تا حالا با شوهرتون در این مورد صحبت کردید؟
یک بار به شوهرتون بگید اگه روزنامه خوندن تو جمع خیلی خوب هست پس من هم هر وقت رفتیم خانه شما مجله میخونم. اما این کار نکنید فقط در حد حرف به شوهرتون بگید و ببینید عکس العملشون چی هست؟
نمایش نسخه قابل چاپ
تا حالا با شوهرتون در این مورد صحبت کردید؟
یک بار به شوهرتون بگید اگه روزنامه خوندن تو جمع خیلی خوب هست پس من هم هر وقت رفتیم خانه شما مجله میخونم. اما این کار نکنید فقط در حد حرف به شوهرتون بگید و ببینید عکس العملشون چی هست؟
اره اقلیما جون
ولی موضوع اینه که رفتارش همه جا تکرار نمیشه
مثلا شوهر من کلا کم حرفه، این منو ناراحت نمیکنه، همه جا اینطوریه
ولی این رفتارش مختص خونه ماست
تنها 65 سلام
آره بخدا بهش گفتم
میگه آره چه اشکالی داره، ولی میدونم چون مطمئنه اینکارو نمیکنم میگه
حتی یه بار بهش گفتم اگه یکی بیاد خونمون کتاب بخونه تو خوشت میاد، میگه آره چه اشکالی داره
در صورتیکه میدونم ناراحت میشه
شمیم جان سلام
واقعا" بهت تبریک می گم که اینقدر سنجیده عمل میکنی و کنترل اوضاع داری
راجع به مطالعه همسرت ببین همسرمنم وقتی میومد یه جا ور میداشت کتابش دنبالش میاورد که میخوام درس بخونم حالا مثلا" 2 ماه دیگه امتحانش بود ولی ... . منم اوایل حرص می خوردم ولی بعد مادرم گفت ازادش بذار کاری نداشته باش منم اینکارو کردم اتفاقا" وقتی میومد خونه ما با کتاب پدر یا مادرم میگفتن فلان اتاق ارومه صحراجون ببرشون ونجا که راحت باشن نیم ساعت یه بارم هی بمن میوه و شربت و ... میدادن میگفتن ببر که خستگیش در ره واسه همسر من که خوب جواب داد خودش گیر میداد بریم خونه مامانت اینا ت اونجا بهت خوش بگذره منم هروقت خسته شم از درس میام پیش شما ... منم فکر میکنم حساسیت رو این مساله نشون نده
مرسی سحر عزیزم
باشه
فکر کنم من باید کلا بیخیال هر تغییری بشم
اصلا بزار هرکاری دوست داره بکنه، راست میگی، اگه بفهمه حساسم بدتر میکنه
کاش میشد کلا اینطوری زندگی کنم که فقط قراره شبی دوساعت با هم باشیم اونم نه همشو، 5دقیقه برای تازه شدن دیدار کافیه
من نمیدونم چرا دلم میخواد کنارش باشم، با هم باشیم، بگیم بخندیم و خستگی و استرس یک روز کاری رو در کنیم
فکر کنم بهترین راه اینه که دوباره رابطمو با دوستام محکمتر کنم
فکر کنم وقتی ببینه از اولویت اول به اولویت دوم منتقل شده حالش جا بیاد، شاید تغییر روش بده
اینطور نیست؟
نه اصلا اینطوری نیست
نشو مثل ادمایی که قطره قطره اب میرزن تا یه لیوان پر شه بعد یه لگد محکم میزنن همه چی بهم بریزه !!!!
تو خیلی عالی داری پیش میری خیلیم اوضاع تو دستت
من منظورم از پست قبل اصلا" اونایی نبود که برداشت کردی فکر کنم من باید کلا بیخیال هر تغییری بشم
اصلا بزار هرکاری دوست داره بکنه، راست میگی، اگه بفهمه حساسم بدتر میکنه
ببین قراره تو یه مجلس به جفتتون خوش بگذره بذار احساس کنه واسه خواستش احترام قایلید وقتی همسر من دید خونه پدرم راحت همم بهش توجه دارن خوب خودش اصرار می کرد بعضی شبا یهو بریم اونجا خوب اونجا هم بمن خوش میگذشت هم اون می خواست میشت پیش ما نه میرفت سر درس توامد من جات باشم انرژیتو بذار واسه مسایل مهم تر
من نمیدونم چرا دلم میخواد کنارش باشم، با هم باشیم، بگیم بخندیم و خستگی و استرس یک روز کاری رو در کنیم
فکر کنم بهترین راه اینه که دوباره رابطمو با دوستام محکمتر کنم
ببین نه افراط نه تفریط ما یا فرشته ایم یا دیو یا گیر میدیم یا بی تفاوتیم
لطفا" زحمات این چند وقت با یه لگد خراب نکن !!!!!
همیشه روزنامه میارند با خودشون؟
برخورد و عکس العمل خانوادتون چیه؟ ناراحت نمیشند؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
در پاراگراف اول چيزي كه برات قرمز كردم زياديه!!! همين كه مي گيد احساس خوبي ندارم كافيه!
نه اين دو تا كار درست نيست! اين دو تا كار تلافي است و تلافي يكي از تظاهرات مهمه رفتار پرخاشگرانه و منفعلانه است... يعني چون نمي تونم حرفم رو بزنم! تلافي مي كنم!
پس هيچ ربطي به رفتار جرات مندانه نداره...
شما با ايشون حتما صحبت كنيد به ايشون بگيد كه وقتي مي ريم منزل پدرم، و شما روزنامه دست مي گيريد، من احساس خوبي ندارم!
همين و تمام! خواهش مي كنم كشش نديد... هر چي گفت ديگه چيزي نگيد! نگيد كارت خيلي اشتباه!!! ( اينها جملات "من" نيست.. جملات "تو" هست!
توجه داشته باشيد كه در تمرين رفتار جرات مندانه شرط اول اينه كه ما براي حرفها، تمايلات،احساسات و شخصيت طرف مقابلمون احترام قائل هستيم!
سحر جان، تنها 65 عزیز و جناب SCi ازتون ممنونم
سعی میکنم تو این تعطیلات صحبت کنم و امیدوارم با کلی خبر خوش شنبه بیام اینجا
تو رو خدا برام دعا کنین
اقلیما جان مواظب خودت باش ،ایشالا کلی بهت خوش بگذره
راستی عیدتون مبارک و طاعاتتون قبول
التماس دعا:72:
سلام دوستان
سلام جناب SCi
پریشب دوباره همون رفتارو داشت، آخر شب بهش گفتم یادته تو شرکت مشکل داشتم بهت گفتم، یا وقتی حالم خوب نیست بهت میگم، گفت آره، گفتم بخاطر این نیست که اینا رو بهت خبر بدم، بخاطر اینه که بدونی چه حالی دارم و اگه رفتاری دارم بدونی منشأ اون چیه، و بدونی چکار کنی
تو هم اگه باهام حرف بزنی من میدونم شرایطت چطوریه و میتونم فضارو برات آماده کنم
برخوردش خوب بود، گفت که خستس
گفتم وقتی اینطوری میشی بهم بگو، یکی دوساعت من خودمو با کارهام مشغول میکنم تو هم تو اون دو ساعت سعی کن خستگیتو رفع کنی
گفت باشه
ولی از صبح عید یعنی دیروز همونطوری بود
ناهار خونه بابام دعوت بودیم، من هیچی رو به روی خودم نیاوردم
رفتیم، همش نشست پای مثلا مطالعه، بعدشم ناهار خوردیم، که موقع سفره پهن کردن رفته بود بیرون، و داداشم رفت صداش کرد همه منتظرش بودن پای سفر، بازم به روش نیاوردم، بعد مامانم بهمون عیدی داد، رفت زنگ زد به خواهراش و قرار گذاشت، بازم من هیچی نگفتم که یه کلام به من نگفت میریم خونه باباش اینا
نشستیم بازی کنیم، گل یا پوچ، با مامان و بابام و داداشام و زن داداشم، تا نوبتش میشد الکی میگفت این گله که بازی تموم بشه، بعد میشست با گوشیش بازی میکرد
کلی خجالت کشیدم، کلی اعصابم خورد شد ولی فقط بهش بی محلی کردم
پیش خودمگفتم میریم خونه بابت دیگه، تلافی میکنم
تا اونجا با هم حرف نزدیم
وقتی رفتیم بالا باز نتونستم بی ادبی کنم، چون تربیتم اونطوری نیست
ولی مثل همیشه هم نبودم، وقتی میریم خونشون من مثل خونه خودمون رفتار میکنم، ولی همشون هی بهم میگفتن امروز چقدر ساکتی، منم هی میگفتم بابا این همه دارم حرف میزنم کجا ساکتم
ولی همشون پیگیر بودن
ولی بعید بدونم شوهرم براش مهم بود
بعدشم باز بدون اینکه با من هماهنگ بشه رفتیم پارک و شام بیرون بودیم، یه کم رفتار شوهرم بهتر شده بود، ولی بیین خانوادش و حتما بخاطر خوش گذشتن به اونا
بعد شام، هی میرفتیم با هم قدم بزنیم، ساکت بود و تا میومدیم تو جمع بلبل میشد
هی تحمل کردم، تا یه بار اومدم بشینم برگشت گفت مواظب راکت باش، این یکی رو هم مثل اون یکی نشکنی، درحالیکه من اصلا نمیتونم بفهمم قبلیه برای چی شکسته بود، راکت تو ماشین بود، ولی شده بود پاپیون ، کاملا پیچ خروده بود، یعنی وقتی دیدمش حتی به این شک کردم که با کسی بازی کرده و اینطوری شده چون آخرین بار هر دو راکت سالم بود و قضیه یه ترک کوچیک نبود که بگم جایی زدیم و نفهمیدیم، کاملا تا شدهبود
حالا داره میندازه گردن من، اونم تو جمع،
بهش گفتم من شکستم؟
یه پوزخند زد و من دیگه بهش محل ندادم، حتی یه بار داشت با گوشیش بازی میکرد برگشت بهم نشون داد منم نگاه نکردم، بعدشم رفتم قدم بزنم خواهرش اومد هی گفت چیزی شده؟ گفتم نه اینقدر گفت تا گفتم نمیدونم چشه، میگه خستم ولی اعصاب منو داره میریزه به هم، دیگه کلی باهام حرف زده که همه تو زندگیشون اینطورین و ..
جالب اینه که هیچکی حرف منو باور نمیکنه، بس که شوهرم خودشو خوب نشون میده
دیشب آخر شب بهش گفتم سعی کن زودتر خستگیت رفع بشه چون روزهامون داره خراب میشه
و رفتم خوابیدم
امروز دوباره دیدم همون آش و همون کاسه
بدون اینکه باهام حرف بزنه رفت گوشی رو برداشت و قرار گذاشت ناهار بریم خونه باباش
بهش میگم اگه خستگی بود تا حالا رفع شده بود، چیه؟ چرا همه تعطیلاتمون داره خراب میشه؟
چرا وقتی قرار میزاری ناهار بریم جایی با من هماهنگ نمیکنی، میگه اونا گفتن بیا، در حالیه من خودم شنیدم گفت میایم
بعدشم بهم میگه این خستگیم بخاطر رفتارهای تو هست، خیلی چیزا هست که سرجاش نیست، بهش میگم خب بگو میگه خودت بگرد پیداش کن ،مثل همیشه جوابهای صدتا یه غاز
میگم اگه چیزی هست بگو ، میگه قبلا گفتم، در حالیکه از اول ازدواجمون داره همینو میگه
منم بهش گفتم من که کامل و روشن میگم چی اذیتم میکنه هیچی درست نشده ، تو که نمیگی چطور انتظا درست شدن داری؟
امروز بعد اینکه از خونه باباش اومدیم میخوام بهش بگم یا بشین مشکلتو بگو یا من نمیتونم با کسی که نمیتونه حرف بزنه زندگی کنم
به خدا دیگه بریدم
حسرت یه تعطیلات که بهم خوش بگذره به دلم مونده
:302:
اقلیما جان
به خدا تمام این لحظاتی که دلم شکسته ، دارم دعا میکنم به جای منم طعم خوشبختی رو بچشی
ایشالا شنبه با کلی خبر خوش بیای تا منم آرومتر بشم
دوستت دارم:72:
شميم خواهرم،
رفتار شما تا كنون خيلي خوبه...
انتظار دارم ادامه اين قصه هم جرات مندانه عمل كني و عصبانيت خودت رو كنترل كني
بنابراين بشين و آرام و معتدل، نه بگو فدات شم و.. و نه بگو متنفرم، در مورد ادامه زندگي هم لازم نيست چيزي بگي! اينها قضيه رو به تشديد مي رسونه! تهديد نكن... بهش بگو من علم غيب ندارم كه مشكل شما دقيقا چيه؟ بنابراين اگر بهم نگي نمي تونم كاري كنم كه بهتر بشي و احساس خوبي ندارم! (اينجا موضوع بسته مي شه)
دو تا تكنيك مهم در رفتار جرات مندانه وجود داره
يك . صفحه خط خورده : در اين تكنيك شما دقيقا با فكر و تامل يك دليل رو براي انجام ندادن كاري داريد... و اون دليل هر بار تكرار مي كنيد و دليل تراشي هاي بيشتر نمي كنيد/ مثلا شخصي به شما سيگار تعارف مي كنه: شما مي خواهيد بگيد نه نمي كشم... طرف مي پرسه چرا؟ بكش... مي گيد من از دودش بدم مي آد.... بار دوم تكرار مي كنه : شما مي گيد من از دودش بدم مي آد ( حالا اگر اينبار بگيد چون اينجا يه جاي بسته است تمايلي ندارم، عملا از تكنيك استفاده نكرديد)
دو. جرات مندي فزاينده: يعني شما با زبان بدن و كلامتون جرات مندي رو افزايش مي ديد... يعني كي بار به شما تعارف مي كنند سيگار مي كشي؟ مي گيد : نه دودش اذيتم مي كنه! مي گن: حالا يه پك بزن! مي گيد: نه،دودش اذيتم مي كنه! مي گن: اصلا نمي كشي ؟؟ مي گيد: عرض كردم،دودش اذيتم مي كنه! اين رو جدي مي گم! چند دقيقه بعد: مگه دودش چيه كه اذيتت مي كنه!؟ اين همه مي كشن! بيا يه بار بكش... اين خنكه! شما: با همه احترامي كه براتون قائلم اگر دوباره تعارف كنيد اينجا رو ترك مي كنم... چون دود سيگار اذيتم مي كنه!
تكنيك سومي هم هست كه خلع سلاح نام دارد: مثلا شخصي با گفتن كلامتي سعي بر آن دارد كه با تحريك شما مسئله اي رو تشديد و يا جواب منفي شما رو مثبت كند. شما آنچه او منفي در مورد شما مي پندارد بصورت مثبت بازگو مي كنيد. مثلا شما به جايي دعوت مي شويد... در جواب مي گوييد بايد با همسرم هماهنگ كنم و سپس بيام! مي گويند: اه! تو چقدر ذليل شوهرتي!!! مي گيد: بله چون دوستش دارم بايد باهاش هماهنگ كنم، به محض اينكه هماهنگ كنم بهت جواب مي دم!
اين دو مثال در رابطه با سيگار استفاده از تكنيك كاغذ خط خورده و جرات مندي فزاينده رو نشون مي داد... كه قابل تعميم به همه مسائل نيز هست.و تكنيك خلع سلاح نيز همينطور
اما اونچه مهمه اينه كه در رفتار جرات مندانه شما به نظرات طرف مقابلتون احترام مي گذاريد و اونها رو انكار نمي كنيد... مقابله به مثل و تلافي نمي كنيد....
گاهي لازمه اينگونه شروع كنيد.. براي خستگيت احترام قائلم و دوست دارم هر چه زودتر خوب شي! (نه بر چسب مي زنيد و نه متهمش مي كنيد) لطفا اگر چيزي ناراحتت مي كنه به من بگو، تا بتونم بهش فكر كنم و تو هم احساس بدي نداشته باشي، ماداميكه مبهم حرف بزني، من هم طبيعتا كاري نمي تونم بكنم... و مسئوليتي در رابطه با كشف اون ندارم!
بنابريان همدلي كنيد... و بگذاريد ايشون با اعتماد به شما براي شما حرف بزنند.. البته اگر اصراري به حرف زدن نبود اصرار نكنيد!
كمي داريد تفاسير منفي از موقعيتهاي مبهم مي كنيد كه موافق نيستم...
كمي هم خسته هستيد... به خودتون استراحت بديد!
قرص آهن فراموش نشه...