زنگ ميزنه اما كي مشخص نيست. بايد اينكار رو بكنه. وگرنه بايد به دوطرفه بودنش شك كرد.
نمایش نسخه قابل چاپ
زنگ ميزنه اما كي مشخص نيست. بايد اينكار رو بكنه. وگرنه بايد به دوطرفه بودنش شك كرد.
صبوری جان تا جایی که میتونم سعی میکنم بهش فکر نکنم اما نمیدونم چرا دوباره اون میاد جلو و توی ذهنم حرفاش رو مرور میکنم
به مرور كمرنگ ميشه. الان تا يك هفته به خودت نميخواد سخت بگيري و جلوي افكارت رو بگيري فقط اون سفر رو تو ذهنت مجسم كن. خيلي موثره اين كه تو داري تنهاش ميذاري نه اون تو رو تنها بذاره.به مرور سرعت دور شدنت هم ميره بالا اول پياده با يه كوله بار سنگين بعد پياده تا سه روز با يه كوله بار همراه بعد مي ريم تو يه هفته با يه دوچرخه پس ببين روزهاي اول سخته.
هر وقت دعوامون میشد که البته بیشتر از طرف من بود سعی میکرد سکوت کنه و وقتی اروم میشدم اگه یک روز میگذشت و من زنگ نمیزدم اون زنگ میزد اما در مورد اون موضوع حرف نمیزد و سعی میکرد بحث رو عوض کنه .هزار بار بهم میگفت دوست ات دارم و منم چون خام بودم باورش میکردم.پسری بود که خیلی به انجام دادن کاراش بصورت صحیح اهمیت میداد .خودم از حرفاش میفهمیدم که یکی از مشکالتشم مالی هست حتی یکبار یه مشکلی داشت و من چون میدونستم توی وضعیت بدیه با هزار خواهش و التماس که اصلا قبول نمیکرد و چون قهر کردم مجبور شد قبول کنه یه مبلغی کمکش کردم.ولی هیچ وقت تلاشی نکرد که من متوجه بشم حرفاش در مورد ازدواج راست بوده .منم کم کم شک کردم ولی ای کاش همون اول واسه اشنایی زمان تعیین کرده بودم و هرچی بود همون موقع تموم میشد.البته خوشحالم که زود متوجه شدم
تا اينجا كه متوجه شدم اون قصد سوءاستفاده نداشته الان اينها رو ميگم كمي باهات همراه باشم وگرنه در جايگاهي نيستم چيزي بگم چون اگه در اين زمينه حلال بودم مشكل خودمو حل مي كردم.اگر قصد سوءاستفاده داشت چرا فقط تو رو تو دانشگاه ميديد مگه جا قحط بود چرا نبايد كمكت رو قبول ميكرد .پس بذار تصويري رو كه ازش داري همينطور بايگاني كني تا وقتش.نه قديسه اش كن نه ارزشش رو پيش خودت پايين بيار خوب؟چون در هر دو صورت ضربه ميبيني بذار همينطور برات عادي بشه.
- - - Updated - - -
اگر چيزي هست بگو گوش ميكنم . اگر تو سه ماه اين وضعيت رو داشتي من حدود دو سال درگير بودم .
- - - Updated - - -
تايپيك جديد رو با چه اسمي شروع كنيم؟؟؟؟؟
صبوری جان تاپیک جدید در مورد موضوع خودمون منظورتون هست؟
بله و همه دوستاني كه مثل ما هستند.
زیاد دانشگاه نمیاد چون شاغل هست.البته دو بار ازم خواست که بیرون بریم ولی به دلایلی نشد.پسری گرمی بود و با من راحت بود البته اولاش نه یک ماهی که گذشت کم کم باهام راحت شدیم.من چون به نسبت دختر شاد و خوشرو هستم و یکبار ازش پرسیدم علت اینکه از من خوشت اومده بود و این پیشنهاد رو دادی چی بود و اونم گفت اخلاقت و ظاهرت و اجتماعی بودنت.اما دیگه اصلا از پنهان کاری خوشم نمیومد و میفهمیدم که بیش از حد بهش وابسته شدم و این جلوی واقعیت ها رو برام گرفته بود.حالا هم به قول شما باید فقط به خودم و دور شدن از درخت فکر کنم نه چیز دیگه ای
- - - Updated - - -
من این تاپیک به ذهنم رسید((چگونه جلو بریم تا عاقلانه و منطقی باشد)) البته فقط یه پیشنهاده
خانوم هايي كه تو يه رابطه بلاتكليف براي ازدواج موندند .... اينجا همه هم تجربه هستند.
اين عنوان بهتر نيست؟؟؟؟
اره این بهتر و کامل تر هست