RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
عزیزم اصلا جوابشو نده واقعا از شرکت مرخصی بگیر و توی خونه استراحت کنه.هیچ اتفاقی نمیفته. اون شاید دیگه برنگرده اما همش بخاطر 5سال گذشته نیست اشتباهات یکماهه گذشته تو باعث این لجبازی شده.5 سال به روش خودت عمل کردی!
یکماهه گذشته هم همینطور به حرف هیچکس گوش ندادی !نتیجه نگرفتی
فقط یه هفته به حرف مشاوران این تالار گشو بده بالاتر از سیاهی رنگی نیست
بدتر ازین که نمیشه میشه؟
جوابشو نده
بعدا هم بگو حالم خوب نبوده دروغ هم نگفتی التماست میکنیم جوابشو ندی:316:
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
سبکتکین عزیز این مدت باقیمونده رو به راهنماییهای دوستانی که اینجا هستن گوش بده. همه راهها رو امتحان کردی و جواب نداده. پس حالا زمان تغییر روشه. با همسرت هییییچ تماسی نداشته باش. هیچ پیغامی رو جواب نده و همونطور که بالهای صداقت گفت به بقیه هم بسپر که اگه پیغامی داد بگن ما دخالت نمیکنیم و دیگه پیامی رو نرسونن.
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
همينطور كه مي گين عمل مي كنم .
هفته پیش پیغام داده می خوام بیام لباسهام رو ببرم
من هم تمام لباس هاش رو دادم اتوشوی کاور کشیدم عطر زدم گذاشتم توی کمد
به برادرش گفته به من زنگ بزنه بگه لباس هاش رو بذارم توی انباری داداشش بیاد ببره
من هم بهش گفتم لباسهای شخصی اش هست خودش یه ساک بیاره جمعه ساعت هفت بیاد ببره
جمعه شد ساعت از هفت هم گذشت نیومد
دلم گرفت داغون شدم احساس می کردم یه روزنه ای پیدا شده تا اون برگرده ولی اشتباه میکردم تا صبح خوابم نبرد
هر چند بقول خودش مي گه هر چي لازمش بوده برده و ديگه بقيه وسايلاشو مي تونم بريزم دور . اصلا آدمي نيست كه تعلقي به چيزي داشته باشه متاسفانه . هيچي . خيلي آدم عجيبيه . خيلي خوبه كه آدم هيچ تعلقي تو اين دنيا به هيچ چي نداشته باشه و انقدر راحت دل بكنه . من تا حالا تو عمرم هيچكي رو مثل اون نديدم .
قبل از اينكه نوشته تونو بخونم با شوهر خواهرم صحبت كردم و گفتم اگه باهاش تماس گرفت بهش بگه خبري نداره ازم .
اينطوري حداقل خودم كمتر عذاب مي كشم دقيقه به دقيقه زنگ نمي زنه بره روي اعصابم .
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
سبک تکین
شما پنج سال با همین رفتارهایت زندگی کردی خوب شوهرت هم دقیقا شما رو می شناسه
تو الان باید موضعت رو عوض کنی
شما همش قبلا می گفتی من شوهرم رو می شناسم اگه برم التماسش اون میاد ولی دیدی که عملا جواب نداد
من هم دقیقا مثل تو فکر می کردم
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
اون بيشتر لج مي كنه ...
من واقعا نمي فهمم چه طور يك آدم مثل شما ميتونه اينقدر عجول و يك دنده و ترسو باشه. تا حالا صدبار جمله ي بالا رو تكرار كردي. چرا اينقدر از تلفن زدنش ميترسي مگه چيكارت ميكنه؟ :97:
"لج ميكنه اگه باهاش همكاري نكنم ... آبرومو ميبره...."
بابا اينا رو ول كن!
مگه نه اينكه آن را كه حساب پاك است از محاسبه چه باك است:305:
تازه فرض كه آبروت پيش خانوادت و ... بره دخترخوب آبروي واقعي اينه كه آدم پيش درگاه خداوند طيب و طاهر باشه نه مردم.
اتفاقا با همين ترسيدنها من اگر جاي شوهر شما باشم شكاكتر ميشم و ميگم اينكه عين ... ميترسه حتما واقعا يه چيزايي بوده ديگه وگرنه آدم بي گناه كه اينقدر نمي ترسه.
خدايا نميدونستم وابستگي به يك موجود فاني ميتونه تا اين حد زيان بخش و آسيب رسان باشه. خداي مهربونم:72: همه ي ما و مخصوصا سبك تكين عزيز رو از اين وابستگي بي ارزش به هر موجودي در دنيا به جز خودت رها كن! :203:
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
عزیزم آروم باشه بابا اتفاقی نمیفته
اگه یکم ارامشتو تواینیه ماه حفظ میکردی کارت به اینجا نمیکشید.منبجای تو باشم میرم مسافرت حتی اگه چند روز شده
ببین برو جزیره کیش واقعا جای آرومی هست تو میتونی چندروز اونجا استراحت کنی و تلفنتم خاموش کن به هیچ چیزی هم فکر نکن میشه.با اینکه خیلی سخته
من خودم یه بار تا حدودی به حالتهای این خانم دچار شده بودم ولی تا خودم نخواستم نتونستم تغییر ایجاد کنم.الان به امید خدا خیلی امیدوار زندگی میکنم با اینکه خیلی مشکلات دارم هنوز ولی خدارو فراموش نکردم.عزیزم ما همه نگرانتیم و خیلی دوست داریم . بخودت بیشتر فکر کن .سعی کن حرفی نزنی و یا کاری نکنی که بعد پشیمون بشی .مخصوصا بخدا.اون درسته زود مارو میبخشه ولی شرمندگیش سخته .
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
شما همش قبلا می گفتی من شوهرم رو می شناسم اگه برم التماسش اون میاد ولی دیدی که عملا جواب نداد
من نگفتم اگه التماس كنم حتما مي آد گفتم اين تنها راهيه كه ممكنه جواب بده . وگرنه خيلي خيلي اطمينان دارم كه هيچ راه ديگه اي جواب نمي ده . فقط و فقط امكان داشت كه يه كمم دلش بسوزه و بهم فرصت بده كه نداد . چيكار كنم ديگه نداده كار ديگه اي از دستم بر نمي آد .
ياسا جان :
مگه نه اينكه آن را كه حساب پاك است از محاسبه چه باك است.
آخه من با چه رويي به ديگران بگم با يه پسر ديگه اي دوست بودم بعد از ازدواجم . حالا به هر دليل كه بوده . خودت باشي اونم با اين خانواده متعصب و خشك مذهبي كه من دارم جرات مي كردي اين اعترافو بكني .
قبول دارم كه اگه هم اشتباهي كردم خدا بايد ببخشه . ولي خودمم هميشه از چند مسئله ناراحتم . يكي اينكه با وجود اينكه اون پسره واقعا آخرش نشون داد كه چه آدم پست فطرتيه ولي خيلي وقتا بعد اينكه فهميد قضيه چي بوده و من اشتباهي باهاش دوست شدم . مثل ابر بهار گريه مي كرد . و همش فكر مي كنم شايدم اون بدبخت نفرينم كرده آخه اون كه گناهي نداشت بين دعواي من و شوهرم خورد بشه . خيلي عذاب وجدان دارم . از يه طرف ديگه مي گم خب گناه كردم ديگه شوهرم حتما حق داره پيش خودش هزارتا فكر بكنه كه من با اون پسره چه كارها كه نكردم و بيچاره سالها عذاب كشيده . از اين طرف دلم براي شوهرم مي سوزه مي گم آخه يه كم انصاف داشته باش خودتو بزار جاي اون . اون مرده هر روز داره با اين فكرا عذاب مي كشه . تو كه انتظار داري اون گذشت داشته باشه اگه خيلي دوستش داري تو گذشت كن و بزار اون راحت شه . خلاصه هزار تا فكر و خيال مي كنم هر روز و هزار بار خودمو نفرين مي كنم كه چه غلطي بود كردم . من كه هيچ رابطه ي عشقي با اون پسر نداشتم چرا اين رابطه اصلا بوجود اومد كه آخرش هم خودم عذاب و جدان بگيرم و زندگيم از هم بپاشه . هم شوهرم هر روز با فكر و خيال عذاب بكشه . هم اون پسره كلي ناراحت شد كه با احساساتش بازي شد .
به خدا توي همه مواردي كه پيش اومده اينجوري شدم و خودمو مقصر مي دونم . و نمي تونم بهش فكر مي كنم .
همش وقتي مي خوام بدي هاشو جلوي چشام بيارم تا يكم از علاقم بهش كم بشه مي گم خب اگه تو اين مدتم شوهرت بهت بدرفتاري كرده حقت بوده با اين فكرا انتظار داشتي چيكارت مي كرد . دوست داشت و بغلت مي كرد و بهت محبت مي كرد ؟ و ته تهش بازم خود بدبختمو مقصر مي دونم . :302:
خيلي دردناكه به خدا . انقدر آدم گناهكار .
تازه نمي تونم شوهرمو نفرين كنم و ازش انتظاري داشته باشم به هر كي مي گم چه اتفاقايي افتاده حق رو به شوهرم مي ده . زندگي شوهرمم خراب كردم . زندگي خودمم خراب كردم .
بنده خدا اونم وقتي ازدواج مي كرد مثل من دوست داشت يه زندگي خوب داشته باشه اونم من خراب كردم نه اون .
به هر چي فكر مي كنم تهش مقصرش خودمم و خودمم .
به هر چي . به هر چي . دقيقا معني عذاب وجدان رو دارم به معناي واقعي كلمه حس مي كنم . كاش شوهرم يه كمي ديگه گذشت داشت .
من خودم با اينكه اين دو سال از فكر اس ام اساي عاشقانه اي كه به اون دخرته مي داد بيرون نيومدم و همش به اين فكر مي كردم كه ديگه چه كارايي باهم كردن وقتي فكر مي كنم مي بينم بنده خدا شوهرم چجوري تحمل مي كرده اين فكرا رو .
تازه شوهرم يه بار يه اشتباهو كرد من كه بعد از اون قضيه هم باز آدم نشدم و همش تو رفتارم با همكاراي مردم باعث شدم شك و ترديدش بيشتر شه و حتي يه لحظه هم از فكرش دور نشه اين قضيه .
خدايا راحتم كن از اين وضع . رواني شدم .
بعضي وقتا فكر مي كنم هميشه عقده اينو داشتم كه مردا بهم محبت كنن . شايد به خاطر بي محبتي هاي پدرم بوده نمي دونم . ولي خيلي وقتا اين حسو داشتم .
نمي دونم چرا با اينكه خدا يه مرد خوب مثل شوهرمم بهم داد من قدرشو ندونستم . مگه آدما چقدر تو زندگيشون شانس دارن .
واي خدا الان دوباره شوهرم زنگ زده و به منشيمون گفته نيومد اينم گفته نه . گفته كجاست ؟ مرخصي رفته ؟ گفته نمي دونم من باهاش تماس نداشتم . بهش گفته حتما حتما اگه زنگ زد يا اومد بهش بگين بهم زنگ بزنه . اينم گفته خب چرا به موبايلش زنگ نمي زنين گفته خاموشه .
يه دلهره وحشتناكي دارم كه خدا مي دونه .
پرناز جان اصلا الان مسافرت آرومم نمي كنه . اونم كجا كيش كه يه بارم با خودش رفتيم برم اونجا كه بدتر دق مي كنم . بعدم الان همش استرس دارم نمي تونم جايي برم . اينجا آرومترم . همش حس مي كنم يه اتفاقي الان مي يوفته . با اينكه سعي مي كنم خودمو آماده كنم براي همه چي ولي نمي دونم چرا همش فرار مي كنم از اين مسئله طلاق .
مي ترسم خيلي .
شوهرم بدتر از منه . اصلا صبر نمي كنه . وقتي تصميمي رو مي گيره بايد زودتر كارشو تموم كنه . كاري رو ناتمام نمي زاره . اينم از بدبختيه منه ديگه .
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
شما همش قبلا می گفتی من شوهرم رو می شناسم اگه برم التماسش اون میاد ولی دیدی که عملا جواب نداد
من نگفتم اگه التماس كنم حتما مي آد گفتم اين تنها راهيه كه ممكنه جواب بده . وگرنه خيلي خيلي اطمينان دارم كه هيچ راه ديگه اي جواب نمي ده . فقط و فقط امكان داشت كه يه كمم دلش بسوزه و بهم فرصت بده كه نداد . چيكار كنم ديگه نداده كار ديگه اي از دستم بر نمي آد .
دوست عزيز ، كانتكس فكري شما بسيار اشكال دارد . تا زماني كه شما چنين تفكراتي را چنين قاطعانه باور و ايمان داري در نتيجه دريافتي به غير از آنچه برايت پيش مي آيد را نداشته باش .
شما هر انرژي را كه به سمت كائنات و همسرت و ملت روي كره ي زمين بفرستي همان را دريافت مي كني و نه چيزي متفاوت و معجزه آسا .
پس خواهش مي كنم قدري روي نوع تفكراتت كار كن و باورهايت را مورد بازبيني قرار بده و در اين راستا براي اينكه اطلاعاتت قوي بشه كتاب راز را بخوان . دي وي دي هايش را ببين .
در همين تالار پريوش تاپيكي دارد به نام " راز " كه چكيده ي همين كتاب است . سرچ كن و آن را پيدا كن و بخوان و....
اين مسئله كاملا يك مسئله ي علمي است به نام متافيزيك . يك مقدار روي اين مبحث اطلاعاتت را قوي كن و مهارتهاي جديدي را وارد چرخه ي زندگي ات بكن تا درهاي خير و بركت به رويت باز شود .
ضمنا اگر مي خواستم هر خط از نوشته هايت را مورد نقد اينچنيني قرار بدهم نمونه فراوان تر از نقل قول بالاست .
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
عزیزم نگران نباش فعلا به توصیه ی مشاوران تالار عمل کن، اینقدر نترس! هیچ کاری نمیتونه بکنه! قوی باش! بذار اون دنبال تو بگرده! همین روش و ادامه بده، ما کنارتیم و کمکت میکنیم، الحمدلله نیاز مالی هم نداری، پس اینقدر ضعف نشون نده، اون از این نقطه ضعف تو یعنی ترس و کمبود اعتماد به نفس استفاده میکنه تا به مقاصدی که هنوز هم برای خودش روشن نیست و فقط از سر لجبازی داره روشون پافشاری میکنه برسه.
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
[ای که در رنج و عذابی!
تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی
به این جملات توجه کن