه پرتگاه کنار کشیده بشه.
غفلت امروز من شاید بهای سنگینی داشته باشه.
چرا به قضیه از این بعد نگاه نمی کنید.
از طرفی واقعا نمی تونم با تصور اینکه شوهرم با کس دیگه ای در ارتباط هست، کنارش باشم.
پس بهتره حقیقت رو بدونم.
به قول اون مشاور تلفنی، نمی خوام با حماقت زندگی کنم.
تو اینکه می خوام حقیقت رو بدونم، شکی ندارم. ولی اینکه راه دونستن حقیقت رو درست انتخاب کرده باشم، مطمئن نیستم.
کاش تو این زمینه راهنماییم می کردید!