تو چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه ی تست
نمایش نسخه قابل چاپ
تو چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه ی تست
:72:
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم سفر نمی کند
دل آشفته نگیری ، خرد خفته نگیری
تو بدان نرگس خفته ،همه بیدار فریبی
یکی لحظه قلندر شو قلندر را مسخر شو
سمندر شو سمندر شو در آتش رو به آسانی
در آتش رو در آتش رو در آتشدان ما خوش رو
که آتش با خلیل ما کند رسم گلستانی
یکی مرد بیدار با فرهی
به خسرو رسانید زو آگهی
هم آن گاه رومی بیامد چو گرد
بدو گفت : شاه ای گنهکار مرد
در عشق روم که عشق را من
از جمله بلا حصار دیدم
از ملک جهان و عیش عالم
من عشق تو اختیار دیدم
من دست ودلم پر به هوای تو زند
جان در تن من فقط برای تو زند
در زندان جهان را به شجاعت بکنیم
شحنه ی عشق چو با ماست زکی پرهیزیم ؟
منم ابر سیه اندر شب غم
که روز عید را دلشاد کردم
عجب خاکم که من از آتش عشق
دماغ چرخ را پرباد کردم
:72:
ملک این مزرعه دانی که ثباتی نکند
آتشی از جگر جام در افلاک انداز