RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
طاهره جان یه دنیا ازتون ممنونم که واسم وقت گذاشتین.:72::72::72:
آره قبول دارم خودم خیلی اشتباه کردم به خصوص از اینکه وقتی فکر میکنم میبینم که خیلی از رفتارام تحت تاثیر دوستام و کارای اونا بوده و بدون هیچ تفکری و این خودمم خیلی آزار میده.
---------------------------------------------------------------------------
اما درمورد اینکه ریشه این ناراحتی چیه باید بگم خیلی چیزا هست (به نظر خودم) که شاید از نظر من و شما بی اهمیت باشه اما از نظر خانواده ایشون نه، به خداحتی یه بار من درباره این موردا نسبت به خانوم داداشای خودم فکر نمیکنم،اما احساس میکنم واسه اونا مهمه مثلا اینکه:
اگه یادتون باشه شوهر من خیلی با من اونجا بد صحبت میکرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
چرا باصدای آروم تشکر کردی؟ چرا بشقابو از دست مامانم نگرفتی.مینا با توام مامانم با تو بود میناااااااااا:324::324:چرا چرا چرا. زود باش چاییت بخور تا بریم!
تحمل رفتار اونا و همسرم از دوطرف داغونم میکنه واسه همینم ازشون میترسم و نفرت دارم.
یه بارم باهاشون درد دل کردم درمورد رفتار پسرشون با من یه چیزیم کم اوردم.
اما حالا شکر خدا با من اونجا خیلی خوبه بس که ازش خواهش کردم.:316:واسم میوه پوست میکنه، به جای مینا:324: گفتن بهم مثلا میگه سوگلی.
اینکه شوهرم ماشینو به نام من زده، به خواست خودش
تشویقم کرده حالا که واسه دکترای تخصصی قبول شدی حتما ادامه بده(من تو دوره کارشناسی ارشد رتبه ممتاز بودم اما دوست نداشتم ادامه بدم چون هم دیگه حال وحوصلشو نداشتم همین اینکه کارمو خیلی دوست دارم و دلم نمیخواد شغلمو از دست بدم)
از نظر اقتصادی الان خیلی وام و قسط داریم اما واسه من کادو خریدنش تعطیل نمیشه با اینکه خودش بیشتر بهش نیاز داره.بازم به خواسته خودشه
حتی در مورد کم اهمیت ترین چیزا:من مامانم زیاد برام لباس میگیره بدون اینکه من بدونم. سلیقشم عالیه. هربار مامانش چپ نگاه میکنه و لباسای پسر خودشو با من غیرمستقیم مقایسه میکنه :163: دوست ندارم واسش توضیح بدم که انقد تهی فکره.
خواهرشوهر من یه ازدواج ناموفق داشت اما حالا یه جای خییییییلی عالی ازدواج کرده اما دقیقا به همین دلایل باید پیش اونا همیشه در حالت تعظیم باشه.
و از همه اینا مهمتر اینکه من حالم از آدمایی که خودشونو میگیرن و ازدماغ فیل افتادن، آدمو به خاطر اینکه درس میخونه مسخره میکنن و امل میدونن ،کلاسو تو آرایش هفت رنگ میدونن، تو عمرشون یه رکعت نماز نمیخونن و دائما درحال تیکه پروندنن (با اجازه آقای تسوکه) بدم میاد و نمیتونم رفتار خوشایندی داشته باشم نه اینکه جواب بدم بی محلی میکنم، تحویلش نمیگیرم. خیلی هم ایشون روی رفتار مامانش موثره.
از اینکه زیاد حرف زدم ببخشید اما اینا واسه این بود که بگم فکر نمیکنم اونا خیلی از اون دوسال ناراحت باشن چون ته دلشون میدونن پسر خودشونم بی عیب و ایراد نیست. تازه رفتارای مزخرف خودشون و حمایتای بیجاشون بیشتر از همه آتیش بیار معرکه بود.
دوست دارن من که اونقد منت پسرشونو کشیده بودم الانم ذلیل و خار باشم و جای فعلی منو و پسرشون عوض باشه. از اینکه میبینن اوضاع کاملا برعکسه قبله حرصشون میگیره. اما من خودم واقعا بهترینها رو واسه خانوم دادشام آرزو میکنم. همیشه پشتیبانشون هستم و منو مثه خواهرشون دوستم دارن.
اما در مورد راهکاراتون کاملا موافقم. من باید بیشتر حواسم به شوهرم باشه. دیشب بازم تاکید کرد که اگه باهام خوب باشی من با اونا صحبت میکنم اما در غیر اینصورت واقعا مینا جون نمیتونم. میترسم فردا دعوامون بشه بگن حالا دفاع کن حقته.من الان نمیتونم کارامو واسشون توضیح بدم. شایدم وعده خشک و خالی باشه نمیدونم واقعا نمیدونم:162:
ترکیب سیاست و صبوری خیلی جالبه اما من اصلا سیاست ندارم متاسفانه:302:
رفتن پیش مشاور،کنترل احساسات زجرآور و حساس نبودن،عدم وابستگی، توانایی یه گوشو در و گوشه دیگه رو دروازه کردن و .......
بازم ازتون ممنونم.خیلی خوشحالم که شماهارو دارم. مرسی که کمکم میکنیین
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
دیشب بازم تاکید کرد که اگه باهام خوب باشی من با اونا صحبت میکنم اما در غیر اینصورت واقعا مینا جون نمیتونم. میترسم فردا دعوامون بشه بگن حالا دفاع کن حقته.من الان نمیتونم کارامو واسشون توضیح بدم. شایدم وعده خشک و خالی باشه نمیدونم واقعا نمیدونم:162:
دیدین، خودش دلیل این حمایت نکردنش را گفت. نترسین وعده ی خشک و خالی نمیده. اون هم دلش میخواد بهتر زندگی کنه. پس اگه بتونین روی خانواده اش فکر نکنین و رابطه تون را با شوهرتون خوب کنین، همه چیز عالی میشه و اون هم هواتونو بیشتر جلوی خانواده اش خواهد داشت. راه حل که معلومه، فقط می مونه اجراش که با شماست.
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
من بازم اومدم که بهت بگم سر حرفم هستم.
اشکال از رفتارهای شماست. شما خانم خوب و تحصیلکرده و خوش قلبی هستید. شما انسان معتقدی هستید شما خیلی نکات مثبت داری، اما یه سری اشکالاتی هم داری که هیچ تلاشی برای رفعش نمی کنی و دایم یه سیکل را تکرار می کنی. چرا مادرشوهرم... چرا خواهر شوهرم... چرا شوهرم...
برگشتی سر همون پله های اولت. شوهرم خونه ی مادرش اینو گفت ... خواهر شوهرم ازدواج خوبی داشته ... هنوز مدل بچه های دبستانی در روابطت رقابت می کنی. فکر می کنی امتحان علومه و تو باید نمره ی بالاتر بگیری و اگه نگیری هم مثل لوسها می ری یه گوشه کلاس گریه می کنی. شوهرت را با شوهر اون مقایسه می کنی و اون هم با معیارهای بچه گانه خودت.
اشکال کارت هم از همون نحوه ی زندگی کردن و بزرگ شدنت هست که خودت گفتی. فقط راه خونه و مدرسه را بلد بودی و فقط نمره ی 20 ریاضی برات مهم بوده. باید یه سری مهارت های زندگی و ارتباطی را یاد بگیری.
جالبش اینجاست که می بینم وقتی برای بقیه کامنت می ذاری راه حلهای خوبی ارائه می دی. بعد با خودم گفتم نکنه من هم فقط دارم حرف می زنم و در عمل بدتر باشم ( ببخشید منظورم بدی خودتان نیست، بدی بعضی رفتارهایتان ).
برو مشاوره. یا اگه می خوای به تنهایی این کار را بکنی باید جدی و پیگیر و با مطالعه دنبالش باشی.
به جای دکترا خوندن و ادامه تحصیل، یه مدت وقتت را بذار روی یاد گرفتن مهارت های زندگی.
RE: تحمل رفتار همسرم خیلی سخته
مینا چ عزیز
تاپیک شما خیلی طولانی شده ، لطفاً یک تاپیک جدید باز کن و ضمن ارائه مختصری از آنچه در این تاپیک گذشت ، لینک این تاپیک را نیز قرار بده تا اگر کسی مایل بود خود مطالب را بخواند ، مراجعه کند . امیدوارم در تاپیک جدید با رویگردی جدید و بهره گیری از راهنمائیهای دوستان بخصوص نظرات طاهره عزیز ، شاهد نشاط و شادابی شما از تغییرات حاصله باشیم ( ان شاء الله )
این تاپیک قفل می گردد.