مرسی رویا جان از نظرت. رویا منم می دونم بعضی از دخترا برای ناز کردن و تحریک پسر این کارا رو می کنند
نمایش نسخه قابل چاپ
مرسی رویا جان از نظرت. رویا منم می دونم بعضی از دخترا برای ناز کردن و تحریک پسر این کارا رو می کنند
نقاب دوست گلم
نمی دونم دادن نظرم تو شرایطی که داری درسته یا نه ولی اگه یکی واقعاً عاشق باشه اگه 10 سال دیگه م بگذره و خواستگاراشو به خاطر تو رد کنه حتی اگه به هم نرسین بازم ناراحت نیست . چون به خاطر عشقش همه کار کرده و باید خوشحال باشه نه ناراحت و به نظر من تو کاملاً کار درستی کردی هر چند برات سخته . تازه همه اینا به کنار نظر خونواده خیلی مهمه خیلی ... ماها بعداً میفهمیم که بزرگترامون چی میگفتن ...
امیدوارم موفق باشی دوست عزیزم
عزیز، با توضیحاتی که دادین مشخصه که ایشون به دید دیگه ای رسیدن، نظرشون عوض شده و به این نتیجه رسیدن که زندگی خوبی با هم نخواهید داشت و قطعا شما هم به این نتیجه رسیدید.
به شما تبریک می گم به این خاطر که طرز فکرتون بزرگتر از سنتون هست و برخوردتون در مورد مسائل گوناگون بسیار پخته است.
به هر حال امیدوارم با تجربه هایی که از این رابطه به دست آوردین بتونید سنجیده تر مسیرهای صحیح زندگیتون رو پیدا کنید. بگذرید و ببخشید تا بر شما بگذرد و بخشیده شوید..
:72:
سلام
نيلوفر خانوم دوست من كجايي؟ خوبي؟
ميدونم كه الان چه شرايطي داري كاملا دركت ميكنم رفتار دوست دختر شما خيلي شبيه رفتار دوست منه من هم در اين مدت كه با دوستم رابطه داشتم تنها كسي كه با مشكل روبه رو شد من بودم من غصه ميخوردم من به خاطر اون از خيلي چيزام گذشتم من خيلي دوستش داشتم من هم وقتي فهميدم با مسايلي كه پيش اومده ديگه دوست نداره باهام حرف بزنه و صدامو بشنوه خودمو كشيدم كنار كه يه موقع اذيت نشه منم هنوز بعداز اين مدت حرفاي بابامو تحمل ميكنم من داغون شدم تا اون بره و يه موقع وقتش با من تلف نشه من هم مثل تو وقتي ديدم واقعا منو نميخواد خودم تمومش كردم وهمه حرفاشو قبول كردم به خاطر اين كه يه موقع اذيت نشه (البته فكر نكنم اصلا ناراحت باشه چون اصلا من براش اهميتي نداشتم)هيچ كدوم از حرفايي كه بهم زد رو به پدرم نگفتم ميخواستم زودتر همه چيز تموم بشه تا بيشتر از اين اذيت نشم بالاخره هر چيزبود تموم شد ولي فقط ناراحتيش براي من مونده و غصه خوردنش اينارو نوشتمكه بگم كاملا ميفهمم چي ميگي دوست عزيزم به نظر من شما مقصر نيستي مطمينم با روحيه اي كه شما داريد ميتونيد از پس اين مشكل هم بر بيايند من در اين مدتي كه با تالار آشنا شدم وبا شما خيلي طرز فكر شمارو در مقابل مشكلات و مسايل تحسين ميكنم به نظر من هم شما كار درست رو كرديد نميدونم ديگه چي بگم ولي اينو ميدونم نه دوست من ونه دوست تو لياقت عشق و محبت من و تو رو نداشتند اميدوارم هردوشون هر جا هستند موفق باشند ضمنا دوست خوبم شما دانشگاتو برو بالاخره كه چي ؟!!!به درست برس بذار بدونه كه اونو بخشيدي و هيچي ازش به دل نداري اين يك تجربه اي هم براي من وهم براي تو بود كه زندگيم بهتر بشه نه اينكه............
موفق باشي
با سلام
پارميس جان حرف شما درست . ولي تا كي ؟ حتما فيلم روز حسرت رو ديدين ؟؟؟
واسه زن سخته كه صبر كنه تا به سر و سامون برسه .درسته كه شما بهش گفتين بايد 5 سال براي شما صبر كنه ولي آيا حتي خودت مطمئن بودي كه بعد 5 سال 100% بهش ميرسيدي ؟؟؟ مخالفت خانواده شما ... ( احتمالا مخالفت خانواده اون خانم ) ... فاصله ي سني تون ...حرف مردم .... همه مشكل ساز شده و احتمالا خواهد شد!!!!
يه دختر 22 ساله اگه بخواد 5 سال صبر كنه ميشه 27 سالش .... خوب يك دختر 27 ساله كه ديگه داره به سن 30 سالگي نزديك ميشه و بسياري از هم سن و سالهاش ازدوج كردن و بچه هم دارن .... تعداد خيلي زيادي از شانسهاي خوب زندگيش رو از دست داده و بهترين لحظات عمرش رو در انتظار و استرس سپري كرده .... در ضمن اگه در نهايت شما به اون نرسين احتمالا عشقش رو هم از دست داده( عشقي كه 6 سال باهاش بوده و بهش اميد بسته ولي حالا بايد تركش كنه بعد از 6 سال ، من همين الانشم به جدايي فكر ميكنم بعد از 2 سال تقريبا ديوونه ميشم چه برسه بعد از 6 سال اون هم به قصد جدي واسه ازدواج ....) حالا توي سن 27 سالگي با يك قلب شكسته بايد منتظر بشينه و ببينه آيا باز هم شانس خوبي واسه زندگي براش پيش مياد يا نه ؟؟؟
اون به قول شما الان جوونه و خوشگل ... بياين يه خورده فكر كنيم ( البته منظورم به شما نيست چون حتما فكر كردين ...منظورم به خودمه !!!)... ازدواج حساس ترين موضوع زندگي آدمه ... چرا ما فكر نميكنيم كه فقط يك بار زندگي ميكنيم ؟؟؟؟؟؟
چشم رو هم بذاريم ميشه 30 سالمون .... عاقبتش چي ؟؟؟؟ آيا بايد با پشت پا زدن به همه ي موقعيت هاي زندگي و دل بستن به يك نفر 30-40 سال آينده ي زندگيمون رو با حسرت از دست دادن عشقمون و از دست دادن موقعيت هاي خوبمون ((( و احتمالا تنهايي ))))) زندگي كنيم ؟؟؟؟(تازه اگه طرفمون واقعا لياقت داشته باشه كه اكثرا هم لياقت ندارن واسشون صبر كني و فداكاري كني ) """ منظورم به شما نيستا!!!""""
چقدر بايد حسرت موقعيت هاي از دست رفته و عمر بر باد رفته رو بخوريم ؟؟؟؟
از عمر 5-6 سالي كه به پاي عشق رفت كه ميشه چشم پوشي كرد.....ولي 30-40 سال بقيه زندگيمون چي ؟؟؟؟؟ آيا ما بايد با يك تصميم اشتباه كل زندگيمون رو داغون كنيم ؟؟؟؟؟ اين يك تصميم سرنوشت سازه ولي متاسفانه اكثر ما عاشقا و از جمله خود من به اين موضوع فكر نميكنيم .....
پارميس جان گفتي آدم 10 سال هم به پاي عشقش صبر ميكنه ؟؟؟؟
كدوم عشق ؟؟؟؟ عشقي كه وقتي تو نصيبش نشدي 2 ماه بعد ميره خواستگاري يه دختر ديگه و باهاش ازدواج ميكنه و به سرو سامون ميرسه ؟؟؟؟ عشقي كه به خاطرش همه ي موقعيت هاي ازدواجت رو از دست دادي و حالا بايد با نگراني به آينده ات نگاه كني ولي خودش تازه به سن ازدواج رسيده و اول راه جاده ي ازدواجه ؟؟؟؟
كدوم پسري بعد از اينكه به دختر مورد علاقه اش نرسيد خودش رو محدود و محصور ميكنه و ديگه به خواستگاري هيچ دختري نميره ؟؟؟؟
فقط 2 ماه و نهايتش يك ساله كه به پاي عشقش بسوزه .... بعدش ميره و زندگيشو جاي ديگه ميسازه و اصلا به اين فكر نميكنه كه با زندگي يك نفر نميشه شوخي كرد ؟؟؟ پسر تو سرنوشت و آينده ي 30-40 يك دختر رو با ندونم كاريهات به باد دادي و بعد ميري پي زندگي خودت ؟ پس اون دختر چي ؟؟؟؟؟؟
بد تر از همه اينه كه پسره اصلا خودش رو مقصر نميدونه و ميگه من همه ي تلاشم رو كردم و آخر نشد كه به هم برسيم و حلالم كن !!!!! آخه آدم چه جوري پسره رو حلال كنه ؟؟؟ زندگيتو به خاطرش از دست دادي و عين خيالشم نيست .... ميگه توهم ازدواج كن و برو ؟؟؟؟ با كي ازدواج كنم ؟؟؟؟ چرا زودتر به اين نتيجه نرسيدي ؟ حالا كه ديگه موقعيتي واسه ازدواج ندارم ميگي ازدواج كن و برو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چقدر راحت !!!! دختر كه مثل پسر نيست كه تازه بخواد توي سن 27 سالگي ازدواج كنه !!!! مگه ميتونه به خواستگاري يه پسر بره ؟؟؟؟؟ بايد فقط منتظر بمونه .... از كجا تضميمن ميكني كه موقعيت حتما واسه دختره پيش بياد ؟؟؟؟ اگه نيومد چي ؟؟؟ جوابش رو تو ميدي ؟؟؟؟ نه !!!! ميگي به من ربطي نداره !!! ميخواستي صبر نكني !!!!
آقا پسر فكر ميكني بعد از ازدواجت اون دختر بايد چه حسرتي بخوره ؟؟؟؟ اون ميتونست جاي همسر فعلي ات باشه ولي نيست .... چيزي كه حق اون بود رو داري به پاي دختري ميريزي كه تازه 2-3 ماهه كه ميشناسيش و به خاطرت هيچ كاري نكرده ..... پاداش فداكاري هاي عشقت رو ميري به پاي يه كس ديگه ميريزي !!!! تازه ديگه چيزي هم از عشق گذشته ات يادت نيست و همه ي محبت هايي رو كه بايد به عشقت ميكردي رو به پاي همسرت جديدت ميريزي ...... ، خيلي زور داره كه همه ي زندگيتو به پاي يك پسر بريزي و آخر تورو با يك دختر ديگه كه از هيچي خبر نداره و تازه توي سن ازدواجه ( مثلا 20 -21 سالشه ) عوضت كنه !!!! كاش يكي صداي فرياد بي صداي اون دختر مظلوم كه ميتونست توي سن 20-21 سالگي ازدواج كنه و نكرد رو ميشنيد !!!! اي كاش يكي قدر ميدونست ........كاش يكي فداكاريش رو ميديد!!!!!!
خودت بودي چيكار ميكردي ؟؟؟؟؟
عشق من به من ميگه كه 3 سال واسم صبر كن ..... ( من الان20 سالمه و سه سال ديگه ميشه 23 سالم ) ولي از هيچي مطمئن نيست .... نه نظر خوانواده اش مساعده و نه تكليف خودش با خودش معلومه !!!! تازه خانواده من هم كه ديگه بهتره كه نگم !!!!
بهش ميگم اگه به هم نرسيديم چي ؟؟؟؟ خيلي راحت ميگه خوب برو ازدواج كن ؟؟؟؟؟ چقدر راحت !!!! ( اگه بخوام صبر كنم تا تكليفم كاملا با اون معلوم بشه يعني سربازيش رو هم بره تقريبا بايد تا 25 سالگي صبر كنم ) ميگه 25 سالگي كه سني نيست .... اگه به هم نرسيديم ازدواج كن !!!
آخه پسر كي گفته كه 25 ساگي تازه موقع ازدواج دختره ؟؟؟؟ تو واسم تضمين ميكني كه من شانس هاي خوبي واسه ازدواج داشته باشم ؟؟؟؟ تو اون موقع ميشه 24 سالت و تازه هنوزم واسه ازدواجت زوده ولي من چي ؟؟؟؟؟ چقدر راحت ميگي خوب ازدواج كن !!!!!! اگه خودت بودي چي ؟؟؟؟؟ اگه تو هم ديگه شانس ازدواج نداشتي و من راحت اين حرف رو بهت ميزدم چي ميگفتي ؟؟؟؟ تازه غم عشقم رو چيكار كنم ؟؟؟ چه جوري يكي رو جايگزين تو بكنم ؟؟؟؟ تويي كه همه ي زندگيم بودي !!! كاش حد اقل اينقدر راحت راجع بهش حرف نميزدي .......
در ضمن كلي هم سرم منت ميذاره !!!! مني كه همه و حتي خودش بهم ميگن خيلي خوشگلي و ميدونم خيلي ها دنبالتن !!!! مني كه پسره خودش رو واسم ميكشت ولي بهش محل نميدادم !!!! حالا با يكي هستم كه سرم منت ميگذاره كه ميخواد بياد منو بگيره !!! ميگه موقعيتم خيلي خوبه و مهندس ميشم و كارم فلان و خونه .....
انگار توي دنيا فقط همين يه آدمه كه مهندس شده ( تازه هنوز مهندس نشده و تكليف كار و خونش هم معلوم نيست و همش در حد قول و حرف و ..... است ).... تازه من خودم موقعيتم بد نيست .... توي يك رشته ي خوب كه خيلي ها آرزوشونه دارم درس ميخونم ....توي دانشگاه دولتي و توي تهران .... از نظر وضع مالي و وضعيت ظاهري هم خوبم و حالا بايد منتش رو بپذيرم ..... ( ببخشيد ولي انگار ميخواد با اين شرايطش بياد يه دختر بي سواد خيابوني رو بگيره كه اينقدر ادعاش ميشه )
كسي كه الان خيلي ادعاش ميشه ..... هنوز هيچي نداره ادعاش ميشه و منت ميگذاره .... واي به روزي كه به اين چيزهايي كه فكر ميكنه برسه .... اون موقع ديگه خدار و هم بنده نيست .... تازه شايد اون موقع من رو مناسب ندونه ( به عقيده اش با اين شرايطي كه داره ...يعني خواهد داشت .... بايد بهترين دختر نصيبش بشه ...... تازه اگه لياقتش رو داشته باشه!!!
من چي ؟؟؟؟ من بايد خودم رو خوار و ذليل كنم ؟؟؟؟ بگم ممنونم كه منو مياي بگيري ؟؟؟؟؟ اصلا ميفهمي معناي فداكاري يعني چي ؟؟؟؟ فكر كردي فقط تو يك نفري كه ميتوني با من ازدواج كني و موقعيتت خوبه ؟؟؟؟ انگار كه از دماغ فيل افتاده !!!!
من هم بايد مثل آدم هاي بد بخت و ذليل همينجوري به پاش بمونم و بعدشم با چند قطره اشك ازش خدا حافظي كنم و پيشش پست و ذليل بشم ..... بعد هم بگه كه لياقتم رو نداشتي ؟؟؟؟؟
به خدا ظلمه !!!! ظلم !!!
اگه من بخوام بلاهايي كه اون به سرم آورد رو سرش بيارم كه عمرا طاقت بياره ..... ميگه تورو خدا اون بلاهايي كه من به سرت آوردم رو سرم نيار !!! زماني كه خيلي بهش نياز داشتم پيشم نبود و حالا ميگه تورو خدا وقتي من بهت نياز پيدا كردم تنهام نذار ...
كاش حد اقل قدر ميدونست !!!!!
ولي حيف كه نميدونه .....
من منظورم اصلا به شما نبود .... شما خيلي خوبي .... حرفام بيشتر دردو دل بود ....
با اين حرفهايي كه شما از ايشون زدي معلومه كه ديگه نميخواد با شما بمونه !!!! من هم بهش حق نميدم كه بخواد با شما بازي كنه و احساساتتون رو به بازي بگيره و كارهايي كه شما در حقش كردين رو نديده بگيره !!!! منت گذاشتن بد ترين چيزه چون خودم تجربه كردم .....
البته ما كه دوست دخترتون رو نديديم و حرفهاشو نشنيديم .... نميشه يك طرفه به قاضي رفت ..... به عنوان يك دختر و يك انسان كه حق زندگي داره .... بهش حق ميدم كه بخواد با زندگيش بازي نكنه و خودش رو به دست شانس و احتمالات نسپاره
ولي باز هم به عنوان يك انسان بهش حق نميدم كه بخواد با احساسات و آبروي يك پسر بازي كنه و اين چيزهارو نديده بگيره
اي كاش ما آدما قبل از اينكه عاشق بشيم و يك نفر ديگه رو توي دام عشق نپخته و بي فكرمون اسير كنيم .... از خودمون و تصميمون مطمئن بشيم .....( منظورم به كساييه كه فكر ميكنن عاشقن و يك نفر رو عاشق خودشون ميكنن ولي بعدش خودشون جا ميزنن )
جان يك چيز رو بهت ميگم و تا آخر عمرت اين يادت باشه كه دو نفر آدم كه به هم كاملا اطمينان و اعتقاد دارن حتي شده 10 سال هم به موقعيت هاي زندگيشون به خاطر عشقشون پشت پا ميزنن ( مثل حرفي كه پارميس خانم زد )
مشكل دوره و زمونه ي ما مشكل بي اعتماديه .....
چرا من اينقدر نگرانم ؟؟؟؟ واسه اينكه به عشقم اعتماد ندارم ..... اوني كه با يك حرف مادر و پدرش خام ميشه و عشق و همه چيز يادش ميره ..... اوني كه با ديدن يكي بهتر از من ...... اوني كه حتي خودشم از انتخابش مطمئن نيست ..... اوني كه دو دله ...... كسي كه به خاطر يك مشكل مالي كوچيك سرم داد ميزنه و .... كسي كه ........ به جانم قسم اگه يكي بود مثل خودم كه اينهمه وفادار بود به پاش ميميوندم حتي شده 10 سال هم به پاش ميموندم ....اگه يه خواستگار خوب و آقا و مومن و پولدار و ( ازهمه لحاظ كامل ) داشتم ، باز هم به خاطرش ميموندم و چون من توي زندگيم عشق ميخواستم كه توي اين دوره و زمونه كم پيدا ميشه !!!! در ضمن اهل قدر نشناسي هم نيستم ......
شايد اگه به هم كاملا اطمينان داشتيم اينجوري با هم نميكرديم .... ايراد ما عاشقا اينه كه هميشه يكي يه ريگي توي كفشش هست كه بهش اجازه نميده كه پا به پاي اون يكي بياد جلو .......( حرف خودتون آقاي نقاب )
اعتماد ... اعتماد ....
ببخشيد كه سرتون رو درد آوردم ولي خيلي حرفها توي دلم بود كه نميتونم به عرفان بزنم ... از قبيل همين حرفايي كه الان زدم
واسه اينكه هيچي نميفهمه .... واسه اينكه گوش نميده .....واسه اينكه يه گوشش دره و اون يكي دروازه !!!! واسه اينه كه عصباني ميشه و ميگه نميخواي نخواه ...... آقاي نقاب عرفان هم هم سن شماست ولي اي كاش حد اقل تفكراتشم در حد شما بود .........
من سه سالي كه بهش قول دادم رو به پاش ميميونم كه بهم نگه همه ي دخترها نامردن تا وقتي يه خواستگار خوب واسشون مياد همه چيز رو از ياد ميبرن !!!!! ميمونم كه بگم من از اون آدم ها نيستم ولي تو از اون پسرهايي هستي كه به عهدشون وفا نميكنن ..... تويي از اون آدم هايي كه با يك حرف مادر و پدرت خام ميشي و عشقي كه به پات ريختم رو فراموش ميكني ..... ميخوام به اين برسه كه اين من نيستم كه نامردم .... خودشه كه نامرده
(((( البته با تمام وجودم ميخوام كه اينجوري نشه و عرفان پسر خوبي بشه !!!! اميدوارم كه قدر بدونه !!!! دلم نميخواد عشقم رو از دست بدم ......ولي اگر هم از دست دادمش فقط ميخوام بهش ثابت كنم اون كسي كه به پاي وعده هاش نموند تو بودي و اين تويي كه لياقت يه عشق بزرگ رو نداشتي ..... نه من !!!!!)
اميدوارم به اون چيزي كه شايسته اش هستي برسي ..... و خوشحالم كه تصميم درستي براي زندگيتون گرفتين .... با اين شرايط جدايي بهترين راهه ولي اي كاش اون دختر هم ميفهميد كه ......
در جواب سوالتون بايد بگم كه نه .... شما به تنهايي مقصر نيستي .... هردو با هم مقصر هستين به خاطر اشتباهي كه توي انتخابتون داشتين ... درسته ؟؟؟؟ فكر نميكني كه در انتخابت عجولانه رفتار كردي ؟؟؟؟ شما در انتخاب كردن مقصر هستي .... فقط همين .... فداكاري هاتون هم قابل تحسينه ..... ولي اون خانم در همه كارهاش اشتباه كرده هم در انتخابش و هم در ادامه دادنش ( كسي كه ميدونه نميتونه طاقت بياره نبايد طرفش رو بازي بده ) شما در جدايي تون تقصيري نداشتي .... خودش بوده كه خواسته .... و در حق شما ظلم شده
ولي شايد خودتون هم قبول داشته باشين كه شايد اين راه براي هردوتاييتون بهتر باشه !!!نه ؟؟؟؟
شما ناراحت نباشين چون در حد توانايي تون براي عشقتون تلاش كردين .... ( كاش عرفان من هم اينجوري بود )
و در ضمن از اون دختر هم حمايت نميكنم چون با ندونم كاريهاش و از ابتدا درست تصميم نگرفتنش باعث كلي رنج و عذاب براي شما شده
البته اينجا دادگاه نيست كه بخوايم تقصير كار رو مشخص كنيم و من هم قاضي نيستم و صرفا به عنوان يك دوست نظرم رو گفتم ( اميدوارم كه ناراحت نشده باشين )
براتون آرزوي موفقيت ميكنم ، خوشبخت بشين
رویا خانم معلومه خیلی دلت پره . چقدر در دل داری خوندن این متن 10 دقیقه طول میکشه نوشتنش که ...
برات آرزوی خوشبختی میکنم .
اما در مورد این بخش از حرفات :
ببینید اگر یک دختر کمی عاقلانه فکر کنه و با چند تا دوست دارم خام نشه ؛ دیگه لازم نیست حسرت گذشته را بخوره .نقل قول:
آقا پسر فكر ميكني بعد از ازدواجت اون دختر بايد چه حسرتي بخوره ؟؟؟؟ اون ميتونست جاي همسر فعلي ات باشه ولي نيست .... چيزي كه حق اون بود رو داري به پاي دختري ميريزي كه تازه 2-3 ماهه كه ميشناسيش و به خاطرت هيچ كاري نكرده ..... پاداش فداكاري هاي عشقت رو ميري به پاي يه كس ديگه ميريزي !!!! تازه ديگه چيزي هم از عشق گذشته ات يادت نيست و همه ي محبت هايي رو كه بايد به عشقت ميكردي رو به پاي همسرت جديدت ميريزي ...... ، خيلي زور داره كه همه ي زندگيتو به پاي يك پسر بريزي و آخر تورو با يك دختر ديگه كه از هيچي خبر نداره و تازه توي سن ازدواجه ( مثلا 20 -21 سالشه ) عوضت كنه !!!! كاش يكي صداي فرياد بي صداي اون دختر مظلوم كه ميتونست توي سن 20-21 سالگي ازدواج كنه و نكرد رو ميشنيد !!!! اي كاش يكي قدر ميدونست ........كاش يكي فداكاريش رو ميديد!!!!!!
به همین سادگی به همین خوشمزگی .
سلام دوست عزيز
مشكل دله و دوست داشتن .... شما اگه خودت به يه كسي علاقه داشته باشي حاضر ميشي بدون اينكه بهش فرصت بدي ، ازش نا اميد بشي ؟؟؟؟؟
ممكنه كه خود دختره هم طرفش رو دوست داشته باشه ....هميشه اين نيست كه پسره گولت بزنه و بگه ميام ميگيرمت ولي سرت كلاه بذاره و نياد
مسئله فقط ازدواج نيست .... مسئله عشقه
پسره تلاشش رو ميكنه ولي تلاشش كافي نيست ... حق نيست .... بايد بيشتر مايه بذاره ولي نميذاره ..... بايد بيشتر فداكاري بكنه ولي نميكنه ... و از همه بد تر اينه كه ديگه سرنوشت و آينده ي دختره واسش مهم نيست و ميره سراغ زندگي خودش و اين ظلمه !!!! كسي كه اينهمه فداكاري كرده دختره بوده و كسي كه تونسته زندگي تشكيل بده پسره است (البته با يكي ديگه )
آره اگه ميخواستم عاقلانه عمل كنم هيچ موقع عاشق نميشدم كه بخوام از آينده ام بترسم .... راحت مثل خواهرم به يكي جواب مثبت ميگفتم و يك زندگي آروم و خوب و با رضايت خانواده ها شروع ميكردم و زندگي اي داشتم كه كلي حرف پشت سرم نبود ...( مثلا ميگن : اينها با هم دوست بودن وازدواج كردن .... دختره اينترنتي بوده ... دختره سنش بيشتره و .... حتما پسره رو خر كرده و .... هزار تا حرف و حديث ديگه )
اگه دل نداشتم اينقدر هم زجر نميكشيدم .... مشكل خودمم .........
حرف زدن آسونه ولي عمل كردن سخته .... من نميتونم عشقم رو رها كنم و برم دنبال زندگيم و توقع دارم حالا كه من دارم فداكاري ميكنم اون هم موقع ازدواج كه ميشه اين فداكاري رو در حق من بكنه ... با يك مخالفت مادر و پدرش زود جا نزنه .... قدر بدونه ... تلاش كنه ..... نه اينكه خيلي راحت بگه : """ من نميتونم يك زندگي رو با دغدغه و نگراني و بدون پشتيباني خانواده ام شروع كنم ... اگه بخوام با تو ازدواج كنم زندگيم اينجوري ميشه ... چون پدرم مخالفه و اگه با تو ازدواج كنم ديگه ازم پشتيباني نميكنه و من هم نميتونم بدون پشتيباني پدرم يك زندگي رو سرو سامون بدم و واسه ي همين ميخوام ازت جدا بشم و با كسي كه خانواده ام برام در نظر دارن ازدواج كنم""""
خيلي ببخشيد ولي اين آقا پسر ميمرد اگه چند سال زودتر به اين نتايج ميرسيد ؟؟؟؟ مگه دختره نميدونست كه مادر پدرش ممكنه كه مخالفت كنن ؟ مگه نميدونست كه ممكنه مشكل دار بشن ؟؟؟؟ پس چرا موند ؟ چرا به خاطر عشقش از همه چيز گذشت ولي عشقش حاضر نيست كه به خاطر اون چند سالي از آرامشش بگذره ؟؟؟؟ چرا حاضر نيست بيشتر براي راضي كردن خانواده اش تلاش كنه ؟؟؟؟ همه ي تلاشش همين بود ؟؟؟
از ما كه گذشت ولي شما بدونين
اصلا عشق هميشه مشكل دار بوده و هست
دختر پسرهايي كه دارين اين تاپيك رو ميخونين از من به شما نصيحت تا قبل از خواستگاري عاشق نشين چون تا قبل از اون هيچ چيز مشخص نيست ( نه موافقت خانواده هاتون و نه هيچ چيز ديگه )
وقتي طرف اومد خواستگاريتون و يا رفتين خواستگاريش اون موقع بر اساس شناختي كه به دست ميارين ( بعد از چندين ماه ) بعد عاشق بشين
شايد بگين عاشق شدن دست خود آدم نيست
چرا هست .... اگه يه خورده به آينده فكر كنين ... وقتي ميبينين كه طرف هنوز تكليفش معلوم نيست ... وقتي ميبينين دارين بهش وابسته ميشين از همون اول جلوي خودتون رو بگيرين كه خيلي هم ساده است ( به خدا خيلي ساده است اوايل كار و آشنايي جلوي خودتون رو بگيرين نه بعد از چند سال عاشقي كه زجري كه براتون مياره بد تر از بيماري هاي جسميه !!!!)
بيشتر طرف حرفم با دختر خانم هاست ... اگه ميبينين دارين وابسته ي پسره ميشين تكليفتون رو باهاش معلوم كنين ..... فكر نكينن كه هر دوستي اي به ازدواج ختم ميشه .... ببينين اون پسر شما رو واسه ازدواج ميخواد يا نه ؟ اگه ديدين نميخواد كه باهاش نمونين چون آخر سر خودتون ضرر ميكنين((( البته در صورتي كه قصد شما هم ازدواج باشه وگرنه اگه قصد دوستي دارين كه خوب من حرف خاصي در رابطه با دوستي ندارم و خودتون ميدونيد ))))) ولي اگر هم ميخواست باهاتون ازدواج كنه ازش بخواين با خانواده اش صحبت كنه و در صورت راضي بودن اونها و مطمئن شدن از همه چيز اون موقع واسش صبر كنين تا موقع ازدواج برسه .... نه اينكه از هيچي خبر ندارين و تازه بعد از 5 سال به پاي پسره حروم شدن ميفهمين كه خانواده اش راضي نيستن و راهتون از هم جدا ميشه !!!!!
اصلا دوستي چيه ؟ همش ضرره !!!!
چي بشه كه دو تا دوست به هم برسن .... احتمالش كمه و تازه بعد از رسيدن هم كه معلوم نيست رابطه تون به طلاق بك
شه يا نه !!! ( اگه شناخت واقع بينانه اي از طرفتون نداشته باشين و همش بر اساس احساسات عمل كرده باشين معلوم نيست كه آخر عاقبتتون خوب بشه يا نه و اكثر اين جور آشنايي ها به طلاق ميكشه )
خلاصه كلام اينه كه فكر نكينين همه چيز ( دوست داشتن ، ازدواج و .... ) به اين سادگي هاست .... اونقدر مشكل توي راهتون هست كه هر كسي توان مقابله با اون رو نداره ، تازه اگه طرفتون تو زرد از آب دربياد و شمارو گول زده باشه كه ديگه واويلا !!!!!! بايد يكه و تنها با همه ي دردهاي زندگيتون و عمر برباد رفته تون غصه بخورين و حسرت بخورين كه چرا ؟ چرا اون دفعه كه قصد جدايي رو داشتم و باهاش قهر كرده بودم ، كارم رو ادامه ندادم وجدا نشدم وچرا دلم براش سوخت ؟؟ با اون اشتباهم يك عمر بايد پشيموني بكشم و يك عمر بايد دلم براي خودم بسوزه !!!!!
اميدوارم هيچ كس به بلاي جانمان سوز عاشقي دچار نشه كه عمرش بر فناست http://qsmile.com/qsimages/216.gif
سلام به همه ی دوستای خوبم.
آره واقعا حال ندارم ممنونم که این همه آدم به دادم میرسید.
و خوشحالم که به درد دل دوستم نقاب هم گوش کردید.:72:
رفتم پنهانی با خواهرش حرف زدم.که از حال برادرش با خبر باشه همه چی رو بهش گفتم.
..................
...........................................
دوستان بگذریم من به حرف مدیر همدردی هم گوش کردم بهش زنگ نزدم.
بعد از یه مدت......................باهام تماس داشت که رفتم دیدمش.
.................................................. ............................................
بازم بگذریم.
خواهرش باهاش حرف زد.
..................................................
دوستان نمیخوام سرتونو درد بیارم
یه روز بهش زنگ زدم بغض تو گلوم مونده بود داشتم میمردم.گفتم بذار بدونه حالم چقدر بد بوده وبهش گفتم که چقدر کار اشتباهی کردی که کسی رو که انقدر دوست داشتی بهش زنگ نزدی گفتم چه حالی داشتم تو این چند وقت........................خیلی حرفای دیگه، گفتم بذار یه دفعه از حالم با خبر بشه.و ............................... خیلی چیزای دیگه.و فهمید که اشتباه کرده وکارش درست نبوده چون فکر نمیکرده من چنین حالی داشتم ودارم.
فقط با همه این چیزا میدونم که اون منتظره ببینه باباش براش چی کار میکنه.و بهم گفت که نمیخوام دوباره با بابام درگیر شم واحترامش میخوام نگه دارم.تا الانم با باباش یه تماسم نداشته.
آدمیه که میخواد ببینه خانوادش چقدر بهش اهمیت میدن.
و پدرشم داره اینکارو باهاش میکنه.
میخواد اول مشکلشو با خانوادش حل کنه(خودشم میدونه اشتباه کرده که اول از همه این کارو نکرده چون فکر نمیکرده این برخوردو ببینه)، بخاطر همین میخواد من قربانی نشم.
فکر کنید یک نفر انقدر شما رو بخواد انقدر که به فکره شماست که اذیت نشی.انقدر دوستون داره که تا آخر عمر فراموشت نمیکنه.
من حتی حرف تموم کردن رابطمونو باهاش زدم.
ولی .........ای کاش جای من و اون بودید...
من نمیدونم چی کار کنم.
پدر مادر من حاضرن باهاش حرف بزنن ولی من میگم اون غرورش میشکنه جون وقتی میبینه پدرش کاری واسش نمیکنه وکساش دیگه میخوان پشتیبانش بشن براش خیلی سخته>>>>>چون اون واقعا یه مرده.
دوستان واقعا نمیدونم چی کار کنم.
تو دلم افتاده دوباره برم باخواهرش حرف بزنم و بگم اونه که میتونه کاری بکنه...............
چون خواهرش 1 بار گفت من میتونم برم با بابام حرف بزنم.فقط اگه بگم اینو بهش میگم که اون منتظره پدرش یه کار براش بکنه و .......................... و بد نیست باباش بدونه که اون نمیخواد احترام بین پدرش وخودش بهم بخوره........................................ پدر این مدلی(سرسخت)و پسر این مدلی(محجوب به حیا)..................... .
فکر میکنید یه پدر این حرفارو بشنوه راجع به پسرش چی فکر میکنه.؟
fallah عزیز.ممنون از راهنماییت.
(اگر طبق گفته هاي خودت رفتار قبلا شما منطقي بوده نديدن همديگه تو اين موقعيت درست نيست .پيشنهاد ميكنم از يك بزرگتر (مثلا يكي از اساتيد مشتركتون) بخواهيد تا با خانواده اش از نزديك صحبت كنه . البته بايد از همون اول ازش ميخواستي كه به خانواده اش اطلاع بده ولي باز هم نگران نباش وبه خدا توكل كن)
به نظرت از کی کمک بگیرم کی خوبه بره با اونا صحبت کنه؟