درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند -- به دشت ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند -- کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نمایش نسخه قابل چاپ
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند -- به دشت ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند -- کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
ببخشید . پست شما رو ندیدم باید با نون شروع میشد
نه هر که کله کج نهاد و تند نشست - کلاه داری و آئین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست - نه هر که سر بتراشد قلندری داند
دیدی گفتم که یه روز می ری و قالم میذاری
می دونستم آخرش بی پر و بالم میذاری
یار با ما بی وفایی میکند - بی جهت از ما جدایی میکند
جو فروش است آن نگار سنگدل - با من او گندم نمایی میکند
دریا هر چقدر بزرگ باشد، ای خدا
تا در کنارم نباشی باز هم دلگیر است
تمام دلخوشیم لبخند اون لبهاته
تمام دلواپسی اشک توی چشاته
هیچ کس محرم این دم مدان
سایۀ خود محرم خود هم مدان
نوازش كن منو . تو اي مادر
كه فرزند تو غمگينه
كي ميخواد بعد از اين
تو فلب من ، جاي تو بنشينه
هر چه کنی بکن ولی , از بر من سفر مکن
یا که چو میروی , مرا , وقت سفر خبر مکن
نياز و تو خودم كشتم
كه هرگز تا نشه پشتم
زدم بر چهره ام سيلي
كه هرگز وا نشه مشتم